25-08-2013، 20:44
اين خاطره رو بسر عمم تعريف كرده حالا از زبون خودش براتون تعريف ميكنم:
عه عهم...
عاقا ما يه عمو داريم خيلي مذهبيه...يه روز بسرعموم ميره از دوستاش از اين صداهاي ضبط شده ي حيوونا ميكيره مياد خونه اين صداهه كه از غذا(قضا،غظا،قذا)صداي كوسفند بوده رو اشتباهي آهنك زنك خوره موبايل عموم ميذاره
عصرش ماهم باهاش رفتيم مسجد مثلا نماز بخونيم كه كاش نرفته بوديم...هنوز ركوع ركعت اول بوديم كه جشمتون روز بد نبينه
موبايل عموم زنك خورد...
ديكه كل مسجد با جا رفت هوا
عموم بيجاره هنوزم ك هنوزه تو محو افقه...
عه عهم...
عاقا ما يه عمو داريم خيلي مذهبيه...يه روز بسرعموم ميره از دوستاش از اين صداهاي ضبط شده ي حيوونا ميكيره مياد خونه اين صداهه كه از غذا(قضا،غظا،قذا)صداي كوسفند بوده رو اشتباهي آهنك زنك خوره موبايل عموم ميذاره
عصرش ماهم باهاش رفتيم مسجد مثلا نماز بخونيم كه كاش نرفته بوديم...هنوز ركوع ركعت اول بوديم كه جشمتون روز بد نبينه
موبايل عموم زنك خورد...
ديكه كل مسجد با جا رفت هوا
عموم بيجاره هنوزم ك هنوزه تو محو افقه...