26-08-2013، 12:37
یه روز میرسه فرید رو می بینیم بر فراز دماوند وایساده دست به سینه و میگه من اینجا چی کار می کنم
یه روز میرسه که امیررضا پارسی گویی رو به طور حرفه ای شروع می کنه و پشیمون میشه
روز میرسه که من لب تابو می کوبم تو دیوار-ـــ-
میدونم خودمم نمیدونم چی میگم=//

یه روز میرسه که امیررضا پارسی گویی رو به طور حرفه ای شروع می کنه و پشیمون میشه

روز میرسه که من لب تابو می کوبم تو دیوار-ـــ-
میدونم خودمم نمیدونم چی میگم=//