27-08-2013، 15:15
دوم دبستان بودم معلم داشت با معلم کلاس سومیا از شوهرش بد میگفت منم گوش میدادم همشو گوش کردمشو شوهرش ظهر که اومد دنبالش من رفتم هرچی گفته بودو به شوهرش گفتم فرداش که خانوم معلممون اومد مدرسه فقط گریه میکرد بعد منو گرفت حسابی زد بعد بهم تو دفتر نمرش منفی داد گفت بیچاره میشی منفی بگیری منم اینقد ترسیدم فرداش کبریت بردم مدرسه تو حیاط زنگ تفریح تو اون همه
شلوغی دفتر نمررو آتیش زدم ناظممون تا میخوردم منو زد بابامو دعوت کردن، بابام تو دفتر مدیر میخندید این باعث شد سوم دبستان یه مدرسه غیر انتفایی منو اخراج کنه
شلوغی دفتر نمررو آتیش زدم ناظممون تا میخوردم منو زد بابامو دعوت کردن، بابام تو دفتر مدیر میخندید این باعث شد سوم دبستان یه مدرسه غیر انتفایی منو اخراج کنه