02-05-2012، 21:01
یادمه جمله هات رو که خنجرم می زدی
از صخره های غرور سنگ به سرم می زدی
خواستم بیام کنارت سینه سپر کردی برام
محافظ های خودت رو زودی خبر کردی برام
من بودم و قلب اسیر تو بودی و یه لشگر
تو دست من یه شاخه گل تو دستای تو خنجر
خون جلو چشمتو گرفت ،شعله می زد نگاه تو
خرابش کردی بی وفا،پناه بی پناهت رو
دستم رو بردم سمت تو گلم برات گریه می کرد
داشت خودش رو زور زورکی برای تو هدیه می کرد
گلم می گفت ببین نگاش داره چه اخمی می کنه
نمی دونست چند لحظه بعد ساقه ش رو زخمی می کنه
گفتی دیگه نه من نه تو،خط و نشون کشیدی
رفتی و توی چشم من،نفرینم رو ندیدی
از صخره های غرور سنگ به سرم می زدی
خواستم بیام کنارت سینه سپر کردی برام
محافظ های خودت رو زودی خبر کردی برام
من بودم و قلب اسیر تو بودی و یه لشگر
تو دست من یه شاخه گل تو دستای تو خنجر
خون جلو چشمتو گرفت ،شعله می زد نگاه تو
خرابش کردی بی وفا،پناه بی پناهت رو
دستم رو بردم سمت تو گلم برات گریه می کرد
داشت خودش رو زور زورکی برای تو هدیه می کرد
گلم می گفت ببین نگاش داره چه اخمی می کنه
نمی دونست چند لحظه بعد ساقه ش رو زخمی می کنه
گفتی دیگه نه من نه تو،خط و نشون کشیدی
رفتی و توی چشم من،نفرینم رو ندیدی