امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

طنز/ ماجرای خرم‌سلطان، مارکوخسرو یا ناصرپلو

#2
میسی Heart
گفتم:میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.....
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی.......
اون مدتهاست که برگشته.....
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شستشو میده .
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: طنز/ ماجرای خرم‌سلطان، مارکوخسرو یا ناصرپلو - .14.anita - 29-08-2013، 16:03

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Lightbulb دیدار من با نازنین و ماجرای بعدش
  داستان و ماجرای ترسناک واقعی رستوران مردگان (روح و جن 18+)اتفاق عجیب برای زن و شوهر د
  چرا شیر را سلطان جنگل میگویند؟
  ماجرای عشق خواهر به برادر
Photo بارداری خرم سلطان به همراه عکسای شوهرش
  ماجرای مرغی که18ماااه بدون``سر`` زنده ماند(ای ددم وای ددم)
  هاپکیدو...سلطان ورزش های رزمی+عکس
  ماجرای ازدواج بنیامین بهادری با بهاره افشاری(نمیدونم حقیقته یا نه)
  ماجرای طنز دماغ عملی مجموعه : مطالب طنز و خنده دار ماجرای طنز دماغ عملی کم باباتو ک
  ماجرای طنز منشی و مدیر مجموعه : مطالب طنز و خنده دار ماجرای طنز منشی و مدیر ماجرای ط

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: