29-08-2013، 22:07
ورس ?:
بالاخره با پولاي خورد ام ، يه خونه رو پيش خريد کردم جنوب شهر
شبا تو کوچه اش ميزنه سپوره گشت و ، فشار کمه کرما مثه سيخ تو جونتن
چند تاشون کارگراي ته تکيلان ، چند تاشون تو مغزم شنبه سمينار دارن
هميشه ساعت دو شب مثه قديما ، دلم سيگار و يه پنجره ميخواد
اتاق بغلي يه دختره است خوشگل ، موهاي بلند و دم اسب پشتش
شام و ناهارو با هميم ، کرما رو سرخ ميکنه خوب ميزاره مغز پخت شه
تن جفتمون ملافه است ، اون لباس عروسشه من کت شلوارم
شکمش داره گرد ميشه کم کم ، چند ماه ديگه منم دختر دارم
ديگه همه چند رنگن ، ديدي تازه سال به سال فاميلُ کمتر ميبينيم
واسه دعا و اشک هايي که پنج شنبه ميريخت مامان ، از خدا جايزه لبخند ميگيريم
چهارده ساعت از روزُ توي اتيشيم ، هفت ساعت خواب سه ساعت پيج زن و بچه
چندتا دستمال زير پتو جشنِ ، هِه دخترم به دنيا اومد
بريـج:
اينور يکي هست که خيلي از من و تو تنها تره
يه خونه نقلي بغل پل صراط و چند تا صفحه خاطره و عکس کل دلخوشي هاشه
ديروز که با هم حرف ميزديم ميگفت بچه هام هيچکدوم نيست منو يادشون
کافيه همين که خوبه حالشون ، راستي فکر کنم اسمش خدا بود
ورس ?:
کار کاسبي خوب ، آب ميفروشم تو جهنم عين بالماسکه
ميمونه همه چي همه سوختن ، دافِ رو صورتش جاي گونه چهار کاشته
نه ريشام کادره نه شلوارا دوتا ، نه شاها بلندن نه سربازا کوتاه
جهنمي ها يخ زدن همه ، خدا ديگه نداره پول گاز بده واسه اتيش
منم ديگه ميفروشم جاي اب چايي ، حتي اگه باشه هوا افتابي
خدا هواي همه رو داره ، کنسرت هاي مايکل هم بي دم و دستگاه نيـ
ادما همديگه دوست دارن ، ولي کرما نه ؛ با مرامن گشنه چشماتن
اول که چيزي نبيني ، مفت ميخورنت تف ميکننت بعد ، در گوشت داد ميزنن
اين انتقام بابامه که ته تکيلا ميکرد شنا قورتش دادي
زير پوستت پايين و بالا ميرن ، تغذيه مدرسشون ميشه گوشتت
فرق نميکنه باشه جرمت چي ، صبح سفيد يه دسته گل بگير
برا خدا ببر چون عين بنده هاش نيـ پشت ميز
اوترو:
آدما همديگه رو دوست دارن ، کرما نه
اينور خيلي بيشتر خوش ميگذره
« شايع »
بالاخره با پولاي خورد ام ، يه خونه رو پيش خريد کردم جنوب شهر
شبا تو کوچه اش ميزنه سپوره گشت و ، فشار کمه کرما مثه سيخ تو جونتن
چند تاشون کارگراي ته تکيلان ، چند تاشون تو مغزم شنبه سمينار دارن
هميشه ساعت دو شب مثه قديما ، دلم سيگار و يه پنجره ميخواد
اتاق بغلي يه دختره است خوشگل ، موهاي بلند و دم اسب پشتش
شام و ناهارو با هميم ، کرما رو سرخ ميکنه خوب ميزاره مغز پخت شه
تن جفتمون ملافه است ، اون لباس عروسشه من کت شلوارم
شکمش داره گرد ميشه کم کم ، چند ماه ديگه منم دختر دارم
ديگه همه چند رنگن ، ديدي تازه سال به سال فاميلُ کمتر ميبينيم
واسه دعا و اشک هايي که پنج شنبه ميريخت مامان ، از خدا جايزه لبخند ميگيريم
چهارده ساعت از روزُ توي اتيشيم ، هفت ساعت خواب سه ساعت پيج زن و بچه
چندتا دستمال زير پتو جشنِ ، هِه دخترم به دنيا اومد
بريـج:
اينور يکي هست که خيلي از من و تو تنها تره
يه خونه نقلي بغل پل صراط و چند تا صفحه خاطره و عکس کل دلخوشي هاشه
ديروز که با هم حرف ميزديم ميگفت بچه هام هيچکدوم نيست منو يادشون
کافيه همين که خوبه حالشون ، راستي فکر کنم اسمش خدا بود
ورس ?:
کار کاسبي خوب ، آب ميفروشم تو جهنم عين بالماسکه
ميمونه همه چي همه سوختن ، دافِ رو صورتش جاي گونه چهار کاشته
نه ريشام کادره نه شلوارا دوتا ، نه شاها بلندن نه سربازا کوتاه
جهنمي ها يخ زدن همه ، خدا ديگه نداره پول گاز بده واسه اتيش
منم ديگه ميفروشم جاي اب چايي ، حتي اگه باشه هوا افتابي
خدا هواي همه رو داره ، کنسرت هاي مايکل هم بي دم و دستگاه نيـ
ادما همديگه دوست دارن ، ولي کرما نه ؛ با مرامن گشنه چشماتن
اول که چيزي نبيني ، مفت ميخورنت تف ميکننت بعد ، در گوشت داد ميزنن
اين انتقام بابامه که ته تکيلا ميکرد شنا قورتش دادي
زير پوستت پايين و بالا ميرن ، تغذيه مدرسشون ميشه گوشتت
فرق نميکنه باشه جرمت چي ، صبح سفيد يه دسته گل بگير
برا خدا ببر چون عين بنده هاش نيـ پشت ميز
اوترو:
آدما همديگه رو دوست دارن ، کرما نه
اينور خيلي بيشتر خوش ميگذره
« شايع »