از این زندگی خالی...منو ببر به اون سالی
که تو اسممو پرسیدی...به روزی که منو دیدی
تو قله های خاموشی... که با من روبرو میشی
یه جور زل بزن انگاری...نمیشــــــــــــــــــــه...نمیشه چشم برداری
منو ببر به دنیامون...به اون دستا که میخوامو
به اون شبا که خندونم...که تقدیر و نمیدونم
که تو اسممو پرسیدی...به روزی که منو دیدی
تو قله های خاموشی... که با من روبرو میشی
یه جور زل بزن انگاری...نمیشــــــــــــــــــــه...نمیشه چشم برداری
منو ببر به دنیامون...به اون دستا که میخوامو
به اون شبا که خندونم...که تقدیر و نمیدونم