03-09-2013، 12:13
مانند عروسکی
در دستان کودکی اسیر
ناخواسته
روی سنگ فرش کثیف زمین
میرقصم
...مشکوک میزند لی لیِ کودک در نوای این باد
انگار مرگی آرام
دست به دست فرو میرود
در مه آلودگیِ رگهای حافظه ام
و کسی که دیگر نیست
پشت سر گریه میکند
ظرافتم در جاذبۀ فصلها رهاست
تو را به خودت،
به خودم ، به خدا
به کودکی دیگر مسپار مرا
فقط ، هر چه زودتر چالم کن.
در دستان کودکی اسیر
ناخواسته
روی سنگ فرش کثیف زمین
میرقصم
...مشکوک میزند لی لیِ کودک در نوای این باد
انگار مرگی آرام
دست به دست فرو میرود
در مه آلودگیِ رگهای حافظه ام
و کسی که دیگر نیست
پشت سر گریه میکند
ظرافتم در جاذبۀ فصلها رهاست
تو را به خودت،
به خودم ، به خدا
به کودکی دیگر مسپار مرا
فقط ، هر چه زودتر چالم کن.