04-09-2013، 0:14
(آخرین ویرایش در این ارسال: 04-09-2013، 0:15، توسط ★BlAcK EvIl★.)
به شکوه گفتم برم ز دل یاد روی تو آرزوی تو
به خنده گفتا نرنجم از خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی حدیث خود بر که افکنی
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی؟
گذشتم از او به خیره سری ، گرفته رهه مه دگری
گذشتم از او به خیره سری ، گرفته رهه مه دگری
کنون چه کنم با خطای دلم؟ گرم برود آشنای دلم
کنون چه کنم با خطای دلم؟ گرم برود آشنای دلم
به جز رهه او نه راهه دگر ، دگر نکنم ، خطای دگر
به جز رهه او نه راهه دگر ، دگر نکنم ، خطای دگر
به خنده گفتا نرنجم از خلق و خوی تو یاد روی تو
ولی ز من دل چو برکنی حدیث خود بر که افکنی
هرکجا روی وصله ی منی ، ساغر وفا از چه بشکنی؟
گذشتم از او به خیره سری ، گرفته رهه مه دگری
گذشتم از او به خیره سری ، گرفته رهه مه دگری
کنون چه کنم با خطای دلم؟ گرم برود آشنای دلم
کنون چه کنم با خطای دلم؟ گرم برود آشنای دلم
به جز رهه او نه راهه دگر ، دگر نکنم ، خطای دگر
به جز رهه او نه راهه دگر ، دگر نکنم ، خطای دگر