امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یه رمان طنز و باحال و صد در صد عشقولانه

#5
یه رمان طنز و باحال و صد در صد عشقولانه پست چهارم

سلام!!چطورینیه رمان طنز و باحال و صد در صد عشقولانه
میگم بابت تاخیرا ببخشید

*********************
پست 4:
ساعت شش صبح بود که بلند شدم و رفتم سمت دسشویی
چند تا تقه زدم......صدایی نیومد
به خاطر فشاری که داشتم متحمل میشدم عصبی شده بودم و رو زمین درجا میزدم
یه چند تا تقه دیگه زدم
چرا این پسره الدنگ باز نمیکنه درو ؟؟بیشعور اومده رفته تو دستشویی درم نمیاد
دیگه نمیدونستم چیکار کنم ،خودمو تکون تکون میدادم تا شاید یادم بره دستشویی دارم اما .....
یهو رو در الومینیومی دستشویی ضرب گرفتم و بلند میخوندم:
هلی دان دان .........هله یه دانه یه دانه
(ادما بعضی وقت ها به خاطر فشار دسشویی چه کارهایی که نمی کننن!!)

ماهیار با یه قیافه وحشتناک یهو دررو باز کرد و یدونه پس گردنی حواله من کرد

(بی شعوری چه قدر!!!!
حد اقل قبلش یه زنگ خطری ......یه چیزی
اخه چرا بی مقدمه عمل میکنی ؟؟؟؟؟
فعلا وقت جر و بحث نداشتم .......سریع رفتم تو دسشویی و...و دست و رومو شستم
و اومدم بیرون .......(نه تورو خدا می موندی اون تو)
یه اخیشی تو دلم گفتم و با اعصاب اروم رفتم طرف ماهیار:چرا زدی منو؟؟
ماهیار:خوب کاری کردم !!چی میگی تو اصلا؟؟از شب تا صبح منو گذاشته تو دسشویی میگه چرا زدی؟؟
من:میخواستی قبول نکنی......در ضمن کجا از شب تا صبح ؟؟2 -3 ساعت اون تو بودی دیگه.....
ماهیار:اونجا هم جا بود اخه........تمام بدنم درد گرفت ......الانم که یه راست باید برم حمام
من: حد اقل یه خوبی داشت که تو مجبور شی بری حموم.....چند قرنه به اون موهات شامپو نزدی؟؟
سریع یه نماز مفید-مختصر خوندم و کیفمو برداشتم و قبل از این که همسایه ها بخوان متوجه حضور ماهیار بشن ما زدیم بیرون ......
لباس هام رو هم گذاشتم تو کیف مدرسه ام....از این به بعد باید مثل حلزونا تو خودم زندگی میکردم؟؟
(ها؟؟تو خودم دیگه چیه دختر؟؟یه ذره با ملاحظه حرف بزن.......همون ،منظورم مثل لاک پشت بود که تو لاکش زندگی میکنه اشتباهی گفتم خلزون......خلزون چیه؟؟.......اه بابا همون حلزون.........من امروز زرت و پرت میکنم فقط.......خوبه خودتم میدونی)
رفتیم تا سر خیابون مدرسه و اونجا از هم جدا شدیم
ماهیار کلی تشکر کرد و گفت که جبران میکنه.....منم تو دلم گفتم تو اول دعا کن خدا بهت عقل و شعور بده ...نمیخوام جبرا کنی!!اخه پسره لندهور تو که زندگی داری ......خونه داری.......پدر و مادر داری........چه مرگته پس؟؟
دیشب استعدادهاشم شکوفا شد .......تو دستشویی برا من کنسرت گذاشته بود
اومده بود رو دست زنگ بلبلی خونه....همچین چه چه میزد که نگو و پرس

راستی دلم واسه اون زنگ بلبلی خیلی تنگ میشه
دلم واسه اون خونه فکسنی و زندگیم خیلی تنگ میشه
یعنی واقعا من باید امشبو کجا سر کنم؟؟کجا برم؟؟
این چند ساعتی که ماهیار بود اینقدر در گیر بودم که یادم رفت ته فلاکتم!!
وای..حالا چیکار کنم؟؟
نکنه بلایی سرم بیاد؟؟ ........نکنه منم بشم مثل این بیخانمان های ولگرد و کارتون خواب بدبخت که سر چهار راه ها گل میفروشن؟؟(بسه دیگه هر چی انرژی مثبت داشتیم تو زندگی با موج منفی خنثی کردی)

خدایا کمکم کن!!
اسمونو نگاه کردم و گردنمو کج کردم و گفتم : با شما بودما !!
زنگ مدرسه باعث شد که مثل افتا پرست رنگ عوض کنم
کارم همین بود ............تو مدرسه یه ادم مغرور و با اصالت جلوه میکردم نه اینکه همه شون یه جوری بودن ،منم باید همرنگشون میشدم......هیچ کی هم وضع زندگی مو نمیدونست ...اصلا به بقیه چه مربوطه؟؟حتی نزدیک ترین دوستام!
و این ک همیشه باید ساکت بمونم و این چیزا رو تو دلم نگه دارم باعث میشد دردام بیشتر و زخمام عمیق تر بشه
اه کشیدم و از جلوی ناظممون که ناخون ها رو چک میکرد گذشتم و وارد کلاس شدم........
    آفریدگارم...
  اگر تو نبودی،
 ما بی دلیل ترین اتفاق زمین بودیم...
 تو هستی
 وما محکمترین بهانه ی خلقت شدیم
     دوستت داریم و سپاس...

Heart
پاسخ
 سپاس شده توسط orkide77 ، Radka ، آویـــســا ، صنوبر ، happy-girl ، T@NNAZ ، الوالو ، زینب رهبر ، ستایش*** ، نفسممممممم ، SOOOOHAAAA ، نرسا ، ناتاشا1 ، یلدا 86 ، ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: یه رمان طنز و باحال و صد در صد عشقولانه - دیانا18 - 23-08-2014، 10:18

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان