16-03-2015، 16:25
(آخرین ویرایش در این ارسال: 16-03-2015، 16:27، توسط beber2003.
دلیل ویرایش: فاصله :دی
)
نقل است که شبی نماز همیکرد آوازی شنود که:
ـ هان بوالحسن! خواهی که آنچه از تو میدانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟
شیخ گفت:
ـ ای بار خدای! خواهی تا آن چه از رحمت تو میدانم و از کرَم تو میبینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجدهات نکند؟
آواز آمد:
ـ نه از تو، نه از من.
خودم هم نفهمیدم معنیش چی میشه والا
"راه اندوه"
ـ هان بوالحسن! خواهی که آنچه از تو میدانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟
شیخ گفت:
ـ ای بار خدای! خواهی تا آن چه از رحمت تو میدانم و از کرَم تو میبینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجدهات نکند؟
آواز آمد:
ـ نه از تو، نه از من.
خودم هم نفهمیدم معنیش چی میشه والا
"راه اندوه"