09-12-2015، 0:43
در این بخش هدف، ارائه ی چند گونه از این قالب های ابتکاری و غیر معروف است. شعر گفتن در این قالب ها یک نوع سنت شکنی است. در ادامه چند نمونه از این سنت شکنی ها در شعر فارسی ارائه خواهد شد.
قوالب ابتکاری و غیر معروف
یک بحث مهم در مقوله ی انواع ادبی این است که آیا انواع مختلف ادبی در طول تاریخ ثابت می مانند یا همان طور که نظر بیشتر ادبای مباحث جدید ادبی است، معیارها پس از ظهور شاهکارهای جدید ادبی، در دوران های مختلف دستخوش تغییر می شوند؟
بوالو ادیب شهیر فرانسوی قرن هفدهم، در کتاب فن شعر خود که همان پایه و اساس مکتب کلاسیسم است می گوید:«انواع ادبی ثابت اند و هیچ گاه تغییر نمی کنند.» اما در عوض گوته می گوید:«مطالعه ی اشکال همان مطالعه ی تغییر شکل هاست». از طرفی دیگر رنه ولک و استین وارن در کتاب معروف خود، نظریه ی ادبیات، این گونه جمع بندی می کنند که در تئوری های مطرح شده ی قدیم انواع ادبی، نوع ها از هم مجزا هستند. در صورتی که در تئوری های جدید، هیچ نسخه ای برای نویسنده تجویز نمی شود و حتی اعتقاد بر این است که انواع بتوانند با هم درآمیزند و انواع جدیدی را به وجود آورند.
وجود داشتن انواع جدیدی هم چون تراژدی-کمدی که از تلفیق تراژدی و کمدی در ادبیات غرب درست شده، نشان دهنده ی درستی سخن رنه ولک و استین وارن است. از این قالب جدید تراژدی-کمدی در کتاب فن شعر ارسطو هیچ سخنی به میان نیامده است. در ادبیات ما نیز مولانا با تلفیق غزل و مثنوی، قالب غزل-مثنوی را ساخته است که بدیع نویسان سنتی از آن سخن نگفته اند.
و اما در این بخش هدف اینجانب ارائه ی چند گونه از این قالب های ابتکاری و غیر معروف است. شعر گفتن در این قالب ها یک نوع سنت شکنی است. در ادامه چند نمونه از این سنت شکنی ها در شعر فارسی ارائه خواهد شد.
تمام مطلع:
تمام مطلع شعری ست که جمیع مصاریع آن، چه زوج چه فرد، با هم قافیه داشته باشند. به عبارتی دیگر همه ی ابیات آن مصرع باشند. قدیم ترین نمونه ی تمام مطلع شعری ست از رودکی با مطلع زیر:
ببار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی و یا چون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
از غزوانی لوکری( شاعر معاصر نوح بن منصور سامانی) هم تمام مطلعی در لباب الالباب آمده است:
عبیدالله بن احمد وزیر شاه سامانی همی تابد شعاع دادش آن پر نور پیشانی
به صورت آدمی آمد به معنی نور روحانی خدایا چشم بد خواهم کز آن صورت بگردانی
بخارا خوشتر از لوکر، خداوندا همی دانی ولیکن کٌرد نشکیبید از دوغ بیابانی
فرخی، منوچهری، سنایی، مولانا و سعدی اشعار بدیعی به شیوه ی تمام مطلع سروده اند. در زیر شعر زیبایی از سعدی در کتاب بدایع که به صورت تمام مطلع سروده شده را برای نمونه آورده ایم.
گر برود به هر قدم، در ره دیدنت سری من نه حریف رفتنم، از در تو به هر دری
تا نکند وفای تو، در دل من تغیّری چشم نمی کنم به خود، تا چه رسد به دیگری
خود نبُوَد وگر بُوَد، تا به قیامت آزری بت نکُند به نکویی، چون تو بدیع پیکری
سرو روان ندیده ام، جز تو به هیچ کشوری هم نشنیده ام که زاد از پدری و مادری
گر به کنار آسمان، چون تو برآید اختری روی بپوشد آفتاب از نظرش به معجری
حاجت گوش و گردنت، نیست به زرّ و زیوری یا به خضاب و سرمه یی، یا به عبیر و عنبری
بسته ام از جهانیان بر دل تنگ من دری تا نکنم به هیچ کس، گوشه ی چشم و خاطری
گرچه تو مهتری و من از همه خلق کهتری شاید اگر نظر کند، محتشمی به چاکری
باک مدار سعدیا، گر به فدا رود سری هرکه به مُعظمی رسد، تَرک دهد محقری
بوالو ادیب شهیر فرانسوی قرن هفدهم، در کتاب فن شعر خود که همان پایه و اساس مکتب کلاسیسم است می گوید:«انواع ادبی ثابت اند و هیچ گاه تغییر نمی کنند.» اما در عوض گوته می گوید:«مطالعه ی اشکال همان مطالعه ی تغییر شکل هاست».
مثنوی- غزل:
شعر از نظر قافیه مثنوی است، یعنی هر بیت قافیه ی جداگانه دارد اما کل مصراع ها را ردیف مشترک به هم پیوسته و به شعر شکل غزلی داده است؛ این نوع قالب بندی در اشعار مولانا دیده می شود. به نمونه ی زیر توجه کنید:
ای یوسف خوش نام ما، خوش می روی بر بام ما ای در شکسته جام ما، ای بر دریده دام ما
ای نور ما، ای سور ما، ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما، تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما، ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما، نظاره کن در دود ما
ای یار ما، عیار ما، دام دل خمّارما پا وامکش از کار ما، بِستان سر و دستار ما
در گل بمانده پای دل، جان می دهم چه جای دل وز آتش سودای دل، ای وای دل، ای وای دل
ترجیع- غزل یا مسمط- ترجیع
ابیات قافیه ی درونی دارند و در پایان هر بیت عبارتی نسبتا طولانی تکرار می شود که نمی توان آن را ردیف خواند زیرا قبل از آن قافیه نیست. از طرفی هم این اشعار ترجیع بند نیستند زیرا در ترجیع بند، بیتی باید تکرار شود. نمونه ی این اشعار در دیوان مولانا زیاد است:
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمی شود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من
بی تو به سر نمی شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی؟
بی تو به سر نمی شود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی
بی تو به سر نمی شود
خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای
بی تو به سر نمی شود
بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم
سر زغم تو چون کشم
بی تو به سر نمی شود
رباعی سه بیتی:
رباعی دو بیتی است. اما در اشعار بعضی از شاعران خصوصا عین القضات همدانی رباعی به صورت سه بیتی نیز دیده شده است. البته این نوع رباعی از خصوصیاتی که دارد تمام مطلع بودن است.
کس را زنهان دل خبر نتوان کرد ز احوال دل خویش حذر نتوان کرد
کس عالم شرع را زبر نتوان کرد انسانی را زخود بدر نتوان کرد
محجوبان را بدین نظر نتوان کرد با خویش به کوی او گذر نتوان کرد
قوالب ابتکاری و غیر معروف
یک بحث مهم در مقوله ی انواع ادبی این است که آیا انواع مختلف ادبی در طول تاریخ ثابت می مانند یا همان طور که نظر بیشتر ادبای مباحث جدید ادبی است، معیارها پس از ظهور شاهکارهای جدید ادبی، در دوران های مختلف دستخوش تغییر می شوند؟
بوالو ادیب شهیر فرانسوی قرن هفدهم، در کتاب فن شعر خود که همان پایه و اساس مکتب کلاسیسم است می گوید:«انواع ادبی ثابت اند و هیچ گاه تغییر نمی کنند.» اما در عوض گوته می گوید:«مطالعه ی اشکال همان مطالعه ی تغییر شکل هاست». از طرفی دیگر رنه ولک و استین وارن در کتاب معروف خود، نظریه ی ادبیات، این گونه جمع بندی می کنند که در تئوری های مطرح شده ی قدیم انواع ادبی، نوع ها از هم مجزا هستند. در صورتی که در تئوری های جدید، هیچ نسخه ای برای نویسنده تجویز نمی شود و حتی اعتقاد بر این است که انواع بتوانند با هم درآمیزند و انواع جدیدی را به وجود آورند.
وجود داشتن انواع جدیدی هم چون تراژدی-کمدی که از تلفیق تراژدی و کمدی در ادبیات غرب درست شده، نشان دهنده ی درستی سخن رنه ولک و استین وارن است. از این قالب جدید تراژدی-کمدی در کتاب فن شعر ارسطو هیچ سخنی به میان نیامده است. در ادبیات ما نیز مولانا با تلفیق غزل و مثنوی، قالب غزل-مثنوی را ساخته است که بدیع نویسان سنتی از آن سخن نگفته اند.
و اما در این بخش هدف اینجانب ارائه ی چند گونه از این قالب های ابتکاری و غیر معروف است. شعر گفتن در این قالب ها یک نوع سنت شکنی است. در ادامه چند نمونه از این سنت شکنی ها در شعر فارسی ارائه خواهد شد.
تمام مطلع:
تمام مطلع شعری ست که جمیع مصاریع آن، چه زوج چه فرد، با هم قافیه داشته باشند. به عبارتی دیگر همه ی ابیات آن مصرع باشند. قدیم ترین نمونه ی تمام مطلع شعری ست از رودکی با مطلع زیر:
ببار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی و یا چون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
از غزوانی لوکری( شاعر معاصر نوح بن منصور سامانی) هم تمام مطلعی در لباب الالباب آمده است:
عبیدالله بن احمد وزیر شاه سامانی همی تابد شعاع دادش آن پر نور پیشانی
به صورت آدمی آمد به معنی نور روحانی خدایا چشم بد خواهم کز آن صورت بگردانی
بخارا خوشتر از لوکر، خداوندا همی دانی ولیکن کٌرد نشکیبید از دوغ بیابانی
فرخی، منوچهری، سنایی، مولانا و سعدی اشعار بدیعی به شیوه ی تمام مطلع سروده اند. در زیر شعر زیبایی از سعدی در کتاب بدایع که به صورت تمام مطلع سروده شده را برای نمونه آورده ایم.
گر برود به هر قدم، در ره دیدنت سری من نه حریف رفتنم، از در تو به هر دری
تا نکند وفای تو، در دل من تغیّری چشم نمی کنم به خود، تا چه رسد به دیگری
خود نبُوَد وگر بُوَد، تا به قیامت آزری بت نکُند به نکویی، چون تو بدیع پیکری
سرو روان ندیده ام، جز تو به هیچ کشوری هم نشنیده ام که زاد از پدری و مادری
گر به کنار آسمان، چون تو برآید اختری روی بپوشد آفتاب از نظرش به معجری
حاجت گوش و گردنت، نیست به زرّ و زیوری یا به خضاب و سرمه یی، یا به عبیر و عنبری
بسته ام از جهانیان بر دل تنگ من دری تا نکنم به هیچ کس، گوشه ی چشم و خاطری
گرچه تو مهتری و من از همه خلق کهتری شاید اگر نظر کند، محتشمی به چاکری
باک مدار سعدیا، گر به فدا رود سری هرکه به مُعظمی رسد، تَرک دهد محقری
بوالو ادیب شهیر فرانسوی قرن هفدهم، در کتاب فن شعر خود که همان پایه و اساس مکتب کلاسیسم است می گوید:«انواع ادبی ثابت اند و هیچ گاه تغییر نمی کنند.» اما در عوض گوته می گوید:«مطالعه ی اشکال همان مطالعه ی تغییر شکل هاست».
مثنوی- غزل:
شعر از نظر قافیه مثنوی است، یعنی هر بیت قافیه ی جداگانه دارد اما کل مصراع ها را ردیف مشترک به هم پیوسته و به شعر شکل غزلی داده است؛ این نوع قالب بندی در اشعار مولانا دیده می شود. به نمونه ی زیر توجه کنید:
ای یوسف خوش نام ما، خوش می روی بر بام ما ای در شکسته جام ما، ای بر دریده دام ما
ای نور ما، ای سور ما، ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما، تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما، ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما، نظاره کن در دود ما
ای یار ما، عیار ما، دام دل خمّارما پا وامکش از کار ما، بِستان سر و دستار ما
در گل بمانده پای دل، جان می دهم چه جای دل وز آتش سودای دل، ای وای دل، ای وای دل
ترجیع- غزل یا مسمط- ترجیع
ابیات قافیه ی درونی دارند و در پایان هر بیت عبارتی نسبتا طولانی تکرار می شود که نمی توان آن را ردیف خواند زیرا قبل از آن قافیه نیست. از طرفی هم این اشعار ترجیع بند نیستند زیرا در ترجیع بند، بیتی باید تکرار شود. نمونه ی این اشعار در دیوان مولانا زیاد است:
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمی شود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من
بی تو به سر نمی شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی؟
بی تو به سر نمی شود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی
بی تو به سر نمی شود
خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای
بی تو به سر نمی شود
بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم
سر زغم تو چون کشم
بی تو به سر نمی شود
رباعی سه بیتی:
رباعی دو بیتی است. اما در اشعار بعضی از شاعران خصوصا عین القضات همدانی رباعی به صورت سه بیتی نیز دیده شده است. البته این نوع رباعی از خصوصیاتی که دارد تمام مطلع بودن است.
کس را زنهان دل خبر نتوان کرد ز احوال دل خویش حذر نتوان کرد
کس عالم شرع را زبر نتوان کرد انسانی را زخود بدر نتوان کرد
محجوبان را بدین نظر نتوان کرد با خویش به کوی او گذر نتوان کرد