اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سرت درد کند.

#1
سرت درد کند.

او بایستد آنجا و یواشکی نگاهت کند.

دست در جیب راه برود.

هی یواشکی نگاهت کند و تو نتوانی شکلک در بیاری برایش.

باید متین و سنگین رفتار کرد.



سرت درد کند.

استاد هی ضر بزند.هی اصطلاح های گنده گنده بکند توی مغزت. فیلم، reading ، Listening ، grammer کوفت، زهر مار...

مسخره تر اینکه بخواهد برای جلسه بعد صدای ضبط شده تان را روی کاست بیاورید برایش.

بعد هر هر بخندد به اینکه mersi killing را نفهمیده ای. خب، ما که توی ایران mersi killing نداریم. حالا خر تویی یا استاد؟!



سرت درد کند.

شالت سنگینی کند روی سرت.

آدم ها گاو باشند و تنه بزنند موقع راه رفتن.

و بوی عطری که زده ای ، گیر کند توی دماغت

و هیچ بوی دیگری را حس نکنی جز بوی عطر خودت.



سرت در حال انفجار باشد.

یک عالم فکر بیایند توی مغزت و بیرون نروند.

بنشینی رو به روی مانیتور.

لیوان داغ چایت را بچسبانی به شقیقه هایت و هی آهنگ عوض کنی:

"اون دو تا مست چشات منو خوابم می کنه..."

"تن تو ظهر تابستون و به یادم می آره..."

" would you dance if I ask you dance..."

" dance me to the end of love"

هی بگردی، هی فایل ها را زیر و رو کنی، هی آهنگ این لحظه ات را پیدا نکنی.

آهنگی که سر دردت را آرام تر کند.

به ابی قانع می شوی. به "تو که قاصد عشقی تو بیداری و خوابم..."

اجازه می دهی که صدای ابی بپیچد توی گوشت. به هر حال بهتر از صدای جیغ بچه های آنگولایی توی کوچه است...



سرت درد کند.

فکر ها توی کله ات وول بخورند.

فکر هایی که فکر نیستند.

فکر هایی که دقیقا مشخص نیستند تا بهشان فکر کنی.

که دسته بندی شان کنی چه بلایی باید سرشان بیاوری.

فکر هایی که توی کله ات رژه می روند که مغزت را پر کنند فقط.



سرت درد کند.

او بنشیند روی به رویت.

تو برای او غصه بخوری.

و به این فکر کنی که چقدر دوست داری خفه اش کنی.

بعد دلت را پر از او کنی.

و هنوز ندانی که دوستش داری یا نداری!

فقط برایش غصه بخوری.

فکر کنی این تنها کاری ست که می توانی در حق اش انجام بدهی.



سرت درد کند.

او برایت بنویسد:" تو : نام دیگر" بسیار دوستت دارم" / و نام هر چه قشنگ است و من نمی دانم"

دلت هوری بریزد پایین.

فکر کنی این روز ها چقدر بیشتر از قبل دوستش داری.



سرت درد کند.

سرت خیلی خیلی درد کند و یک عالم دلتنگی هجوم بیاورند توی دلت.

چای ات سرد و قند گوشه ی لپت اب شده باشد.

دو ساعت است مثل یه کوالا چسبیده ای به صندلی.

هیچ فعالیت زیست محیطی دیگر هم جز تایپ کردن و خمیازه کشیدن انجام نداده ای...



سرت درد کند.

کله ات را بکنی توی آینه و در گوش خودت بگویی:"کافی ست!"

بعد آب دماغت را بالا بکشی،

کامپیوتر را خاموش کنی و بخزی توی اتاقت و آرام بگویی:



"هشیارانه به خودم

اجازه می دهم تا بعضی وقت ها

حالم بد باشد"
خانه را دزد می زند، کو خانه؟!
پاسخ
 سپاس شده توسط αԃηєѕ ، [ιяяesιsтιвLe]
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
سرت درد کند. - PhilosophiasScientiae - 29-08-2017، 18:55


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان