09-08-2018، 12:28
بانو جان...؟!
میدانم بانو...بغض نکن...!
"زن" بودن کارِ دشواریست ، آن هم در این دیار..!
خوب میدانم...!
امّا تو خیلی زود بزرگ شدی...
دقیقاً در همان روزهای سه ، چهار سالگی
همان هنگام که عروسکات را در آغوش گرفتی
و برایَش لالایی خواندی...!
همان دقایقی که موهایش را شانه زدی
و گلِ سر خودت را بر سرش نشاندی..!
یاد گرفتی ببخشی و نوازشگر باشی..!
از نبودنت نگو بانو...
که دنیای بدونِ تو دیدن که هیچ
حتی توصیف کردن هم ندارد..!
تو اگر نبودی
لاکهای رنگی
رژهای قرمز و صورتی
کفشهای پاشنهدار
و هزار و یک چیز دیگر بیمعنا میماند..!
تو اگر نبودی مردانِ شاعر بیمخاطب میماندند...!
دیگر فرهاد و مجنون را کسی نمیشناخت..! تو اگر نبودی چه کسی لالایی میخواند تا جهان آرام بگیرد؟!
چه کسی موهایش را به دستِ باد میسپرد
تا امثال شهریار و شاملو بیقافیه نمانند..!
آغوشِ چه کَس میشد پناهگاهِ مردی که با تمامِ مردانگیاش هوای گریه دارد..؟!
و بهشت تنها جائیست که لایقِ زیرِ پاهای توست...!
و خالیست جای سورهای که اینگونه شروع شود :
" قسم به نامِ زن..! و قسم به آن زمان که خودت را از یاد میبری و میانِ واژههای زن ، مادر و همسر تمام میشوی و احدی نمیفهمد..!
فلانی پسر زاس.....
اولین فرزندش پسر است
پسر پسرقند عسل
فلانی زایمان کرد....شکم اولش است؟
....دختر؟....وای دختر؟
وهیچ کس ندانست دختری که دیگران برای ورودش به این دنیا از واژه ی(وای)استفاده کردند
یار و یاور مادر است,اولین خمیدگی کمر پدر به چشم دختر می آید,دختر غم خوار برادر است,دختر چین و چروک های اطراف چشم مادر را از بر کرده
مادر امروز یک چین,بر گوشه ی چشمان معصومت اضافه شده است
ترس از جدایی از پدر,دوری از مادر,غم برادر وجود یک دختر را هزاران بار میلرزاند
دختر بودن کار دشواریست,اینک درک میکنی
چرا برای اولین بار برای وجود پر مهرت(وای)گفتند
چون همه میدانند که ای(وای)تحمل این همه غصه برای تو کمی بزرگ است
دختر که داشته باشی
انگار خودت را با دست خودت پرورش میدهی ...
انگار مادری را از کودکی تجربه میکنی ... دختر است،
از کودکی آفریده شده برای مادری،
آن هنگام که عاشقانه موهای عروسکش را شانه میزند
و قربان صدقه های مادرانه اش را نثار عروسکش میکند،
لالایی برایش میخواند و به رویش میخندد ...
دختر است،
آفریده شده تا از کودکی از عزیزانش مراقبت کند،
آن هنگام که خسته از مشغله های روزانه کنارت مینشیند و دست هایت را با دست های کوچکش نوازش میکند ... وقتی حتی نه پدر و نه همسر دردت را نمیفهمند،
به چشم هایت خیره میشود و میگوید: مامان چرا خوشحال نیستی؟!
دختر که داشته باشی باید غمت را پنهان کنی،
بغضت را فرو بری و بخندی،
راحت با غمت میشکند ...
او مادر آینده است باید یاد بگیرد صبور و آرام باشد .. هنوز بر این باورم خداوند زنی را که دوست داشته باشد تاج مادری بر سرش می گذارد،
ولی ...
آن هنگام که عاشق زنی باشد به او دختر هدیه میدهد ...