نظرسنجی: آیا تا جایی که رمان را خواندید از آن خوشتان آمد؟
بلی
خیر
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان در دهکده دل

#3
تمسخر توی چشاش بیشتر میشه و میگه دخترم چایی چی شد؟ ولی من نمیشنوم  چی شد که الان اینجوری شد ؟ یه روزایی میگم آدم اگه عزیزشو از دست بده فقط یه درد داره ولی اگه عزیزش زنده باشه و بخواد خود آدمو بکشه هزار و یه درده حتی الان هم نگران نمیشه تا بیاد و ببینه من چم شده دوباره حرفشو تکرار میکنه ولی اینبار میشنوم برای اولین بار سعی میکنم جدی باشم نخندم مغرور باشم از همون صورت جدیا که خودم از دیدنش هراس دارم آره میخوام همونطوری باشم  براش چایی میریزم و میزارم جلوش تا بخوره و بره نه برام مهمه چرا اینجاس چی میخواد یا هر چیزی الان فقط برام مهمه که بره همین زل میزنم تو چشاش با همون چشای سردم  انگار از این سکوت خسته میشه و خودش شروع به سخنــــرانی میکنه

-آماده باش به نشونه استفهام ابروهام میره بالا میگم:برای؟؟؟
زل میزنه تو چشام انگار میخواد یه حرف مهمی بزنه - خاستگاری...از تو باز میشکنم اما برای نابودی وقت زیادی الان باید غرورمو جلوی این انسان نگه دارم -ا به سلامتی عروس خانم کی هستن شماییـــــد؟با خونسردی که میدونم کاملا مصنوعیه میگه:قبلا باهوش تر بوی برای شما خاستگار میاد عروس خـــــــانوم.باز از درون بغضو قورت میدم انتظار نداشتم انقدر رک بگه با خنده میگم:خوب به سلامتی منتظرم (هنرمند قهاری شدم درد میکشم با لبخند)
الان فقط تعجب تو چشاش دیده میشه ولی هیچی نمیگه خداحافظی میکنه و میره و من الان برای گریه وقت دارم برای اشک های ساکت فهمیدم که فهمیدن نباید بیان الان وقت آزادیشونه آزادشون میکنم تا هم اونا راحت شن هم من ولی بعضی اوقات با گریه بغضت که کم نمیشه بزرگترم میشه و الان بغض من مثل کوه تو گلوم استواره صدای رعد برق رو میشنوم یه جا شنیده بودم رعد و برق قهقهه بلند روزگاره اره بخند تو هم به من بخند(روزگار کمی حرمت نگه دار مگر نمیبینی سیاه پوش آرزوهایم هستم)نمیگم دل نشکوندم مسخره نکردم نه همه این کارارو انجام دادم اما مسخره کردن من کجا و مسخره شدن من کــــــــجا؟ولی اینو میدونم خدا مثل همیشه هوامو داره هوای دل ابریمو مثل ابرهای وسیع آسمونش و من خدا رو باز برای داشتنش شکر میکنم

میرم حموم تا حموم کنم خونه تمیزه ولی باز جارو میزنم تا دلم آروم بشه در عین جارو زدن با خودم شعر میخونم شعر ستاره از فروغ و من چقدر عاشق این تیکه از شعرم (ای ستاره ها مگر شما هم آگهید از دو رویی و جفای ساکنین خاک کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید ای ستاره ها ستاره های خوب پاک)همونجوری شعر ها رو میخونم تا میرسم به شعر سهراب چشام باز تر میشه سکانس امروز دوباره برام تکرار میشه(من به آمار زمین مشکوکم اگر این سطح پر از آدمهاست پر چرا این همه دل ها تنهاست بیخودی میگویند هیچ کس تنها نیست چه کسی تنها نیست همه از هم دورند همه در جمع ولی  تنهایند من که در تردیدم  تو چطور نکند هیچکس اینجا نیست؟) میخوام پشت رو هم جارو بزنم که یکی رو جلوی در خونه میبینم جلو میرم دستاش زخمه میدونم حتما از عصبانیت زیاد باز به دیوار مشت زده تا آروم شه جلوتر میرم سرش پایینه صداش میزنم نگاه میدزده آخ مگه من نباشم داداشم اینطوری شرمنده باشه قوربون اون مهربونیت بشم من تو چشاش نگاه میکنم اشای جمع شده تو چشام موقع خوندن شعر با عجله میان پایین -داداشی؟-جانم؟-کجابودی چرا نیومدی؟-شرمندم گلم دیروز وقتی مامان اونطوری گف روم نشد بیام تو چشات نگاه کنم -ولی اگه تو بودی راحت تر کنار میومدم ایکاش بودی داداشی ایکاش  پیشم بودی

الان داریم تلویزیون میبینیم که صدای آق داداش بالا میره- من گشنمه. با حرف سهراب صدای شکم منم بلند میشه اصن گشنگی رو فراموش کرده بودم چقد خوبم من لازانیا رو میارم که صدای جیغ میشنوم از ترس منم جیغ میزنم که دوباره صدای جیغ میادوایسا ببینم این صدای سهرابه یه چپکی نگاش میکنم که لبخند دندون نما به هم تحویل میده بزغاله غذا رو میخوریم و میریم ادامه فیلم رو ببینیم سهراب؟-هوم
-تو خانواده داماد رو میشناسی؟
 -ببینم آقای راستین رو میشناسی؟
-آره ولی چه رب....نه؟؟
-آره
 - برای محمدشون
-ن برای امیرشون 
باز بغض میاد تو گلوم به سهراب نگاه میندازم حرف دلمو از نگام میفهمه و بغلم میکنه اشکام راه خودشونو پیدا میکننو مثل چی میان آب بینیم هم که مثل آبشاره وایسا ببینم سهراب که نمیبینه منم آب بینیم داره اذیتم میکنه با بلوزش آب بینی و اشکامو پاک میکنم و سعی میکنم با خنده فضای ناراحت رو شاد کنم -هوم چه اتفاق خوبی دیدی چی شد سهراب؟
-نه چی شد
-هیچی خر سوار سهراب شد و سهراب صدای عر زدن رو  در آورد یه کم عرعر کن ببینم اتفاق دیگه ای افتاد یه ن؟ Sad Sad Huh Huh
-بی ادب
-ن واقعا میخواستی چی بشه مثلا ترامپ خلع بشه یا چی؟آی کیو من ترشی نمیندازم
-هان؟
-بیابراادر من دختر خنگ جذابه پسر خنگ عـــــذابه میگم الان دارم مزدوج میشم دیگه ترشی نمیندازم 
-آهان..............خیلی بی حیایی
-گیراییت پایینه ها داداش یک ساعت بعد میگه بیحیا.

 
زندگـــــــــــــــــــــــــــــی جدی ترین شوخـــــــــــــــی ناراحــــــــــت کننــــــــــده خدا بود  crying  crying
پاسخ
 سپاس شده توسط fatemekh798


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان در دهکده دل - نرگس 11 - 08-02-2019، 13:13

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان