26-01-2019، 22:18
پارت 4:
با شنیدن این حرف، سرم را تندی بالا می آورم و به صورت الیزابت خیره می شوم. سرد و خشک به من خیره می شود و بعد پشت چشمی نازک می کند و خطاب به خانم فلارک می گوید:
_ اگه باهم بسازیم، چشم!
در دلم، به صورت الیزابت، پوزخندی می زنم. ادایش را در می آورم و آرام زیر لب می گویم:
_ اگه باهم بسازیم، چشم! تو هم با من بسازی من محلت نمی زارم دختره ی فیس فیسو!
بعد از گفتن این حرف، خانمی که کنار من ایستاده بود، ریز می خندد و می گوید:
_ این رو خوب گفتی. خیلی خود شیرین و فیس فیسو هست! خیلی هم برای خانوم چاپلوسی می کنه. از وقتی اومده، فقط تو این خونه دستور می ده و هیچ کاری انجام نمی ده. حتی سوفیا خانوم هم حوصله ی حرف زدن باهاش رو نداره.
از تیز بودن گوش های زن مسنی که یکی از خدمتکار های اینجا است، به وجه می آیم. لبخندی به رویش می زنم و سرم را بر می گردانم.
بعد از دقایقی که الیزابت و خانم فلارک، باهم صحبت می کنند، خانم فلارک قصد رفتن می کند. بار دیگر خداحافظی می کند و سوار ماشین می شود. آقای فلارک، ماشین را روشن می کند و دور می شوند.
با شنیدن این حرف، سرم را تندی بالا می آورم و به صورت الیزابت خیره می شوم. سرد و خشک به من خیره می شود و بعد پشت چشمی نازک می کند و خطاب به خانم فلارک می گوید:
_ اگه باهم بسازیم، چشم!
در دلم، به صورت الیزابت، پوزخندی می زنم. ادایش را در می آورم و آرام زیر لب می گویم:
_ اگه باهم بسازیم، چشم! تو هم با من بسازی من محلت نمی زارم دختره ی فیس فیسو!
بعد از گفتن این حرف، خانمی که کنار من ایستاده بود، ریز می خندد و می گوید:
_ این رو خوب گفتی. خیلی خود شیرین و فیس فیسو هست! خیلی هم برای خانوم چاپلوسی می کنه. از وقتی اومده، فقط تو این خونه دستور می ده و هیچ کاری انجام نمی ده. حتی سوفیا خانوم هم حوصله ی حرف زدن باهاش رو نداره.
از تیز بودن گوش های زن مسنی که یکی از خدمتکار های اینجا است، به وجه می آیم. لبخندی به رویش می زنم و سرم را بر می گردانم.
بعد از دقایقی که الیزابت و خانم فلارک، باهم صحبت می کنند، خانم فلارک قصد رفتن می کند. بار دیگر خداحافظی می کند و سوار ماشین می شود. آقای فلارک، ماشین را روشن می کند و دور می شوند.