نظرسنجی: رمانم چطوره؟
عالی ادامه بده
افتضاح اصن ادامه نده!
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان شعله های عذاب (جلد اول) | نخونی ضرر کردی!!!!

#2
ادامه بدم؟؟

پارت ۲:
یکتا رو با نگاه متعجبش تنها می ذارم. از خونه می رم بیرون و به ماشین پریاد سفیدش، تکیه می دم. منتظر می ایستم. معلوم نیست کدوم قبرستونی می خواد ببرتمون! چون هیچکس رو ندارم، مجبورم مثل دمش دنبالش راه بی افتم.
وگرنه علاقه ای به بیرون رفتن ندارم. ترجیح می دم گوشه ی خونه بشینم.
- سوار شو.
با صدای یکتا، می شینم تو ماشین. همراه با من سوار می شه.
- میثم خبر داره که داریم می ریم تولد؟
ابرویی بالا می اندازه. آدامس توی دهنش رو یه دور می چرخونه و با ترق تروق کردن، اخمی روی پیشونی م میاره. چقدر بدم میاد از این کارش. صدای ترق تروق آدامس، بد جوری رو مخه.
- تو که می دونی هر جا می خوام برم به اون می گم.
این مورد رو واقعا راست می گـه. هیچ چیز رو از میثم قایم نمی کنه. حتی جزئی ترین موضوعات رو بهش می گـه.
ماشین رو روشن می کنه و از کوچه خارج می شه. خیابون ها رو رد می کنه. بر می گردم و نگاهی بهش می اندازم. یه قیافه ی عادی داره که با آرایش های زیاد سعی می کنه خوشگل جلوه ش بده.
نمی دونم میثم چطوری بهش اجازه می ده این ریختی بره بیرون. نظرم اینه که از این شوهر هاست که اجازه می دن زنشون کاملا آزاد باشه. حالا وللش. ل**ب می زنمو می گم:
- تولد کیه؟
از گوشه ی چشمش نگاهی بهم می اندازه.
- لیلی.
اخم می کنم.
- همون دوست عملیت؟
لبخندی می زنه.
- آره همون. نگاه به سر تا پای عملیش نکن. دختر مهربونیه.
سری به نشونه ی تأسف تکون می دم. چقدر از این دخترای عملی بدم میاد. سر تا پاشونو عمل می کنن تازه ادعای خوشگلی شون هم می شه. من به این نوع دختر ها می گم: دختر های پلاستیکی.
سرم رو به پنجره ی ماشین تکیه می دم. اه بسته دیگه. تا کی می خوام اینقدر قضاوت کنم؟ چشم هامو می بندم. به هیچی فکر نمی کنم. می ذارم یکم مغزم استراحت کنه.
پلک هام که روی هم میان، سبک می شم. نمی دونم چقدر می گذره که می رم به دنیای کابوس هام. دنیای خوابیدن...
* * *
با تکونی که توسط دست های یکی می خورم، چشم هام رو باز می کنم.
- پاشو. رسیدیم.
سر می چرخونم. دور تا دورم خیابونه. تاریکی خیابون ها، ترسی رو توی وجودم رخنه می اندازه. تیر چراغ برق ها، تک، تک و به نوبت بهم چشمک می زنن. انگار هر کدومشون برای چشمک زدن می خواد از اون یکی سبقت بگیره.
- نمی خوای پیاده شی؟
سری تکون می دم و از ماشین پیاده می شم.
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان شعله های عذاب (جلد اول) | نخونی ضرر کردی!!!! - fateme_1383 - 02-05-2019، 16:41

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان