02-05-2019، 16:41
(آخرین ویرایش در این ارسال: 02-05-2019، 16:43، توسط fateme_1383.)
ادامه بدم؟؟
پارت ۲:
یکتا رو با نگاه متعجبش تنها می ذارم. از خونه می رم بیرون و به ماشین پریاد سفیدش، تکیه می دم. منتظر می ایستم. معلوم نیست کدوم قبرستونی می خواد ببرتمون! چون هیچکس رو ندارم، مجبورم مثل دمش دنبالش راه بی افتم.
وگرنه علاقه ای به بیرون رفتن ندارم. ترجیح می دم گوشه ی خونه بشینم.
- سوار شو.
با صدای یکتا، می شینم تو ماشین. همراه با من سوار می شه.
- میثم خبر داره که داریم می ریم تولد؟
ابرویی بالا می اندازه. آدامس توی دهنش رو یه دور می چرخونه و با ترق تروق کردن، اخمی روی پیشونی م میاره. چقدر بدم میاد از این کارش. صدای ترق تروق آدامس، بد جوری رو مخه.
- تو که می دونی هر جا می خوام برم به اون می گم.
این مورد رو واقعا راست می گـه. هیچ چیز رو از میثم قایم نمی کنه. حتی جزئی ترین موضوعات رو بهش می گـه.
ماشین رو روشن می کنه و از کوچه خارج می شه. خیابون ها رو رد می کنه. بر می گردم و نگاهی بهش می اندازم. یه قیافه ی عادی داره که با آرایش های زیاد سعی می کنه خوشگل جلوه ش بده.
نمی دونم میثم چطوری بهش اجازه می ده این ریختی بره بیرون. نظرم اینه که از این شوهر هاست که اجازه می دن زنشون کاملا آزاد باشه. حالا وللش. ل**ب می زنمو می گم:
- تولد کیه؟
از گوشه ی چشمش نگاهی بهم می اندازه.
- لیلی.
اخم می کنم.
- همون دوست عملیت؟
لبخندی می زنه.
- آره همون. نگاه به سر تا پای عملیش نکن. دختر مهربونیه.
سری به نشونه ی تأسف تکون می دم. چقدر از این دخترای عملی بدم میاد. سر تا پاشونو عمل می کنن تازه ادعای خوشگلی شون هم می شه. من به این نوع دختر ها می گم: دختر های پلاستیکی.
سرم رو به پنجره ی ماشین تکیه می دم. اه بسته دیگه. تا کی می خوام اینقدر قضاوت کنم؟ چشم هامو می بندم. به هیچی فکر نمی کنم. می ذارم یکم مغزم استراحت کنه.
پلک هام که روی هم میان، سبک می شم. نمی دونم چقدر می گذره که می رم به دنیای کابوس هام. دنیای خوابیدن...
* * *
با تکونی که توسط دست های یکی می خورم، چشم هام رو باز می کنم.
- پاشو. رسیدیم.
سر می چرخونم. دور تا دورم خیابونه. تاریکی خیابون ها، ترسی رو توی وجودم رخنه می اندازه. تیر چراغ برق ها، تک، تک و به نوبت بهم چشمک می زنن. انگار هر کدومشون برای چشمک زدن می خواد از اون یکی سبقت بگیره.
- نمی خوای پیاده شی؟
سری تکون می دم و از ماشین پیاده می شم.
پارت ۲:
یکتا رو با نگاه متعجبش تنها می ذارم. از خونه می رم بیرون و به ماشین پریاد سفیدش، تکیه می دم. منتظر می ایستم. معلوم نیست کدوم قبرستونی می خواد ببرتمون! چون هیچکس رو ندارم، مجبورم مثل دمش دنبالش راه بی افتم.
وگرنه علاقه ای به بیرون رفتن ندارم. ترجیح می دم گوشه ی خونه بشینم.
- سوار شو.
با صدای یکتا، می شینم تو ماشین. همراه با من سوار می شه.
- میثم خبر داره که داریم می ریم تولد؟
ابرویی بالا می اندازه. آدامس توی دهنش رو یه دور می چرخونه و با ترق تروق کردن، اخمی روی پیشونی م میاره. چقدر بدم میاد از این کارش. صدای ترق تروق آدامس، بد جوری رو مخه.
- تو که می دونی هر جا می خوام برم به اون می گم.
این مورد رو واقعا راست می گـه. هیچ چیز رو از میثم قایم نمی کنه. حتی جزئی ترین موضوعات رو بهش می گـه.
ماشین رو روشن می کنه و از کوچه خارج می شه. خیابون ها رو رد می کنه. بر می گردم و نگاهی بهش می اندازم. یه قیافه ی عادی داره که با آرایش های زیاد سعی می کنه خوشگل جلوه ش بده.
نمی دونم میثم چطوری بهش اجازه می ده این ریختی بره بیرون. نظرم اینه که از این شوهر هاست که اجازه می دن زنشون کاملا آزاد باشه. حالا وللش. ل**ب می زنمو می گم:
- تولد کیه؟
از گوشه ی چشمش نگاهی بهم می اندازه.
- لیلی.
اخم می کنم.
- همون دوست عملیت؟
لبخندی می زنه.
- آره همون. نگاه به سر تا پای عملیش نکن. دختر مهربونیه.
سری به نشونه ی تأسف تکون می دم. چقدر از این دخترای عملی بدم میاد. سر تا پاشونو عمل می کنن تازه ادعای خوشگلی شون هم می شه. من به این نوع دختر ها می گم: دختر های پلاستیکی.
سرم رو به پنجره ی ماشین تکیه می دم. اه بسته دیگه. تا کی می خوام اینقدر قضاوت کنم؟ چشم هامو می بندم. به هیچی فکر نمی کنم. می ذارم یکم مغزم استراحت کنه.
پلک هام که روی هم میان، سبک می شم. نمی دونم چقدر می گذره که می رم به دنیای کابوس هام. دنیای خوابیدن...
* * *
با تکونی که توسط دست های یکی می خورم، چشم هام رو باز می کنم.
- پاشو. رسیدیم.
سر می چرخونم. دور تا دورم خیابونه. تاریکی خیابون ها، ترسی رو توی وجودم رخنه می اندازه. تیر چراغ برق ها، تک، تک و به نوبت بهم چشمک می زنن. انگار هر کدومشون برای چشمک زدن می خواد از اون یکی سبقت بگیره.
- نمی خوای پیاده شی؟
سری تکون می دم و از ماشین پیاده می شم.