06-08-2018، 21:03
برتراند راسل می گوید: در دنیا، سه شوق در من بوده است که مرا به حرکت درآورده :
اول «عشق» است، که تعریف او از عشق این است که انسان آمده بر بلندای کوه ایستاده و به قعر درّه نگاه می کند که هزاران جمجمه در آن افتاده و می داند که خودش هم چند دقیقهی بعد در آنجا می افتد. آن وقت در این حال کسی دست انسان را می گیرد و می گوید : من با تو هستم. عشق، خروج از تنهایی است، عشق یعنی آن لحظهای که انسان فکر می کند در این عالم تنها نیستم.
دوم «شوق به دانستن و دانایی».
سوم «همدردی با آلام بشری».
اول «عشق» است، که تعریف او از عشق این است که انسان آمده بر بلندای کوه ایستاده و به قعر درّه نگاه می کند که هزاران جمجمه در آن افتاده و می داند که خودش هم چند دقیقهی بعد در آنجا می افتد. آن وقت در این حال کسی دست انسان را می گیرد و می گوید : من با تو هستم. عشق، خروج از تنهایی است، عشق یعنی آن لحظهای که انسان فکر می کند در این عالم تنها نیستم.
دوم «شوق به دانستن و دانایی».
سوم «همدردی با آلام بشری».