عشق واقعی

[ғдф!ทд ^ــ^]

[rtl]یهدختر و یه پسر خوش تیپ ، روی یک موتور سیکلت با سرعت  ۱۸۰
کیلومتر
داشتندمیرفتند و این حرفها مابینشون رد و بدل میشده [/rtl]
[rtl]دختر: لطفا آروم برو ، من میترسم[/rtl]
[rtl]پسرخوشتیپ : نه ، ببین چقدر حال میده[/rtl]
[rtl]دختر: لطفا ، لطفا ، خیلی میترسم[/rtl]
[rtl]پسر: باشه ، بگو که منو دوس داری[/rtl]
[rtl]دختر: تو رو خیلی دوس دارم ، لطفا آروم برو[/rtl]
[rtl]پسر
: حالا محکم بغلم کن[/rtl]
[rtl]دخترپسر رو محکم بغل میکنه[/rtl]
[rtl]پسر: کلاه ایمنیم رو گرفته ، رو سرت خودت میزاری ؟ سرم رو خیلی فشار میده[/rtl]
[rtl]فردایآن روز در روزنامه ها همچین خبری در اومد که : تصادف با موتور سیکلت[/rtl]
[rtl]موتورسیکلت ، به دلیل مشکل در سیستم ترمز ، به یک ساختمان برخورد کرد[/rtl]
[rtl]ازدو سواره فقط یکی نجات پیدا کرد[/rtl]
[rtl]حقیقت
این بوده که [/rtl]
[rtl]وسطهایراه ، پسره متوجه خرابی ترمزهای موتور شده اما  [/rtl]
[rtl]اینرو به دختره معلوم نکرده[/rtl]
[rtl]بجایاین ، از دختره خواسته که بگه دوسش داره [/rtl]
[rtl]وازش برای آخرین بار بغل کردنش رو خواسته[/rtl]
[rtl]سپسبه بهای زندگی خودش ، از دختره خواسته که کلاه رو روی سرش [/rtl]
[rtl]وزنده موندن دختره رو مهیا کرد [/rtl]

اینمعنی عشق واقعیه