نظرسنجی: مطلب به نظر شما چگونه بود؟؟؟؟
عالی بود
خیلی خوب بود
زیاد جالب نبود
حرف نداشت
خیلی قشنگ بود
اصلا خوب نبود
دوست میداشتم
جالب بود
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 108 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" داستــآن هــآی عــآشقــآنه "

مرسی cryingcryingcryingcryingcryingcryingcrying من دیگه به مامانم چیز نمیگم لطفا بازم بزار مرسیcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart هرچه قدر هم بزارم بس نیستcryingcryingcryingcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط Nasim 12
آگهی
بازم می زارم . چشم . حتما می ذارم . ممنون از نظرات خوبتون
قلب آدما مثل قلکه که اگه سکه محبت کسی توش افتاد، در نمیاد مگر اینکه بشکنیش
پاسخ
نسیم ممنون دوست دارمHeartHeart
مانند باران باش روی سر هر که یکسان ببارSleepy
پاسخ
 سپاس شده توسط Nasim 12
قربون مامانم بشم الهی HeartHeartHeartHeartالان گریم گرفتcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط Nasim 12
واقعا جالب بود متاسفانه من مادرمو خیلی زود از دست دادم ولی کاش فقط یه لحظه کوتاه در حد ده ثانیه ببینمش واسه اون کاری که باهاش کردم ازش معذرت خواهی کنم هرچند بارها تو خواب منو حلال کرده حدودا یه هفته پیش خوابم اومد منو بوسید و رفت خواستم دنبالش برم که از خواب بیدار شدم بخدا تا صبح من و بابام نخوابیدیم همش گریه کردیمcryingcryingcryingcrying
پست ترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت کدورت فاش سازد.

 
پاسخ
 سپاس شده توسط Nasim 12
هی وای من.....cryingcryingcrying
" داستــآن هــآی عــآشقــآنه " 12
پاسخ
 سپاس شده توسط Nasim 12
cryingcryingcryingcryingcrying
" داستــآن هــآی عــآشقــآنه " 12
پاسخ
 سپاس شده توسط Nasim 12
منتظر بقیه داستانا باشید

راستی برای why lie متاسفم . واقعا ناراحت شدم
قلب آدما مثل قلکه که اگه سکه محبت کسی توش افتاد، در نمیاد مگر اینکه بشکنیش
پاسخ
 سپاس شده توسط best~girl
بچه که بود مدرسه که میرفت به مادرش میگفت مادر نیا مادرش یک چشم نداشت به مادرش میگفت مادر نیا که اگر دوستان من تو را ببینند وحشت میکنند مادرش گفت باشد خوش باش .سال ها گذشت دختر بزرگ شد وازدواج کرد به مادرش گفت مادر نیا که ابروی مراپیش همسرم ببری سال ها گذشت ودختر بچه دار شد به مادرش گفت نیا ولی مادر یک روز به خانه اورفت دختر دررا باز کرد ومادرش رادید وگفت چرا امدی؟ اگر بچه های من توراببینند؟مادر نامه ای رابه دخترش داد وبی هیچ سخنی انجارا ترک کرد.دختر نامه را باز کرد دران مادر نوشته بود بچه که بودی یک تصادف سخت کردی ویک چشمت را ازدست دادی ومن یک چشمم را به تو بخشیدم. دختر به خانه مادر رفت اما دیر بود خیلی دیر.
پاسخ
 سپاس شده توسط *Nafas*
قلب

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت: ممنونم.
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد...حال دختر خوب نبود...نیاز فوری به قلب داشت...از پسر خبری نبود...دختر با خودش میگفت:میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی...ولی این بود اون حرفات...حتی برای دیدنمم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم... آرام آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد...دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت: نگران نباشید، پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده. شما باید استراحت کنید...درضمن این نامه برای شماست!
دختر نامه رو برداشت. اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم. الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام. از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم، نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم، امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند، اون این کارو کرده بود،اون قلبشو به دختر داده بود...
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…
" داستــآن هــآی عــآشقــآنه " 12
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان