مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

[מַברִיק]

من از بیگانگان هر گز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

[z_farhad]

در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم

[מַברִיק]

ما مست صبوحیم زمیخانه توحید
حاجت به می و خانه خمار نداریم

[ѕααяeη]

ﻣﺎ ﺯ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﭼﺸﻢ ﯾﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ
ﺧﻮﺩ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﯿﻢ

[ابراهیم هادی]

من از بیگانگان هرگز ننالم 
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

[מַברִיק]

دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن

[z_farhad]

نه هرکه چهره بر افروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند

[מַברִיק]

دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس

[z_farhad]

سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایدست
تا تو بوی زلف ها را میفرستی با نسیم

[ѕααяeη]

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هرکسی آن درود عاقبت کار ک کشت