مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ]

[esiesi]

تا سر زلف تو شد بازیچه دست نسیم
کار و بار جمع مشتاقان پریشان گشتن است

[מַברִיק]

ترک یاران کرده ای ای بیوفا ، یار این کند ؟
دل ز پیمان برگرفتی ، هیچ دلدار این کند ؟

ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان
شرم بادت زین عملها ، یار با یار این کند ؟

[آمین]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند

---

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم

[esiesi]

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

[z_farhad]

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست 

[esiesi]

تا نقش خیال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست

[מַברִיק]

تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده

[z_farhad]

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

[מַברִיק]

اگر بيني كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشيني گناه است

[ѕααяeη]

تو نیکی کن ب مسکین و تهیدست
ک نیکی خود سبب گردد دعا را