در خشم و نادانیمان
همچون کودکان، دست شسته و
از هم دور شدهایم.
گرفتار در بند شرمی ابلهانه
سالها از پی هم گذشت
در ندامت و چشم انتظاری
به باغ شور جوانیمان
دیگر راهی نیست
چه یکنواخت و بیروح میشود هستی
اگر که عشق نخندد
امید اگر ندرخشد
اگر نباشد شادی و گاهگاهی درد
بچه ها حرف بزنید دیگه
زیر ابیا بیاید بالا دیگه
اینجوری این نسخه تموم نمیشه
همچون کودکان، دست شسته و
از هم دور شدهایم.
گرفتار در بند شرمی ابلهانه
سالها از پی هم گذشت
در ندامت و چشم انتظاری
به باغ شور جوانیمان
دیگر راهی نیست
چه یکنواخت و بیروح میشود هستی
اگر که عشق نخندد
امید اگر ندرخشد
اگر نباشد شادی و گاهگاهی درد
بچه ها حرف بزنید دیگه
زیر ابیا بیاید بالا دیگه
اینجوری این نسخه تموم نمیشه