ارسالها: 5,026
موضوعها: 1,467
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 23583
سپاس شده 24895 بار در 9131 ارسال
حالت من: هیچ کدام
عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب
از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب
ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای
ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب
شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی
شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب
از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟
جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟
جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد
جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟
اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم!
بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی منــجلاب
ارسالها: 470
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Dec 2012
سپاس ها 1075
سپاس شده 700 بار در 341 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بَعضے وَقتـــا دوسـ دارَمـــ
دستَمُـ بذارَمـــ زیــر فَکَمـ
چِشمــ تــو چِشمــ خُــدا بِشَمــ
و بِهشـ زُل بِزِنَمــ و بِگَمــمثلــــا کِهــ چے؟؟؟
ارسالها: 5,026
موضوعها: 1,467
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 23583
سپاس شده 24895 بار در 9131 ارسال
حالت من: هیچ کدام
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟
سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟
آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟
حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می بینی که؟
غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
ارسالها: 290
موضوعها: 22
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 1068
سپاس شده 611 بار در 253 ارسال
حالت من: هیچ کدام
سالها...
پنهانت کرده بودم
در سبزینه آن گیاهی که در
کالی احساسم روئیده بود
احساسم را کشتم
در هیاهوی نوبری بلوغ
و دچارت شدم در ناهوشیاری تنم
خواستنم ریشه در ابدیت داشت
سالها...
من ندانستم تو
عشق از " گلشن امروز " میخواهی
و بودن از " خوشه الان " میچینی. . .
ارسالها: 290
موضوعها: 22
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 1068
سپاس شده 611 بار در 253 ارسال
حالت من: هیچ کدام
[b][align=center] هستند ڪسانی ڪه از شدت دلتنگی به ڪُما رفته اند
حرف نمی زنند
راه می روند
نفس می ڪشند
ولی چیزی حس نمی ڪنند
فقط فڪر می ڪنند و فڪر می ڪنند و فڪر می ڪنند
ارسالها: 417
موضوعها: 53
تاریخ عضویت: Aug 2012
سپاس ها 2910
سپاس شده 3656 بار در 2122 ارسال
حالت من: هیچ کدام
اولین بار که به قمار خانه عشق آمدیم ، دست آموزی
بیش نبودیم که استادمان شدی. آهی در بساط نبود جز جانی
که بی سبب جان مانده بود و قلبی که دست نخورده عواطف سوزان
بی جهت می تپید. قبول کردی که همین ناقابل ها را به میان بگذاریم....
وبازی شروع شد، استادی تو و دست آموزی ما
چندی نکشید که ما هم در دل باختن و جان دادن خبره ی قمارخانه بودیم
پا پیش گذاشتیم و سرمایه به میان
عشق را قمار کردیم
عاشقانه بردیم و عشق را در چشمان تو گم کردیم، غافل از اینکه آن روز که به
قمار خانه آمدیم پیش پایمان عشق را باخته بودی.
...ومن دلباخته برای روشن کردن چراغ خاموش دیدگانت
پا پیش می گذارم.
این بار در قمارخانه خاطراتمان می نشینیم، می پذیری که استادت شوم
واین بار تمام وجودم را، جوانی ام را
وتو عشقی را که نداری به میان می گذاری، دست آموزانه استادیت
می کنم، و همه وجودم را می بازم تا تو به شوق بردن دوباره عاشق شوی.....
زندگی کوتاه است ؛ تازمانیکه دندان دارید لبخند بزنید !!
ارسالها: 290
موضوعها: 22
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 1068
سپاس شده 611 بار در 253 ارسال
حالت من: هیچ کدام
کاش می شد سر زمین عشق را
در میان گامها تقسیم کرد
کاش می شد با نگاه شاپرک
عشق را بر آسمان تقسیم کرد
کاش می شد با دو چشم عاطفه
قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش می شد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش می شد با نسیم شامگاه
برگ زرد یاس ها را رنگ کرد...
ارسالها: 3,918
موضوعها: 325
تاریخ عضویت: Jan 2012
سپاس ها 6360
سپاس شده 15381 بار در 6331 ارسال
حالت من: هیچ کدام
هر وقت گریه میکنم
ســــــــبک میشوم
عجب وزنی دارد
چند قــــــــطره اشک
ارسالها: 290
موضوعها: 22
تاریخ عضویت: Nov 2012
سپاس ها 1068
سپاس شده 611 بار در 253 ارسال
حالت من: هیچ کدام
آدمها برای هم مثل کتاب میمونند
وقتی به آخرش میرسند میرن سراغ یکی دیگه
یادمان باشد همدیگر را زود زود ورق نزنیم....