07-11-2013، 19:05
در تذکرة الشهداء، تألیف ملاحبیب الله کاشانی ماجرای جالبی از دیدار امام حسین(علیه السلام) باسلطان هندوستان،آن هم فقط چند ساعت قبل از شهادت ایشان آمده که بی شک به معجزهای میماند.
در سرزمین هندوستان، سلطانی بود که «قیس» نام داشت و از محبان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) بود. وی در روز عاشورا به قصد شکار به صحرا رفت و آهوئی نظرش را جلب کرد و در پی آن از همراهانش جدا شد تا به دره ای رسید و آهو از نظرش ناپدید شد و ناگه شیر عظیمی در مقابلش حاضر شد و راه او را بست. قیس که حیران شده بود و از طرفی نیز خبر نداشت که امام حسین (علیه السلام) در کربلا است، روی به مدینه کرد و عرض نمود: یا اباعبداللهالحسین (علیه السلام) ،مرا دریاب.
حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در همان حال که مشغول جنگ بود، به چشم برهم زدنی خود را به سلطان قیس رسانید و آن شیر را از او دفع نمود، سپس قیس نگاه کرد و بزرگواری را دید که چهرهاش مانند خورشید میدرخشید ولی بدنش از فراوانی جراحات جای سالمی نداشت، عرض کرد: جانم فدایت تو کیستی که مرا نجات دادی؟ حضرت فرمودند: منم حسین بن علی ابی طالب(ع)که به او پناه بردی و استغاثه کردی.
سپس قیس عرض کرد: این زخمها چیست بر بدنتان؟ حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) بطور خلاصه ماجرای کربلا را برای وی نقل نمودند.قیسکه بسیار متأثر شده بود عرض کرد: سرور من؛ مرا چندین هزار لشگر است، اجازه فرما تا به یاری شما بیاییم. حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) فرمودند: ای قیس به وعده شهادت من بیش از چند ساعت نمانده... و سپس . حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) از مقابل سلطان قیس ناپدیدگردیدند.