ارسالها: 27
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jun 2012
سپاس ها 60
سپاس شده 45 بار در 27 ارسال
حالت من: هیچ کدام
22-06-2012، 21:32
(آخرین ویرایش در این ارسال: 22-06-2012، 21:33، توسط MoOn Girl.)
علاقم به تو خيلي بيشتر شده
حالا روزگارم قشنگتر شده
از اون وقتيكه تو بامني حال من
ميبيني خودت خيلي بهتر شده
علاقم به تو خيلي بيشتر شده
ميدونم نميتوني دركم كني
ولي اينو يادت نره عشق من
ميميرم اگه روزي تركم كني
ميخوام لحظه لحظه به تو فكركنم
نميخوام كسي سد راهم بشه
نميخوام كسي جز تو پيشم بياد
به جز تو كسي تكيه گاهم بشه
منم كه ميميرم براي چشات منم
كه ميميرم واسه خنده هات
ميخوام بيشتر از اينم عاشق بشم
كمك كن بتونم بمونم باهات...
اهنگ علاقه از عماد طالب زاده
خدايا راهي نميبينم...آينده پنهان است...اما مهم نيست...همين كافي است كه راه را تو ميبيني ومن تورا...
ارسالها: 554
موضوعها: 95
تاریخ عضویت: Jun 2012
سپاس ها 1392
سپاس شده 2445 بار در 313 ارسال
حالت من: هیچ کدام
قله ي خوشبختي
تو چنگ ابراي بهار افتادم و در نميام
چشمامو سرزنش نکن.از پسشون بر نميام
پير شدم تو اين قفس.يه کم بهم نفس بده
رحم و مروتت کجاست.جوونيامو پس بده
فکر نميکردم بذاري
زارو زمين گير بشم
فکر نميکردم که يه روز
اين جوري تحقير بشم
اون همه که دلم برات به اب و اتيش زده بود
حتي اگه سنگ بودي.دلت به رحم اومده بود
دلش نخواست و نميخواد يه روز به حرفام بسه
شايد مي خواد رقيب من به ارزوهام برسه
پسند من تو هستي که اين همه بخت من سياست
دلبر خود پسند من قله ي خوشبختي کجاست
ازت ميخواستم بموني.بهت ميگفتم که نري
اين روزا نيستي اما باز.به پات مي افتم که نري
تو فکرتم اما دلم
هي ميگه فکرشم نکن
يه کم به فکر تو نبود
پس ديگه فکرشم نکن
ارسالها: 1,274
موضوعها: 72
تاریخ عضویت: Nov 2011
سپاس ها 2915
سپاس شده 2913 بار در 1427 ارسال
حالت من: هیچ کدام
من این روز ها یه حال دیگه ایی دارم همیشه هیچ وقت اینطور نبودم
همیشه نیمه خالی رو می دیدم به فکر نیمه های پر نبودم
همیشه فکر می کردم زمین پسته خدا رو سویه قبله میشه پیدا کرد
همین دیروز سمت این حوالی بود یکی در زد خدا رفتو درو باز کرد
من این روزا یه حال دیگه ایی دارم جهان من لباس تازه می پوشه
منو تو دیگه تنها نیستیم چونکه خدا با ما نشسته چای می نوشه
ملخ افتاده تویه خرمن گندم منم مثل همه از کار بی کارم
به جای داس شونه تویه دستامه فقط به فکر گندم زار موهاتم
اگه بارون به شیشه مشت می کوبه بیا اینجا بشین کنار این کرسی
خدا با دست من دستاتو میگیره تو از چشم خدا حالم رو می پرسی
نه اینکه بی خیال مزرعه باشم دیگه از باد پاییزی نمی ترسم
نگو ان آسیاب از پایه ویرون شد خدا با ماست از چیزی نمی ترسم