(15-03-2014، 16:42)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(15-03-2014، 16:37)ツ سـُــــکـُــــــوت ツ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(15-03-2014، 16:31)ERF@N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
خاله ی بد:| خاله دارم فکر می کنم چند روز دیگه که جان به جان آفرین تسلیم می کنی باید چی کار کنیم>____<
|: .. ؟!
(15-03-2014، 16:31)✘ lᴚıƃ ʎZɐᴚɔ ✘ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
چــن روز پیـــش یــکــی از معلمآمون گفت سآبقت خرآبه 

منم گفــتــم نــنــت خرابه 
یه روز اخراج شدم :4chs:
تــآ یه هفته هم سر کلاساش نــبــآید برم |:
گفت تو کلــآس یا جآی منــه یـآ جــآیه اون (:
منم گفــتــم درس خونــدن حــق همه فرزندان ایرانیه (:
زد تو گوشم (((((:
^_^
چه معلم ت*م سگــیه ^.^
این هیچی نـی بـاو |:
من ی بـار داشتم واس خـود آواز میخـوندم |:
یهـو دست گرم پر مهر و عطـوفت و نفـرت رو رو شـونم حس کردم ||:
همیشه من با این زنیکه دعـوام میشه -_-
گفتم هان باز چته |: میخواستم تو ددلـم بگم ولی نمیدونم چرا از دهنم اومد بیرون |: ..
گفت چته چیه؟! زود برو کیفتو جمع کن بیا پایین |:
منم که یه لحظه تو خودم شاشیدم گفتم الان یعنی چیکـارم داره؟! |:
هیچی دیه با صدتا آیه و سوره رسیدیم اتاق مدیر گفتم مادر جان فاتحم خوندس |:
رفتم تو دیدم برام صندلیب گذاشتن قشنگ نشستم رو صندلی مدیره داره بهم لبخند میزنه میگه دخترم چرا اینقدر تو با خانوم عشینی بدی!؟ -_- من گفتم من خانوم!؟ ما که عاشقشیم کی گفته !؟ |:
خانوم عشینی برگشته میگه تو همین الان اون بالا بهم گفتی چته ||: گفتم خانومی عشینی!؟O_O هیسسس بعدا باهم حل میکنیم لازم نی که بیایم وقت خانوم مدیر رو بگیریم که بیاین بریم بالا |: بوسش کردم و هیچی دیگه رفتیم بالا یکم پاچه خواری کردم و خانوم عشینی هم باهام دوست شد ||:
این بود قصه ی ما شب بخیر ||:
آخرش نفهمیدم کیف آوردنم چه نقشی داشت ||:
از این مدیر باحالا دوست دارم ولی فقط سوم راهنمایی مدیر خوبی داشتیم.
هــمــه مدیــرآی سوم رآهنمــآیـی عــآلیــن ^_^
رآستــی یــکــی امروز یــآدم اومد (:
ما امروز امتحان داشتیم (:
ریاضی البته اون یکی ریاضیمون ( اعظم رسولی ) |:
این اعظم خآنوم ممنوع کرده که روزای که امتحان داریم ماشین حساب نبریم -_-
نمی دونم چرا والــآ |:
حالا من امروز برده بودم |:
داشتم زیر میزم حساب میکردم |:
همش درس بود دیگه خوو (:
دوستم گفت بیا ورقه هامونو عوض کنیم |:
منم گفتم گناه داره کفتم باشه عوض کردیم |:
اون نکبت بالای ورقم اسم خودشو نوشت |:
ورقه اونم خآلی |:
حالا وقت تموم شد و معلم ورقه هآمونو جمع کرد |:
اعظم 9ی*س |:
بعد هماهنگ کردیم حواسشو پرت کنیم ورقه رو کش برم |:
خلاصه ورقه رو ورداشتم بردم زیر میز همه رو با ماشین حساب درست کردم |:
هیو از اون دور گفت رکسانا خانوم !!!
گفتم جونم خآنوم؟؟
گفت اون زیر چی کآر میکنی؟؟
گفتم ما خانوم؟؟؟ هیچی جونه این رزینا ( بغل دستیم ) |:
گفت ببین خودتی |:
گفت کی ؟؟ خر؟؟؟ |:
مگه من
زبونــِت لال گفتم خرید؟
گفت چــی؟ |:
گفت چــی چــی؟؟؟ |:
گفت با من یکی به دو نکن |:
گفتم من غلط بکنم حتی با شما 69 بکنم |:
خواستم بگم 68 |:
ولی لامصب گفتم 69 |||||:
نفهمید معنی 69 رو |:
بعد یکی از خــَــر هآی گلاس گفت هــــــی 0_0
به خانوم گفتی 69 ؟؟؟؟؟
اونم که هیچی نمیدونست فک کرد فحش دادم
گفت بی فرهنگ تو غلط کردی به من این حرف زدی |:
گمشو با وسیلت برو پایین |:
هیچی دیگه ورقمو هم دید و من رفتم پایین و کلا رو بدی بود |:
وآقعــــــــــــــــــــیه به جونه خودم |:
فقط مدیرمون چون جلسه داشت گفت من بعدا با این معلمت حرف میزنم برو حیاط تا زنگ بخوره بعد بری سر کلاس با یه معلم دیگه |:
همین |: