06-08-2014، 9:10
هیچی دیگه مدرسه داشتم برا خودم راه میرفتم یهو نزدیک بود سقوط ازاد برم زمین
یه بار از داداشم عصبانی شدم خواستم یگم میکوشمتا گفتم میخورمتا
یه بار از داداشم عصبانی شدم خواستم یگم میکوشمتا گفتم میخورمتا
|
» سـوتـیـکده « |
||||||||||||||||||||||||||||||||
06-08-2014، 9:10
هیچی دیگه مدرسه داشتم برا خودم راه میرفتم یهو نزدیک بود سقوط ازاد برم زمین
یه بار از داداشم عصبانی شدم خواستم یگم میکوشمتا گفتم میخورمتا
06-08-2014، 9:21
من بیشتر سوتی میگیرم تا بدم
یه بار سره کلاس به شش گفتم شس از اون به بعد همش میگم ریه یه بارم به پسره محلمون می خواستم بگم میشه اونو بدی گفتم میشه ک....نو بدی
07-08-2014، 15:52
چند روز پیش توی تاکسی صندلی عقب نشسته بودم، یه خانومه با پسر 5- 4 ساله اش
جلو نشسته بود. یهو پسره رو کرد به مامانش گفت: مــامــان ... یادته اونروز خونه ی دایی اینا گوزیــدی؟! مامانه بیچاره،گفت: ... مرســـی آقا! ما همین جا پیاده میشیم راننده بدبخت هنوز کامل وانستاده بود که زنه درِ ماشینو با عجله باز کرد و یه موتوری هم اومد زد درِ ماشینو سرویس کرد رانندهه پیاده شد دودستی زد تو سرش گفت: خانـــــــــــــوم! گوزیدی که گوزیدی منم می گوزم! این آقام میگــوزه! این ملت همه میگوزن! گوزیدن که عیب نیست ، ریـــــــــدی تو درِ ماشین....
07-08-2014، 21:58
خخخ نشسته بو دم تو ماشین میخواستم یه فانتزی بگم که گفتم کولر هارو خاموش نکنن
گفتم یکی از فانتزیام اینا که بابا ها دولر رو روشن نکنن خخخخخخ اصن یه وضعی هاااااااا
07-08-2014، 22:21
آممم ._.
یه بار ._. .. یه بار زنگ زدم به گوشی مامانم ._. اشتباهی 62 رو 26 گرفتم ._. یه مَرده برداشت ._. گفتم الو ؟ :| گفت بله ؟ بفرمایید ؟ :| گفتم مامانم هس ؟ :| گفت مامانتون کیه ؟ :| گفتم از من میپرسی ؟ :| گف اشتباه نگرفتی ؟ :| گفتم خودت چی فکر میکنی ؟ :| بی فرهنگ قطع کرد -_-*
09-08-2014، 14:06
ی بار رفته بودم بیرون از خونه زنگ زدم به بابام گفتم بابا گوشیمو نبردم میتونی برام بیاریش بابامو میگی ترکیده بود ازخنده گفتش دیوونه شدی؟ گوشیت ک دستته
11-08-2014، 10:42
اره همینه
11-08-2014، 11:35
زنگ تفریح بود دوستمم تشنه هر چیم به معلم گفت اجازه خروج نداد خلاصه رفتیم بیرون اینم دست منو گرفت دویید سمت آب خوری کلی آب خورد آخر کار به منم گفت آب بخور تا بریم منم با کمال خوشرویی و با لبخند ملیح فرمودم آبم نمیاد!هیچی اونم تا اخر سال برام دست گرفت هیچی دیگه انقد خندیدیم
16-08-2014، 15:31
یه بار زنگ کلاسمون خورده بود منو دوستم هنوز بیرون بودیم بعد منم همین طوری که داشتم میخوندم رفتم تو کلاس دیدم معلمون نشسته هیچی دیگه فقط ذوب نشدم
16-08-2014، 17:18
سال پیش یه ناظم داشتیم خیلی بد اخلاق بود همش جیغ جیغ میکرد یه بار توی سالن مدرسه وایساده بودم یهو یکی از پشت محکم زد روی شونم منم فکر کردم دوستمه در حین اینکه برگردم طرفش داد زدم مگه مریضــــی هیچی دیگه برگشتم دیدم ناظممون با اون چشمای وحشتناکش از بالای عینک ته استکانیش داره نگام میکنه فکر کنم سکته ی ناقصو همونجا زدم
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|