ارسالها: 79
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Oct 2014
سپاس ها 117
سپاس شده 57 بار در 42 ارسال
حالت من: هیچ کدام
توی کلاس معلم قرآنمون اومده بود گفت یاشگین تو بخون...
بعد منمن داشتم میخوندم یه جا نوشته بود تتلون ...
من یه دفعه ای حواسم نبود گفتم اااااا امیر تتلو اینجا چی کار می کنه؟!!!
یعنی معلم قرآنمون محو شد خواهشا براش دعا کنید ظاهر بشه!!!!!
حجم عشقی که بهت دادم اینقدر زیاد بود که باورش سخت بود...
ارسالها: 239
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Jul 2014
سپاس ها 249
سپاس شده 368 بار در 193 ارسال
حالت من: هیچ کدام
ی بار داشتم از روی کتاب زیستمون بلند برا همه میخوندم بجای گوزن خوندم گوزَن....
بعد از روهم نرفتم گفتم اشتباه چاپی بوده...!!!!
ارسالها: 215
موضوعها: 22
تاریخ عضویت: Jun 2012
سپاس ها 717
سپاس شده 461 بار در 154 ارسال
حالت من: هیچ کدام
اقا سر زنگ فارسی بود منم خوندم خوبه گف بخون بردیا جان
من داشتم با دوستام حرف میزدم در مورد بحث مهم گفتم جاننننن گف بخون گفتم باشه باشه کجا بود پشثیم نشون داد خوندم رسیدم ب ی جایی نوشته بود کس اغا منم بعدش خوندم ک.و.س 2 روز نرفتممدرسه گوشیممخاموش بود
Darya arom taree hamishe bood
ارسالها: 26
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2015
سپاس ها 128
سپاس شده 36 بار در 24 ارسال
حالت من: هیچ کدام
اقا مورد داشتیم طرف وقتی اومده از کلاس بره بیرون در زده، بچه ها و معلمم از خنده بیهوش شدن، هیچی دیگه بیچاره وقتی برگشت سرکلاس از خجالت سینه خیز میرفت...
مدیونین اگه فکر کنید اون طرف خودم بودم!!!!
((قرار نبود چشمای من خیس بشه))
((قرار نبود هر چی قرار نیست بشه))
((قرار نبود دیدنت آرزوم بشه))
((قرار نبود اینجوری تموم بشه))
ارسالها: 184
موضوعها: 26
تاریخ عضویت: Dec 2014
سپاس ها 1684
سپاس شده 500 بار در 179 ارسال
حالت من: هیچ کدام
از سوتیای من که میشه تاریخچه ساخت چندتا شو بگم ... بعضیاشم نمیشه تو جمع گفت...
یبار داشتم با گوشی حرف میزدم پشت خطی داشتم گفتم قط کن دارن در میزنن ...0___0 من دوستم ؟___؟
در -___- پشت خطی .___.
یبار داشتم ساعت میخریدم مغازه داره گفت چه مارکی میخوای گفتم طلایی باشه .___.
یه روز اصلا حال نداشتم رفته بودم یونی سر یکی از کلاسام تقریبا اخراش داشتم باگوشییم بازی میکردم قدری محو بازی شده بودم که وقتی کلاس تموم شد استادم اومد بالا سرم گفت عزیزم کلاس تموم شد . بازیه رو دیلیتیدمش 0___0
بسه دیه خودتونم سوتی میدینا 0___0 ^____^
ارسالها: 1,226
موضوعها: 22
تاریخ عضویت: Jul 2014
سپاس ها 2444
سپاس شده 2251 بار در 1002 ارسال
حالت من: هیچ کدام
27-02-2015، 15:45
(آخرین ویرایش در این ارسال: 27-02-2015، 15:45، توسط ᖇᗩᖺᗩ.)
داشتیم با دختر عموم والیبال نگاه میکردیم
دختر عمومم با ی لحن خیلی جدی برگشته بم میگه
این امیر غفار هم خیلی خوب بازی میکنه ها
امیر غفور ک خودکشی کرد تلوزیونم ترکید
ارسالها: 1,340
موضوعها: 583
تاریخ عضویت: Dec 2014
سپاس ها 8576
سپاس شده 1515 بار در 781 ارسال
حالت من: هیچ کدام
03-03-2015، 18:28
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-03-2015، 18:46، توسط mr.destiny.)
معاون فناوری مدرسه مون داشت در مورد سایت مدرسه مون صحبت می کرد
بحثش رسید به این جا که چه جوری مقاله بذاریم تا اون نگاه بکنه و اگه خوب بود تو سایت نمایش داده بشه
من قبلا چند تا مقاله گذاشته بودم
ازش پرسیدم چرا مقاله های من نمایش داده نشده
گفت مقاله ها نباید حالت داستانی داشته باشه
من گفتم خب مقاله کاغذ باطله بده مداد تحویل بگیر که حالت داستانی نداشت
اون پرسید:کوتاه بود؟؟؟
منم گفتم نه بلندتر بود
یه دفعه کلاس رفت رو هوا
زنگ ورزش بود
اون دو تیم دیگه بازی می کردن تیم ما نشسته بود
بچه ها جلوی محوطه جریمه پاسکاری می کردن
یکی از بچه های تیم ما یه فحشی به بازیکنای اون تیم داد که نمی تونم بنویسم
یه دفعه معلم ورزشمون از پشت سرش در اومد و گفت بله بله
معلم ورزشمون تا نیم ساعت پهلومون وایستاده بود
تا سرشو میچرخوند می زدیم زیر خنده
ما یه معلم داریم وقتی داریم پا تخته هوشمند تمرینا را حل می کنیم می گه :بُبُر بالا
اوایل منظورشو نمی فهمیدیم
بعدن فهمیدیم منظورش ببر پایینه