بغض قلم ❥ ..

[امیر‌حسین]

آدمها را مریضی و تصادف از پا در نمی آورد،
بی مهری آدمها را از پا در می آورد...

[ⓩⓐⓗⓡⓐ]

اِی مهرِ #تو در دل ها ، وی مُهرِ تو بَر لب ها
وی شورِ تو در سَر ها ، وی سِرِ تو در جان ها

[امیر‌حسین]

‏من هميشہ در محاصرہ ى آدمايى هستم كہ منو نميفهمن، هيچ راہ فرارى هم نيست ..

[sama00]

بهار و این همه دلتنگی؟
نه...
شاید فرشته ای فصل ها را به اشتباه ورق زده باشد!

[امیر‌حسین]

دختر اهل بهار پسری اهل زمستان عاشق کرد و رفت ...
سالهاست که این ترتیب فصل ها بهم خورده است.... مگر وسط بهار باران هم می بارد با این جدیت؟

[ⓩⓐⓗⓡⓐ]

عآشِق کِع شُدی وَقتِ خُدآحآفِظیِه=) خدآحآفِظی بآ قَلبِت کِع دیگِع بَرآیِ تو نِمیتَپِه... بآ ذهنِت کِع پَر اَز اونِه بآ دِلِت کِع بَرآی اون تَنگِع... وَ بآ زِندِگیِه قَبلیت~ چون اَز اون بِع بَعد زِندِگیت اونِه

[ѕтяong]

ما عـِݜق رو اونـطورے که تجربـه ش کردیـم تعڔیف مےکنیم

[sama00]

چند سالی ست که تکلیف دلم روشن نیست
جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست

چشم می دوزم در چشم رفیقانی که
عشق در باورشان قد سر سوزن نیست

دست برداشتم از عشق که هر دست سلام
لمس آرامش سردی ست که در آهن نیست

حس بی قاعده ی عقل و جنون با من بود
درک این حال به هم ریخته تقریبا نیست

سال ها بود ازین فاصله می ترسیدم
که به کوتاهی دل کندن و دل بستن نیست

رفتم از دست و به آغوش خودم بر گشتم
جا به اندازه ی تنهایی من در من نیست

[ѕтяong]

تو سیاه چاله‌ی گونه‌ت دل من حبس شد !

[sama00]

تو شب سیاه چشمات، دل من غرق شد!