امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♫ رمــــــــــــآن ســـــــرنــوشـــــــت ♫

#21
دکار سونگرافی به سهیل گفت بیا اتاقم.

ولی شما در این مورد چیزی ننوشتین !!!!


دلیلی داره؟
پاسخ
آگهی
#22
(02-05-2020، 9:08)*SIRVAN* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
دکار سونگرافی به سهیل گفت بیا اتاقم.

ولی شما در این مورد چیزی ننوشتین !!!!


دلیلی داره؟

دوست نداشت بره Undecided
خب میخواست بره خانوادش اومدن .. اصلا شاید بعدش رفتـ
ولی بازم معذرت ک از شما اجازه نگرفت
دفعه بعدی هماهنگ میکنیم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Karlina
پاسخ
 سپاس شده توسط Sirvan10_a
#23
(05-05-2020، 6:12)S-T-I-N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(02-05-2020، 9:08)*SIRVAN* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
دکار سونگرافی به سهیل گفت بیا اتاقم.

ولی شما در این مورد چیزی ننوشتین !!!!


دلیلی داره؟

دوست نداشت بره Undecided
خب میخواست بره خانوادش اومدن .. اصلا شاید بعدش رفتـ
ولی بازم معذرت ک از شما اجازه نگرفت
دفعه بعدی هماهنگ میکنیم

ببخشید من فقط یه سوال کردم
این گونه رفتار برای یه نویسنده خوب نیست ها.
پاسخ
#24
(05-05-2020، 9:32)*SIRVAN* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(05-05-2020، 6:12)S-T-I-N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(02-05-2020، 9:08)*SIRVAN* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
دکار سونگرافی به سهیل گفت بیا اتاقم.

ولی شما در این مورد چیزی ننوشتین !!!!


دلیلی داره؟

دوست نداشت بره Undecided
خب میخواست بره خانوادش اومدن .. اصلا شاید بعدش رفتـ
ولی بازم معذرت ک از شما اجازه نگرفت
دفعه بعدی هماهنگ میکنیم

ببخشید من فقط یه سوال کردم
این گونه رفتار برای یه نویسنده خوب نیست ها.

حتما خوبه ک اینطوری حرف زدم
پاسخ
 سپاس شده توسط Sirvan10_a
#25
پارت هجـــــده

یک لحظه حرف وندا توی گوشم پیچید :
ی روزی سر قبر ستینت زار میزنی
ـ سهیل ؟ چرا گریه میکنی؟
ـ مامان من نمیتونم بدون اون زندگی کنم .. اون همه چیزم بود .. دنیام بود .. من بعد ستین خودکشی میکنم
ـ وا چی میگی سهیل ؟ حالت خوبه؟
ـ ن اصلا خوب نیست
همینطوری گریه میکردم .. خودمم تاحالا ندیده بودم اینجوری گریه کنم چه برسه ب مامان و بابا .. ولی اونا ستین رو خیلی دوست داشتن الان چرا انقدر بیخیالن؟
ـ پاشو .. ی یک ساعته دیگه ستینو میبرن اتاق عمل
ـ اصلا حوصله ندارم
ی دفعه مثل برق پریدم
ـ چی ؟ ستین مگه زندس؟
ـ عه سهیل زبونتو گاز بگیر این چه حرفیه
ـ واای مامان دنیا رو بهم دادی
و بعد سریع بلند شدمو رفتم .. ب سهیل گفتن مامان و بابا هم توجه نکردم .. دست خودم نبود
رسیدم به پنجره اتاقش .. شکمش ب صورت مرتب بالا میرفت و اون دستگاه های مسخره هنوز بهش وصل بود .. از پرستارش اجازه گرفتم ببینمش لباس های مخصوص بهم دادن ک تنم کردم و رفت تو اتاقش و کنار تختش زانو زدم .. دستاشو گرفتم و گفتم : دیگه وقتشه مامان کوچولو ... پاشو .. نمیخوای بچه هاتو ببینی؟ من تو این ۵ ۶ ماهه اندازه ۱۰ سال پیرتر شدم .. حتی تو این چند ماه ترکت نکردم .. ستین توروخدا پاشو .. میخام چشماتو ببینم
ی دفعه بغضم گرفت و سرمو گذاشتم رو شکمش
ـ اقای رضایی چند لحظه
سریع اشکامو پاک کردم ـ بله الان
ـ الان باید امادش کنیم برای اتاق عمل .. لطفا بیا این برگه رو امضا کن
ـ برگه چیه؟
ـ اگه ی وقت خدایی نکرده اتفاقی برای بچت یا زنت افتاد دیگه تقصیر ما نباشه
ـ چشم
بعد از امضا کردن برگه دوباره پیش ستین برگشتم .. دوباره دستشو گرفتم :
ـ عشقم ک از عمل نمیترسه؟
ـ زندگی من از عمل میترسه اخه؟ نگران نباش بانو .. چیزی نمیشه ..اون روزی میرسه که کنارهمیم و من بهت میخندمو میگم دیدی الکی میترسیدی خانومم؟
ـ الهی قربون خندت برم ... ۵ دیقه دیگه بیشتر تا عمل نمونده .. من برم خانواده رو صدا کنم بیان پیشت .. تا دم در رفتم .. ولی پاهام خشک شدن .. برگشتم سمتش .. بوسی روی پیشونیش کاشتم و گفتم : بخدا اگه تنهام بزارین منم خانوادمو تنها میزارم ...
و بعد ب زور ازش دل کندم
تا من اومدم بیرون همه رفتن تو ... فقط دارا موند و بهم گفت : سهیل نگران نباش ... همه چی درست میشه من مطمئنم
لبخندی بهش زدم اونم رفت سمت در .
انگار یکی همش داره با چکش میزنه تو سرم .. همه رفتارام حرفام حرفاشون شبیه کابوسمه .. خدایا فقط اخریه شبیه ش نباشه
همه اومدن بیرون و ستین هم روی تخت بود ک بردنش تو اتاق عمل .. منم بیجون افتادم کف زمین ..
ـ عه خدا مرگم بده .. سهیل بلند شو مامان .. پاشو
ـ پاشو سهیل .. نگران نباش چیزی نمیشه
ـ ....
ـ ....
ـ ....
حرفای هیچکودومشونو متوجه نمیشدم .. فقط فکر و ذکرم ستین بود و دو سه ساعت بعد ..

**********************
حدود دو ساعت و نیمه ک ستین تو اتاق عمله منم همینطور بیقرار ... همیچکی حالش خوب نیست .. از دور سامان و ارغوان رو میبینم ک سراسیمه میان ب سمت ما .. من ک حس و حال چیزی رو ندارم
سامان ب سمتم میاد :
ـ سهیل جان خوبی؟
بغضم میگیره و خودمو میندازم تو بغلش ..
یکدفعه در اتاق باز شد و دکتر اومد بیرون ... من هراسون از جاام بلند شدمو چشامو دوختم ب لب دکتر .....
نفسم تو سینه حبس شده بود و قلبم نمیزد ...

Big Grin Heart
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Karlina
پاسخ
 سپاس شده توسط BIG-DARK ، Sirvan10_a ، *Aɴѕel*
#26
سپاس بدین فردا میخام پارت نوزده رو بذارم
بلاخره باید انگیره داسته باشم نه؟  Big Grin

راستی راستی!!!!
رمانو هر سه شنبه آپ میکنم
نبینم دنبال نکنینااا
سپاسم یادتون نره دیگ
شما ک انقد ماهین Big Grin Heart
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Karlina
پاسخ
 سپاس شده توسط BIG-DARK ، Sirvan10_a ، *Aɴѕel* ، Z_m
#27
پارت نــوزدهــــم

توی چشمام زل زد و ی لبخند تلخ روی صورتش نشست . قلبم ایست کرد ..
ـ خانم دکتر جوون ب لب شدیم ..
ـ خداروشکر بچه ها سالم ب دنیا اومدن واتفاقی برا ستین نیفتاده ... اقای رضایی بیا پیشم چند لحظه..
دنبالش راه افتادم ک رفت تو اتاقش و نشست روی صندلیش .. منم دم در بودم ..
ـ چرا نمیای بشینی؟
ـ ...
ـ بیا بشین ... پشیمون نمیشی
رفتم تو اتاقش و نشستم رو ب روش
ـ ی خبر خوب دارم برات
یهو انرژی خوب بهم تزریق شد ..
ـ ستین بهوش اومده
ـ چ..چ..چـــی ؟؟؟
ـ اره به هوش اومده .. منتظر توعه
داشتم حرفاشو انالیز میکردم .. منتظر توعه ..
سری از جام بلند شدم .. خاستم برم ک ..
ـ نرو .. هنو کار دارم باهات
ـ بفرمایید
ـ بذا از اتاق عمل بیاد بیرون ... بره تو بخش .. میبینیش
ـ کارتون این بود؟
ـ بهتره بری خونه .. خودتو خوشگل موشمل کنی ... هرچیزی هم ک واسه بچه ها لازمه بیاری ..خاهرت مبگفت یادت رفته ..
از حرفاش خندم گرفت ...
ـ چشم .. کاره دیگه ؟؟
ـ ب سلامت
از اتاق رفتم بیرون ک مامانو دیدم ... داشت گریه میکرد .. فک کنم فال ? ایستاده بود ..
بغلش کردمو بوسیدمش .. یکم صحبت هم کردیم و در نهایت بنده ? کردمو ?.
تو راه بچه هارو ? و برومشون بیرون بیمارستان
چون میدونستم خوشحالیشون زیاده..
ـ بچــــه هااا
ـ بگوووو
ـ ستین به هوش اومد
حیاط بیمارستان رفت بالا اومد پایین
ـ خوب شد اومدیم بیرونااا
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Karlina
پاسخ
 سپاس شده توسط Z_m ، _ƇRAƵƳ_ ، *Aɴѕel* ، BIG-DARK
#28
(13-05-2020، 0:02)S-T-I-N نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
پارت نــوزدهــــم

توی چشمام زل زد و ی لبخند تلخ روی صورتش نشست . قلبم ایست کرد ..
ـ خانم دکتر جوون ب لب شدیم ..
ـ خداروشکر بچه ها سالم ب دنیا اومدن واتفاقی برا ستین نیفتاده ... اقای رضایی بیا پیشم چند لحظه..
دنبالش راه افتادم ک رفت تو اتاقش و نشست روی صندلیش .. منم دم در بودم ..
ـ چرا نمیای بشینی؟
ـ ...
ـ بیا بشین ... پشیمون نمیشی
رفتم تو اتاقش و نشستم رو ب روش
ـ ی خبر خوب دارم برات
یهو انرژی خوب بهم تزریق شد ..
ـ ستین بهوش اومده
ـ چ..چ..چـــی ؟؟؟
ـ اره به هوش اومده .. منتظر توعه
داشتم حرفاشو انالیز میکردم .. منتظر توعه ..
سری از جام بلند شدم .. خاستم برم ک ..
ـ نرو .. هنو کار دارم باهات
ـ بفرمایید
ـ بذا از اتاق عمل بیاد بیرون ... بره تو بخش .. میبینیش
ـ کارتون این بود؟
ـ بهتره بری خونه .. خودتو خوشگل موشمل کنی ... هرچیزی هم ک واسه بچه ها لازمه بیاری ..خاهرت مبگفت یادت رفته ..
از حرفاش خندم گرفت ...
ـ چشم .. کاره دیگه ؟؟
ـ ب سلامت
از اتاق رفتم بیرون ک مامانو دیدم ... داشت گریه میکرد .. فک کنم فال ? ایستاده بود ..
بغلش کردمو بوسیدمش .. یکم صحبت هم کردیم و در نهایت بنده ? کردمو ?.
تو راه بچه هارو ? و برومشون بیرون بیمارستان
چون میدونستم خوشحالیشون زیاده..
ـ بچــــه هااا
ـ بگوووو
ـ ستین به هوش اومد
حیاط بیمارستان رفت بالا اومد پایین
ـ خوب شد اومدیم بیرونااا

نفسم گرفت دختر Big Grin حق نداری بد تمومش کنیاااا
ELDORADO
پاسخ
 سپاس شده توسط لــــــــــⓘلی ، _ƇRAƵƳ_ ، BIG-DARK
#29
پــارت بیستــــم

همه بچه ها خوشحال شدن .. حتی بیشتر از من ..
همگی سوارماشین شدیمو رفتیم سمت خونه..
سهیلا : سهیل اهنگ بذاار بترکونیم
پیمان : بیا گوشی منو وصل کن ی چیز خوب بذارم
ا یو ایکس رو بهش دادم تا وصل کنه ب گوشیش .. به به .. چی هم گذااشت ..
ـ شیداا شدمو پیدا شده عشقت تو دل مستم ...
پشت ماشین داشت نابود میشد .. همه داشتن با تعجب نگامون میکردن .. انگار کم داریم .. ولی نمیدونن چه شادی تو دلمه .. عه ؟؟؟!!
صدا اهنگو کم کردم ..
همه باهم گفتن ـ عـــــهـ
ـ عی درد .. انقدر هولم کردین بچه هامو ندیدم
همشون زدن زیر خنده ک زیر لب گفتم ـ درد ی سره!
ـ خب خنگی دیگه!
ـ زنت خنگه!
ـ عه داداش زنش منماااا
ـ عی بابا
خلاصه .. باهمین دنگ و فنگاا رسیدیم دم خونه .. همگی رفتیم بالا .. من ک زود رفتم دوش بگیرم .. ب دیبا و سهیلا هم سپردم ساک کوشولوهامو جم کنن .. کوشولو؟؟؟ عی خداا
از حموم ک اومدم بیرون .. دیدم خونع رو هواست .. اهنگ گذاشتن کلی هم از خودشون پذیرایی کردن ..
ـ خوشگذشته الحمدلله .. خداروشکر ..
ـ عه سهیل اومدی ؟ زود حاضر شو مامان زنگ زده میگه ستین منتظرمونع ...
رفتم تو اتاق و ی شلوار مشکی با ی پیرهن مردونه طوسی پوشیدم ... موهای بورمم سشوار کشیدمو ب سمت بالا دادم .. از تو اتاق داد زدم :
ـ سهیلا ساکارو اماده کردین؟
ـ اره بدوو .. ماهم باید لباسامونو عوض کنیم ..
ـ شما سوییچو بردارین زود برین من با ماشین ستین میرم ..
ـ باش .. میبینیمت سهیل ..
ـ اکی بدویین دیگ
خلاصه خوردنشون تمومی نداشت ... ب زور بیرونشون کردم ... زنگ زدم ی دسته گل رز هم سفارش دادم ... خونه هم ک تمیز کردم .. حالا .. حالا وقت رفتنه .. ساک هارو رو دوشم گذاشتمو رفتم سمت پارکینگ ...
با سبقت میروندم ... دسته گل رو ک گرفتم ب قنادی هم رفتمو شیرینی گرفتم ...
الان پشت در اتاق ستینم .. میخکوب شدم ... قلبم شدت گرفته ... دستمو گذاشتم رو دست گیره در .. کشیدم پایین و رفتم تو ...

** ستین **

خیلی شدید رعد و برق میزد ... از رعد و برق نمیترسم ولی خیلی وحشتناک بودن اینا ... سهیل بچه هارو برده بود پارک .. هر چیم زنگ میزدم جواب نمیداد ... نگران شده بودم ... از پشت پنجره سایه های وحشتناک میدیدم ... همش جیغ میزدم .. جیــغ جیـــــغ جیـــــــغ ....
ارووم ارووم چشامو باز کردم .. نور چشممو زد .. ی پرده جلو صورتم بود .. پرده چیع؟؟
ـ عه خانم دکتر .. بهوش اومد ..
ی خانومی ک ماسک زده بود و دستش خونی بود اومد سمتم ...
ـ بچه ها دست نگه دارید ... اسمت چیه؟
وا ... اشتباه اورده خودشم فهمیده ...
ـ من ستین
ـ خب حافظشو از دست نداده ... ببین دخترم ... تو باردار بودی الانم ی قلوت رو ب دنیا اوردیم ... اجازه بده این یکی هم ب دنیا بیاد ..
وا این چرا چرت و پرت میگع؟ من ؟ دوقلوو؟ ی دفعه یاد اونشب و تصادف افتادم ... من با سرعت میروندم ک حواسم رفت پی ضبط ... اومدم اهنگ بذارم ک دستم چرخید و رفت توی اتوبان بغلی ... با ی کامیون ازدواج کردم ... هاا؟؟؟ خیانت کردی؟؟؟ ب سهیلت؟؟؟ راستی سهیل کو ؟؟ چرا نمیاد نجاتم بده ؟؟ تو همین افکار صدای گریه بچه اومد ... این بچه تو شکم من بود؟؟ من باردار نبودم ... حالم بد شد ی دفعه و همه چی سیاه شد ...


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://dl.akskhor.ir/uploads1/Screenshot-2020-05-16-05-38-24-808-com-miui-notes.jpg
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Karlina
پاسخ
 سپاس شده توسط Sirvan10_a
#30
بلــه .. ممنون واقعاTelegh_59
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Karlina
پاسخ
 سپاس شده توسط Sirvan10_a ، BIG-DARK


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان