گفتگوی ازاد نسخه ۳۹۴

[ᗩᐯᗩ⁷]

عععععععععععرررررررررر @_____@
عژبببببببب
ولی ایوللللل شاگرددد بالاخره مزدوج شدیییی XD
وایس همین الان میرم گفتینوش قضیه رو مطرح مینمایممممم * وی در گفتینو ببعی شیرجه میزند*

نههههه تو رو خدا نروووووو

نچچچچچچ دیگه دیره دیگه دیرهههه گفتم شاگردددد یاه یاه یااااه  
شوخی کردم شاگرد رفتم دیدم آن نبود الان میگفتم هیجانش و صورت خجلیش موقع تایپ که میگفت خاک تو مخممممم چیکار کنمو نمیدیدم  
وایس فردا که آن شد موگم یاه یاه یاااه * وی برای مراسم خواستگاری برنامه ریزی میکند*

[Albert wesker]

[*Aɴѕel*]

حاج البرت:v

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

آخیششششش من دیگه غلط بکنم از این شوخی ها بکنم
تو فکر نکردی من دختر بچه هشت ساله رو میخوام چکار؟؟
واقعا که ساده ای
صد بار نگفتم از رل متنفرم؟؟
واقعا آلزایمر داری

[Albert wesker]

حاج البرت:v

درود بر شما

[ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ]

حاج البرت:v

از دست تو دختر

[*Aɴѕel*]

حاج البرت:v

از دست تو دختر

خدایی میبینی
انقد نمک:v

---

حاج البرت:v

درود بر شما

دوردد بر شمااااا

[ᗩᐯᗩ⁷]

آخیششششش من دیگه غلط بکنم از این شوخی ها بکنم
تو فکر نکردی من دختر بچه هشت ساله رو میخوام چکار؟؟
واقعا که ساده ای
صد بار نگفتم از رل متنفرم؟؟
واقعا آلزایمر داری

خفه بنماااااا شاگرددددد
اون ده سالشه بخبخ ها 0-0
*وی دوباره دمپایی اش را بر فرق مخ شاگرد میکوبد *
ساده عمتههههه شاگرددددد واه واه واه اصن منه استاد خیلیم پیچیدمممم
ها اینو راس میگی 0-0
آلزایمری ۱۰۰ سال آینده و پیری خودتهههه شاگردددد
بعدشم خو منم صد بار گفتم من استاد مادیم مگه تو مخت میره ؟؟ 0-0
هاااامممممم... ولی باید یه کلاس پیچیدگی برم حس میکنم *-*

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

آخیششششش من دیگه غلط بکنم از این شوخی ها بکنم
تو فکر نکردی من دختر بچه هشت ساله رو میخوام چکار؟؟
واقعا که ساده ای
صد بار نگفتم از رل متنفرم؟؟
واقعا آلزایمر داری

خفه بنماااااا شاگرددددد
اون ده سالشه بخبخ ها 0-0
*وی دوباره دمپایی اش را بر فرق مخ شاگرد میکوبد *
ساده عمتههههه شاگرددددد واه واه واه اصن منه استاد خیلیم پیچیدمممم
ها اینو راس میگی 0-0
آلزایمری ۱۰۰ سال آینده و پیری خودتهههه شاگردددد
بعدشم خو منم صد بار گفتم من استاد مادیم مگه تو مخت میره ؟؟ 0-0
هاااامممممم... ولی باید یه کلاس پیچیدگی برم حس میکنم *-*

استاد یه چیز فهمیدم رها و مبینا دعوا کردن !!
برو تو وب متوجه میشی
ده سالش باشه یا پنجاه ازش خوشم نمیاد
براش شوهر پیدا نمیکنین به من چه :/

[ᗩᐯᗩ⁷]

خفه بنماااااا شاگرددددد
اون ده سالشه بخبخ ها 0-0
*وی دوباره دمپایی اش را بر فرق مخ شاگرد میکوبد *
ساده عمتههههه شاگرددددد واه واه واه اصن منه استاد خیلیم پیچیدمممم
ها اینو راس میگی 0-0
آلزایمری ۱۰۰ سال آینده و پیری خودتهههه شاگردددد
بعدشم خو منم صد بار گفتم من استاد مادیم مگه تو مخت میره ؟؟ 0-0
هاااامممممم... ولی باید یه کلاس پیچیدگی برم حس میکنم *-*

استاد یه چیز فهمیدم رها و مبینا دعوا کردن !!
برو تو وب متوجه میشی
ده سالش باشه یا پنجاه ازش خوشم نمیاد
براش شوهر پیدا نمیکنین به من چه :/

عهه واقنیییییییی @-@
باورم نمیشههههه *و داخل وب شیرجه میزند*