06-08-2013، 18:15
لبخنــد نزن !
گریـه نکـن !
فراموشـم کـن !
فقـط ..
خودت را پیـدا کـن عشقـم !
گریـه نکـن !
فراموشـم کـن !
فقـط ..
خودت را پیـدا کـن عشقـم !
|
×{♥ بُغـــض قَـَـلَــــم " نُسخـــه ی ســہ "♥ } × |
||||||||||||||||||||||||||||||||
06-08-2013، 18:15
لبخنــد نزن !
گریـه نکـن ! فراموشـم کـن ! فقـط .. خودت را پیـدا کـن عشقـم !
06-08-2013، 18:16
به خدا که من نمیفهمم…
نمیدانم چرا آدمها تنها برایِ یک تجربه، یک تصور، یک خیال، یک عطش برای سر دادنِ ترانهی تشنگی، وخیالِ خامِ آنچه هیچگاه نیستند، زندگی آدم دیگری را به بازی میگیرند؟! به خدا من نمیفهمم… نمیفهمم چگونه شد که در این عصر آهن و اصطکاک اینچنین تصوارت آهنین و قلبهای سخت و ذهنهای جامدی شکل گرفت..... این همه آهن، این همه سختی، این همه جهل، این همه صورتک… و این همه من، تنها، خسته، رویارو
06-08-2013، 18:17
به كبريت نيازي نيست…
سيگارم را بر لبم ميگذارم و به دردهايم فكر ميكنم… “خودش آتش ميگيرد”!
06-08-2013، 18:17
در زمـآن نـو شدن سآل !
امـیدوآر بـودم دلـت نـو شود ! ولـی انگـآر کهنـه تر از همیشـه شـد //
06-08-2013، 18:18
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .
عادتی که باور شود . . . باوری که خاطره شود . . . و خاطره ای که درد شود . . .
06-08-2013، 18:18
آی آدمها! آدمها، آدمها، آدمکها…
آی آدمهایی که بیچراغ دوست میدارید آدمهایی که به هوسِ سرک کشیدن به یک دیوارِ کوتاه بینیاز از چهارپایه و نردبان سر خم میکنید و آرامشِ آنسویِ دیوار را میستانید : به خدا آن آدمِ ساده که دیوارِ دلش کوتاه است، وسیلهی برای ابراز و ارضای عقدهها و آرزوهایِ تو نیست! تو را به خدا، اینقدر سرک نکشید در این عصرِ صورتکهای دروغین دنیا بیش از همیشه به سادگیِ سادهها محتاج است تو را به خدا اینقدر آزارشان ندهید بگذارید سادگیِ دوستداشتنهای بی دلیل افسانهای در قصههای کودکیمان نباشد بگذارید که سالها بعد سادگانِ دلداده پاکیِ دوستداشتنهای بیدلیل و عشقهای جاودانه را تنها در انیمیشنِ سیندرلا جستجو نکنند!
آنقدر فریاذهایم را برایت سکونت کردم که اگه به چشمام نگا کنی کر میشی....
06-08-2013، 18:20
به سلامتي خودم !.. چراشو نـپرس
اشكت در مياد !…
06-08-2013، 18:20
من هنوز، اینجا برای تو
از پشت این دیوار سخن میگویم از پشتِ دیوارِ خودخواهی و جهل از این ورِ پرچینِ کوتاهِ دلم از سرزمینِ دوست داشتنهای بی دلیل و از قلب همان مهدی که هنوز چشمهایش خیس میشود در سوگِ زخم روییده بر آرنجِ یک کودک، بر بالِ کبوتر پسری که هنوز یادش هست شوقِ آن دو چشمِ خیس که با آن مینگریست دخترک مهدکودک را پسری، که رازِ بی چتر در باران راه رفتن میداند و بویِ نیلوفر را از هفت فرسخی، در دلِ مرداب باز میشناسد من هنوز از پشت دیوار آدمکها سخن میگویم از سایه روشن خاطراتِ شیرینِ کودکیهایمان
06-08-2013، 18:20
دلي كه از بي كسي تنهاست، هركس را ميتواند تحمل كند.!
خدا نكنه هيچكس بخاطر تنهايي حتي يه بار عاشق بشه. . !
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|