امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عــاشقــــانـه

#1
دَســــتــــ هــــایــَـــم خــالـــی اَنـــد …

جـایِ خــالــی دَســــتـِـــ تــو را هــــیـــــچ کــَــســ

بــَــرایــَــم پــُــرنــمـــی کــــنــد …

راســــتــــ مــــی گـــُـفــتــــ شـــــامــــلو:

” دَســـــتـــِـــ خـالـی را بـایــَـــد بــَـــر ســَـر کــــوبــیـــد ”


عــاشقــــانـه 1





همیشه ساده رنجیدی…همیشه سخت بخشیدی..تورو میبخشم این لحظه..شاید بازم منو دیدی…

عــاشقــــانـه 1


زانوهایم را در آغوش گرفته بودم ،وقتی ...
تو برای آغوش دیگری زانو زده بودی


عــاشقــــانـه 1




سلامتی اون کسی که داشت میرفت

گفتم نـرو نمیتونی فراموشم کنی

برگشــت نـگــام کرد

گفتم دیدی نمیتونی …

گفـت: ببخشید شمـــا ؟

عــاشقــــانـه 1


پشیمان اند کفش هایم که این همه راه را ؛ راه آمدند با نیامدن هایت …

...................

در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش "علف هرز"و "گل سرخ"
یکیست..

.......................

دل شکسته را بند هم که بزنی ، بی فایده است ؛
هر کاری بکنی باز هم غم و غصه از ترک هایش چکه می کند

...................

آدم های شکسته دو دسته اند: آنهایی که یکباره از دست یک نفر افتاده اند
و آنهایی که یواش یواش از دست همه ترک برداشته اند!!!



 زندگي مثل پيانو است ...

دکمه هاي سياه براي غم ها و دکمه هاي سفيد براي شادي ها

اما زماني ميتوان آهنگ زيبايي نواخت که دکمه هاي سفيد و سياه را با هم فشار دهي .



  ▌│▌▌│▌▌▌│▌▌│▌▌▌ │▌▌│▌▌▌│▌▌│▌▌▌│ 
  
└└└└└└└└└└└└└└└ └└└└└└└└└└└└└└└



بعضــــے وقتــــا سڪـــوتـــــ میڪنــے...!

چوטּ اینقدر
رنجیدے ڪــہ نمــے خواے حرفـےبزنـے ..!

بعضــــے وقتــــا
سڪـــوتـــــ میڪنــے..!

چوטּ واقعاً
حرفـے واســہ گفتن ندارے ..!

گاه سڪـــوتـــــ یــہ
اعتراضــہ ..!

گــاهــے هم
انتظار ..!

اما بیشتر وقتــــا
سڪـــوتـــــ واســہ اینــہ ڪہ

هیچ
ڪلمــہ اے نمـے تونــہ غمـے رو ڪــہ تو وجودت دارے ،

توصیفـــ
ڪنــہ..!

عــاشقــــانـه 1

لمس کن کلماتی راکه برایت می نویسم ...

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست...
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...

لمس کن نوشته هایي راکه ل
مس نا شدنیست و عریان ...

که از قلبم بر قلم
کاغذ می چکد ...

لمس کن گونه هایم راکه
خیس اشک است و پر شیار ...

لمس کن ل
حظه هایم را ...

تویی که میدانی
من چگونه عاشقت هستم.

لمس کن این با تو
بودن هارا ... لمس کن ...

همیشه عاشِقت میمانم ...

سال ها دویده ام با قلبی معلق و پایی در هوا ...

دیگر طاقت رویاهایم تمام شده است ...

دلم ... دلم ... رسیدن میخواهد ...

................................................

دلتنگی امده است به خانه ی دلم

و من میدانم ...

به این سادگی ها نمی رود

پی کارش ...

نه با حرف ...

نه با شعر ...

نه با بی محلی ...

دلتنگم و دیدار تو

درمان من است ...

می ایی؟

.................................................. .........

گاهی باید ارزوهایت را مثل قاصدک بگذاری کف دستت ...

و بسپاریشان به دست باد تا بروند و سهم دیگران شوند !...

.................................................. ........

این روزها

احساس میکنم چقدر شبیه "سکوتم"

با کوچکترین حرفی "می شکنم"





انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ می رود

دست دلم می لرزد

اما به خواجه می سپارم تا امید را از دلم نگیرد

دلم می خواهد همیشه بگوید :

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور



گاهی دست خـــودم را می گیرم

می برم هوا خوری.........

یــاد تو هم که همه جا با من است

تنــهایــی
هم که پا به پایم میدود...

میبینی؟

وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است ! 






من جایی نرفتم

تنها گوشه ای از تنهــآیی خودم زآنــو بغــل کــرده ام

همیـــن...!



می خواهم گریه کنم!
وقتی که زبانت می گیرد
و مرا- لحظه ای- "شما" خطاب می کنی
"من"فاصله "شما"را با "تو"
چگونه باید پر کنم؟





یک جایی می رسد که آدم دست به خودکشی می زند

نه اینکه یک تیغ بردارد رگش را بزند

نه !

قید احساسش را می زند




بدترین کاری که یه نفر میتونه با دلت بکنه اینه که

باعث شه دیگه از بودن هیچکس ذوق نکنی...  




در جلسه امتحانِ عشــــ ـــــق

من مانده‌ام و یک برگۀ سفید !

یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی

درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی‌شود !

در این سکوت بغض‌آلود

قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند !

و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد !

عشق تو نوشتنی نیست

در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم !

وقتـــ تمـــــام اســـــــــــت

برگـــ ــــه‌ها بـــــــــالا







 وقتـﮯ مرا بغل مـﮯکنـﮯ


چنان جاذبه‌ﮮ آغوشت به جاذبه‌ﮮ زمین غلبـه مـﮯکنـد

کـه روحـم بـه پـرواز درمــﮯآیـد …





 چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو

پس چرا نیستی پیشم ؟ نگاه خیس تو کو؟

گوش گوش دوتا گوش،دو دست باز یه آغوش

بگیر قلبمو یادم تو را فراموش

چوب چوب یه گردن، جایی نری تو بی من

دق میکنم میمیرم اگه دور بشی از من

دست دست دو تا پا یاد تو مونده اینجا

یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا

من؟ من؟ یه عاشق ، همون مجنون سابق






دلـ♥ـم برای احساسات قشنگ ات . . .


برای حرفهای عاشقانه ات لک زده!


برای دعواهایی که از دلواپسی دیر رسیدن من بود . . .


برای دیر رسیدن های از سر عمد . . .


برای دیدن تو که ایستاده ای به انتظار تنگ شده است !


برای بهونه های الکی . . .


غرغرهایی که تو با حوصله به آن گوش میدادی و میخندیدی لک زده !


راستش را بخواهی دلـ♥ـم برای تو لک زده





همیشه در حالی که...
یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده!

یه عالمه اشک توی چشماته!

یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده...

باید بگی : خب دیگه... واسه همیشه خدافظ ...





کاشکي‎ ‎گاهي‎ ‎وقتا‎ ‎خدا‎ ‎از‎ ‎پشت‎ ‎اون ابرها ميومد بيرون و گوشم رو محکم ميگرفت .......... و داد ميزد که آهاي ... ! بگير بشين سر جات ............. اينقده غر نزن ......... همينه که هست .......... بعد يک چشمک ميزد و آروم توي گوشم ميگفت : " غصه نخور همه چي درست ميشه " ......




حســــــرت !

یعنے رو بـﮧ رویــــــــمـ نشستـﮧ اے

و باز خیســـــے چشمـــانـــمـ را

آن دستمال خشکــ بے احساس پاکــ کنــــد . . .


حســــــرت !

یعنے شانـﮧ هایت ، دوش بـﮧ دوشــــــمـ باشد

اما نتوانـــم از دلتنگے بـﮧ آن پناه ببـــــــرم . . .


حســــــرت !

یعنے تــــ ــــو

کـﮧ در عین بـــــــــودنت داشتنتــ را آرزو مے کنــــــــم . . .






حتي باخيالت حتي باخيالت لبخندهست،شادي هست،بــــــوســـه هست وآغوشــي أست که من درآرامش آن هرشب به خـــواب ميروم

باخيــالــت عشـــق هست براي حس خوشبختي حتي خيالت کافيست







حـــــوا را دیدم کولـــی شـــده بود...
به هر گوشــــــه و کناری از دنیا سرک می کشید...
و دنبال آدم می گشت ...!!!







دیگر تحسینش نمی کنم...

حالا که عاقل شده ام میبینم که

آنقدر ها هم دوست داشتــنــــی نبود ....!!






خیال نکن بی تو راحتم سکوتمو باورش نکن
نه نگام نکن,صدام نکن,شاید نشه دیگه پای تو بمونم
نه بروم نیار,دووم نیـــار,خودمم درد این جدایــــی رو میدونم






این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن

هزاران کارگر در من مشغول کارند

روحیه ام در دست تعویض است !




[b]رفت و آمد ،
[/b]
[b]رفت و آمد [/b][b]،
اینقدر رفت و آمد
[/b]
[b]که از یاد برد ، چیزی به نام ماندن هم وجود دارد[/b]عــاشقــــانـه 1




خیانت را مدرسه به ما یاد داد

همان جایی که گفت جای خالـــــی را پر کنید



از سکوتم بترس

وقتے که ساکـــ ت می شوم

لــ ـ ـابـנ همه ے נرנ נل هایم را بـرנه ام پیش خــــנا .....!





انقدر خودت رو نگیر...

انقدر با غرور و تکبر با آدم حرف نزن...

وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد

فکر نکن که فوق العاده ای !!!

شاید اون کم توقعه ....



خدایا


وقت داشتی تقدیر مارو درست کن


قسمت آسفالتش درست افتاده رو دهن ما...



دختر است دیگر...
گاهی دلش می خواد

بهانه های الکی بگیرد
به هوای آغوش تو

شانه های تو...
... که بعد، تــو
آرام
خیلی آرام

در گوشش زمزمه کنی:
ببین من عاشقتــــم..







حس میکنم دنیاخالیست!!!

مگر تو چندنفربودی...؟؟؟

لعنتی دوست داشتنی...







گـــــاهـــــی وقـــــتــــا مــــجـــــبـــــوری احـــــمــــق باشـــی !

روی کاغذ مـــــــیــــــــــنـــــ ـــویــــــســـــــــــم

دســـــتــــــهـــــــای تـــــــــــــــــو . . .

و روی آن دســــت مــــــــــیـــــــــــــ ـکـــــــشـــــــــــم . . . ! ! !





دلگیرم از تمام الفبای بی کسی....



به خصوص این پنج حرف :



*** فاصله ***







ستایش کردم ، گفتند خرافات است

عاشق شدم ، گفتند دروغ است

گریستم ، گفتند بهانه است

خندیدم ، گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !







ساعت از نیمه شب گذشته است و من به این می اندیشم :

اگر کاری که " عشق " با من کرد با تو می کرد

چند روز دوام می آوردی ؟؟؟



وقتی خسته ام

وقتی کلافم



وقتی دلتنگم



بشقاب ها را نمی شکنم



شیشه ها را نمی شکنم



غرورم را نمی شکنم



دلت را نمی شکنم



در این دل تنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد



این بغض لعنتی است



که میشکنم





ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺁﻟﻮﺩﮔﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺣﺪ ﮔﺬﺷﺖ

چرا ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﯿﻞ نمی کنی ؟






در انـتـظــار هـیــچ کـــس نـیـســــتـم ؛ امـــــــــا . . .

هـنــوز وقـتـی نـویـز مـوبـایـل روی اسـپـیکــر می افــتــد ؛

دلــــــــــــم مـی لـــــرزد ! ! !







کسی هسـتـ آغـوششـ را...



شانــه هایشـ را...



به من قرضـ بدهـد...!



تا یکـ دل سیر گریهـ کنمـ؟!



بدونـ هیچـ حرف و سوالــ و جوابــ و دلداریـ و نصیحتــــــی...؟








خدایا … یه بُر به این زندگیمون بزن …

شاید دو تا حکم افتاد دستمون که هر نامردی آسش رو به رخ ما نکشه !!!







با گفتن یک " دوست من جایت خالیست " ،

نه جای من پر می شود و نه از عمق شادی هایت کمتر...

فقط دلخوش می شوم که هنوز بود و نبودم برایت مهم است .








گـل یا پــوچ؟

دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن

بگذار فقط تصــــــور کنم ..

که در دستانتــــ

برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..









همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..







هر روز تكراریست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند





دنبال بهانه نباش عزیزکم

چشم که گذاشتم

برو و هر وقت خواستی برگرد

من تا بی نهایت شمردن می دانم !








چه شـباهـت متـفـاوتی بـین ماسـت…!!!

تـو دل شـکـسـتـه ای

من دلــشــکـسـتـه ام ..








جـــز " تـو "





تـــمام دنیـــا پــــر!





چند سال پیش ...

وقتی كه تركم می كردی ؛

گفتی كه از یاد ببرم ؛

هر آن چه بین مان بود
.........
و من نیز اسمت را

بر در و دیوار نوشتم

تا خاطرم باشد كه باید ...

فراموشت كنم









چند سال پیش ...

وقتی كه تركم می كردی ؛

گفتی كه از یاد ببرم ؛

هر آن چه بین مان بود
.........
و من نیز اسمت را

بر در و دیوار نوشتم

تا خاطرم باشد كه باید ...

فراموشت كنم








روزی فرشته ای سرنوشت ها را میخواند به سرنوشت من که رسید ......

لحظه ای ماند و تعجب کرد و با خنده تلخی گفت......

پس روزای خوشت کجاست؟








باور کن!
نه درگیرِ تو شده ام
و نه حسی دارم به تو
اصلا می خواهی همه چیز را برگردانم به روز اولش؟
تو یک دوست معمولی شوی ...
و من ...
نه !
ممکن است دوباره عاشقت شوم
لعنتی








یــآدَتــ بـآشــَد!

هَمـِـہ ے قـَرآردآدهـآ رآ کـِہ روے ِ کـآغَـذهـآے ِ بے جـآن نـِمےنـِویسَـند!

بَـعضے از عَهــدهـآ رآ روے ِ قـَلبــ ـهـآے ِ هـَمـ مےنـِویـسیمـ ...

حـَوآستــ بـِہ ایـن عـَهــد هـآے ِ غـِیـر ِ کـآغـَذے بـآشـَد ...

شِکـَستـَنـِشـآن یـِکــ آدَمـ رآ مےشِکـَنـد ...

حـَوآسَـتــ باشَـد

یـِکــ آدَمـ رآ ...








یــآدَتــ بـآشــَد!

هَمـِـہ ے قـَرآردآدهـآ رآ کـِہ روے ِ کـآغَـذهـآے ِ بے جـآن نـِمےنـِویسَـند!

بَـعضے از عَهــدهـآ رآ روے ِ قـَلبــ ـهـآے ِ هـَمـ مےنـِویـسیمـ ...

حـَوآستــ بـِہ ایـن عـَهــد هـآے ِ غـِیـر ِ کـآغـَذے بـآشـَد ...

شِکـَستـَنـِشـآن یـِکــ آدَمـ رآ مےشِکـَنـد ...

حـَوآسَـتــ باشَـد

یـِکــ آدَمـ رآ ...










یــآدَتــ بـآشــَد!

هَمـِـہ ے قـَرآردآدهـآ رآ کـِہ روے ِ کـآغَـذهـآے ِ بے جـآن نـِمےنـِویسَـند!

بَـعضے از عَهــدهـآ رآ روے ِ قـَلبــ ـهـآے ِ هـَمـ مےنـِویـسیمـ ...

حـَوآستــ بـِہ ایـن عـَهــد هـآے ِ غـِیـر ِ کـآغـَذے بـآشـَد ...

شِکـَستـَنـِشـآن یـِکــ آدَمـ رآ مےشِکـَنـد ...

حـَوآسَـتــ باشَـد

یـِکــ آدَمـ رآ ...






بیچاره دلم

با دیدنت باز هم لرزید



نمیدانست تو همان بی وفای دیروزی



بیچاره دل است



عقل ندارد



چه غريبانه رفت

آن پرنده کوچک



وقتي از صداي گريه ام



خسته شد ! ! !



((او حق داشت من خنده را از ياد برده بودم ))






گاهی آنقدر دلتنگ کسی میشوی...


که اگر بفهمد....


خودش از نبودنش خجــالـت مــــی کشد... ...






مهم نیست که مرا

از ملاقات ماه و گفتگوی باران بازداشته‌اند.

من برای رسیدن به آرامش

تنها به تکرار اسم تو

بسنده خواهم کرد...





عــــــــــــــــــــادت چه طعم تــــلخی دارد


وقتی که آن را با عشـــــــق اشتباه می گیری ...




گرگ هم که باشی عاشق بره ای خواهی شد
که تو را به علف خوردن وا میدارد
و رسالت عشق این است

شدن انچه نیستی...



خیالت آسوده ای آشنای دیروز و امروزم...
سالها هم که بگذرد،


عاشقانه هایم را،
تنها برای تو خواهم گفت...


عــاشقــــانـه 1




پلك هايم را به اميد ديدن تو مي بندم ، "در ماوراي خيال..." جايي كه هيچ كس ... هيچ كس نتواند تو را از من بگيرد





یه وقتایی دلت میخواد

یکی از پشت سر چشماتو بگیره و ازت بپرسه :

اگه گفتی من کی ام ؟

تو هم دستاشو بگیری و بگی:

هر کی هستی فقط بمون…















تو را یکبار دیدم در شبی غمگین و بارانی







تو را یکبار دیدم در شبی سرد و زمستانی به سویم آمدی

آهسته ، با تردید ، و از تنهائیت با من سخن گفتی

خیابان های باران خورده هم آن شب

گواه صادق احساس ما بودند

ولی اکنون از آن شبها چه باقی مانده آیا

جز غم و تنهایی و حسرت

تو را یکبار دیدم در شبی سرد و زمستانی

ولی گویی برای من

برای دختر غمگین شهر تو

تمام فصل ها فصل زمستان است

و میترسم همیشه این چنین باشد










حالت بدون مـن چطور است..؟!!



آرامتـری..؟شادتـری..؟دغدغه هایت کمتر شده..؟!.....



من حالم خوب است اما تو باور نکن...



من دل نگرانم و بـی تاب ...



و فقط یک سوال از درونم مرا به دار میکشد و



آن این است....چرا اینقدر راحت گذاشتی بِروم...؟









آدمها بازی کردن و دوست دارند . . .

این تو هستی که انتخاب میکنی . . .

هم بازیشون بشی . . .



یا . . .

           اسباب بازیشون . . .





این روزها هوا خیلی غبار آلود است ، گرگ را از سگ نمی توان تشخیص داد
هنگامی گرگ را می شناسیم که دریده شده ایم
عــاشقــــانـه 1 
پاسخ
 سپاس شده توسط ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  عــاشقــــانـه

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان