امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گفتمان سياسي و ارتباط آن با فرهنگ، ادبيات و نهادهاي فرهنگي عصر پهلوي

#1
گرچه به لحاظ بررسيهاي تاريخي، دوره رضاشاه از عصر قبل خود فاصله گرفته به صورت مجرد مورد بحث و بررسي قرار مي‏گيرد، با اين حال، در جريان مطالعه حوزه‏هاي فرهنگ و سياست، ارتباط تنگاتنگي بين اين دو دوره مشاهده مي‏کنيم. برخلاف آنچه که برخي آن را در انقطاع کامل با دوره قبل ترسيم مي‏نمايند، مطالعه اين دو حوزه حکايت از آن دارد که ريشه مسائل سياسي ـ فرهنگي دوره مورد نظر را بايد در عصر مشروطيت شناسايي کرد. به‌تعبيري، در ادامه و تکميل دوره قبل و، از همه مهم‏تر، عملياتي شدن آرمانهاي مشروطه‏خواهان. به همين نسبت اساس گفتمان سياسي اين دوره با اندک تفاوتي دنباله دوره قبل آن مي‏باشد.

اگر گفتمان مشروطه در آزاديخواهي و ضديت با استبداد، قانون‏خواهي، عدالت‏طلبي و تجددطلبي تبلور مي‏يابد، مؤلفه تجدد، به عنوان شاه بيت اين گفتمان، در دوره بعد با شدت و حدت بيشتر ادامه دارد و مهم‏تر آنکه به مرحله اجرا نيز در مي‏آيد. در دوره مورد نظر، مشروطه‏طلبان در به دست آوردن آزادي ناکام مانده، حال درصدد هستند که بقيه مطالبات خود را با ايجاد يک دولت متمرکز و در عين حال مستبد پيگيري نمايند. از سويي، دولت متمرکز جهت حاکميت وحدت ملي، که آرمان اصلي اين دوره است، درصدر قرار مي‏گيرد.

مسئله اساسي در اين دوره، براي روشنفکران، آسيب‏شناسي جامعه ايراني و ارائه راه‏حل جهت درمانهاي اجتماعي است، در عين اينکه ارائه درمان عمدتا ارزشهاي نوين را بر پايه مدرنيسم غرب تجويز مي‏نمايد، به گونه‏اي که بر نابسامانيهاي مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي فائق آيد. روشنفکران برآنند که اصلاح ساختاري جامعه و نيل به هدف غايي (: وحدت ملي) خود بر پايه تعليم و تربيت عمومي و توجه دقيق به آن و از سويي بر بنياد نظم و امنيت عمومي تحقق مي‏يابد. بنابراين، پايه‏گذاري يک دولت مرکزي مقتدر و، به تعبير بهتر، دولتي مدرن جهت اين مقصود ضرورت مي‏يابد که آن را «استبداد منور» و يا «استبداد مترقي» ناميدند. تقي‏زاده در مجله کاوه بر آن بود که قبل از سامان دادن به نهادهاي سياسي و اداري لازم است تغييراتي اساسي و حياتي از قبيل اشاعه تعليمات عمومي و استقرار قانون صورت پذيرد و اين امر صرفا مي‏تواند از سوي همان دولت مقتدر يا به تعبير کاوه «استبداد منور» به منصه ظهور برسد. اين تعبير در نزد کاظم‏زاده به «مرد آهنين» و در برخي متون به «ديکتاتوري مصلح» تبديل شد. 1 محمود افشار در اولين شماره نشريه خود، آينده، در همين خصوص چنين نوشت: «... از طرف ديگر، يک حکومت مقتدر و مطلعي مي‏تواند و بايد به پاره‏اي از اصلاحات اجتماعي دست بزند. دولت خود را عامل ترقي و پيشاهنگ تمدن نمايد» و. 2

نظام سياسي و، در رأس آن، رضا پهلوي و دربار نيز در عرصه عمل به نوسازي حکومتي (: درباري يا رسمي) پرداختند. اصلاحات مدنظر رژيم از حيث جامعه‏شناختي، فاقد ساختي بنيادين و مردمي بود. عدم اقناع‏پذيري توده‏اي سبب شد که نظام سياسي در توجيه مطلوب خود در بين مردم توفيق نيابد. توده‏ها با بسياري از مقاصد آن ناآشنا و ناهمراه بودند. از اين رو، حکومت درصدد برآمد با توسل به اليت (: نخبگان) قدرت و از رهگذر سياست و فرهنگ اين امر را از بالا تحقق بخشد، تلاشي که قبلاً در نسل اول متجددان در دوره قاجاريه به صورت ناموفق صورت پذيرفته بود. در اين دوره نيز نظام سياسي، با نگرشي از بالا به پايين به گونه‏اي متصلب، سعي در توسعه سياسي مورد نظر خود داشت؛ ولي به دلايلي چند، نتوانست به مطلوب خود جامه عمل بپوشاند و ساختار جديدي از قدرت را جايگزين ساخت فرو پاشيده قبل سازد. دليل مهم اين ناکامي را مي‏توان در عدم ارتباط ايدئولوژيک و يا عاطفي بين ساخت قدرت و توده‏ها دانست.

تئوريسينهاي دستگاه حاکم، که همانا متجددان ياد شده مي‏باشند، نتوانستند در نقش روشنفکران ارگانيک به توليد فرهنگ مناسب، با توجه به اوضاع اجتماعي، فرهنگي و مذهبي ايران موفق گردند. طرح مطلوب اين گروه با مطالبات توده‏اي در مغايرت بود. به همين دليل، هيچ‏گاه همزباني و همدلي با توده‏ها صورت نپذيرفت؛ خاصه آنکه يک خواسته دستگاه حکومتي، که بر آن بسيار پافشاري نيز مي‏شد، يعني از بين بردن دين نه تنها مطلوب مردم نبود بلکه با آرمانهاي آنها که از قداست نيز برخوردار بود در تضاد قرار داشت. متجددان وقت، فارغ از نيازهاي عمومي و بي‏توجه به اوضاع خاص جامعه، از آن روي که مطلوب خويش را در جاي ديگر جست و جو مي‏کردند راهکارهايي را براي دستگاه حاکم تئوريزه کردند که راه آن را از مسير توده‏ها جدا ساخت؛ از اين رو، برنامه‏هاي آنها هيچگاه نتوانست به بسيج ايشان بينجامد.

در مجموع، به گفتمان فکري و سياسي اين دوره مي‏توان «تجدد و ترقي» نام نهاد، که به عنوان سرلوحه طرح نوسازي ايران از اواسط حکومت قجرها از سوي نخبگان سياسي و فکري در مدنظر بود. نوسازي ايران، همگام با آشنايي ايرانيان با انديشه غرب، با گفتمان خاصي مطرح شد که در آن ايرانيان با مفاهيمي چون پارلمان، کنستيتوسيون (: قانون اساسي)، آزادي، انتخابات، حقوق اجتماعي و سياسي و نفي استبداد و... آشنا شدند. اين مرحله تا سالهاي پيروزي انقلاب مشروطه امتداد يافت. در دوره بعد، که از واپسين روزهاي انقلاب آغاز و سراسر دوره حکومت پهلوي اول را شامل شد، ريز گفتمانهاي ديگري يافت مي‏شود که همچنان در ذيل همان فراگفتمان قرار دارند و مؤلفه‏هاي آن در پيوند با همان گفتمان مطرح مي‏گردد.

ناسيوناليسم ايراني يا ايران‏گرايي و در پرتو آن شاهدوستي، تجددگرايي (: تأکيد بر مظاهر بيروني تمدن غرب)، حذف اسلام اصيل و روحانيت از مناسبات سياسي و اجتماعي از ارکان مهم اين گفتمان است.

اولين مؤلفه تجددطلبي عصر پهلوي، ناسيوناليسم است. به همين دليل است که ناسيوناليسم اين دوره را ناسيوناليسم تجددخواهانه و يا ترقيخواهانه يا تمدن‏ساز مي‏نامند. ناسيوناليستهاي اين دوره در راستاي گرايشهاي تجددگرايانه، مليت‏گرايي و يا ناسيوناليسم ايراني را موتور محرک ايراني مي‏دانند که اين موتور آن را در راستاي تجدد و ترقي به حرکت در مي‏آورد؛ به تعبيري با بهره‏گيري از اين نيروي سازنده انگيزه روحي و معنوي دستيابي به ترقي در ميان جامعه فراهم مي‏شود. کاظم‏زاده ايرانشهر در همين زمينه مي‏نويسد:

«براي دادن يک تکان به اين روح افسرده و براي بيدار کردن آن از اين خواب جمود به هر وسيله که باشد بايد به توليد حس مليت کوشيد. ايراني بايد بداند کي بوده و چه شده است. ايراني بايد مليت خود را بزرگ‏ترين نعمتها بداند وحفظ آن را مقدس‏ترين وظيفه‏ها شمارد. ايراني بايد براي زنده کردن مليت خود زندگي بکند و زندگي خود را فقط براي حفظ مليت خود دوست بدارد.» 3

وحدت ملي ايران دنباله چنين مؤلفه‏اي است. از زاويه ديد ناسيوناليستها چنين وحدتي از طريق حفظ و حراست از زبان فارسي متحقق مي‏گردد. اين وحدت خود در راستاي بنيادهاي هويت ملي ايراني لازم مي‏آيد؛ يعني در پيوند با ناسيوناليسم و از سوي ديگر مقوم گفتمان تجدد است.

بديهي است که چنين مفهومي (: وحدت ملي ايران) با تز وحدت اسلام، که از ناحيه عثمانيها تبليغ شد، در تعارض بود. بر اساس ديدگاه ناسيوناليستهاي ايراني، وحدت دنياي اسلام نه تنها به ترقي ايران کمکي نمي‏کرد بلکه از آن روي که معتقد به انحطاط ايران در پي اختلاط با جهان عرب و اسلام بودند، آن را عامل زوال ايراني نيز مي‏دانستند.

کاظم‏زاده ايرانشهر در همين زمينه مي‏گويد: «از نظر من، پيش از وحدت بشر و حتي پيش از اتحاد اسلام، براي اتحاد ايران بايد کوشيد.» 4

با اين وصف، هدف از اين گفتمان، هويت بخشيدن به ايراني بود. اين گفتمان در دوره رضاشاه به عنوان ايدئولوژي غالب پذيرفته و قلمداد شد. اين ايدئولوژي:
مي‏کوشيد از سويي ما را به گذشته پرافتخار بپيوندد و از سوي ديگر، از گذشته نکبت‏بار جدا کند. گذشته پرافتخار يکدست در آن سوي تاريخ، در دوران پيش از اسلام، قرار داشت و در دوران اسلامي نيز آنچه ايراني ناب دانسته مي‏شد، از علم و فرهنگ و هنر و ادبيات و نمايندگان‏شان، مايه سرافرازي بود و از آن گذشته پرافتخار بود و هرچه ناخوشايند و بد شمرده مي‏شد کمابيش از آثار وجود پتياره عرب بود و تمامي فقر ونکبت و واپس‏ماندگي و نمودهاي بد فرهنگي و اجتماعي يکسره برخاسته از چيرگي عرب واسلام شمرده مي‏شد. 5

اين ايدئولوژي از ناسيوناليسم دوره قبل نيرو مي‏گرفت؛ ولي خود به تنهايي به عنوان آرمان متجددان وقت قلمداد مي‏شد، آرماني که از ريزگفتمان «حکومت قانون» در دوره قبل فاصله مي‏گرفت. غني‏نژاد در همين باره مي‏گويد:
بخش مهمي از روشنفکران تجددخواه به تشويق حکومت اقتدارگرايانه دوران رضاشاهي به توجيه روشهاي دولت‏مدار وي پرداختند. آرمان تجددخواهان از آزادي و حکومت قانون به سوي نوعي ميهن‏پرستي (: وحدت ملي) و ناسيوناليسم مقتدرانه چرخش نمود. 6

گرچه متجددان به توجيه روشهاي شاه پرداختند، ولي اين منظور قبل از تأسيس حکومت شاه نيز در مدنظر آنها بود. آنها در اين دوره، قبل از هر چيز، عدم نظم و امنيت و تفرقه ايراني را آفت مي‏دانستند؛ لذا از بسياري از خواسته‏هاي خود، از جمله آزادي، صرف‏نظر کردند و به وحدت ايران بر پايه ناسيوناليسم اهتمام ورزيدند.

آنها به اين نتيجه رسيده بودند که نه تنها مطالعات چندين دهه به نتيجه نرسيده و در حصول به آنها ناکام مانده‏اند بلکه تفرقه و تشتت قومي بستر لازم براي رسيدن به اين مطالبات را، که همانا ايراني يکپارچه و متحد باشد، از آنها باز ستانده است.

مؤلفه مهم ناسيوناليسم، که از آن زير عنوان «ايران‏گرايي» يا «ايران‏ستايي» نام برده‏اند، در مرحله عمل در چارچوبهاي مختلفي تجلي يافت. تأسيس انجمن آثار ملي در آذرماه 1304ه . ش، بزرگداشت فردوسي و شاهنامه با برگزاري «جشن هزاره فردوسي» در سال 1313ه . ش و در پي آن تأسيس فرهنگستان در سال 1314ه . ش که خود از نتايج التفات هدفمند به فردوسي در جريان تجليل از او با پوشش احياي ارزشهاي ملي ايران بود، تغيير تقويم در سال 1304ه . ش و تغيير نام کشور از «پرسيا» به «ايران» در 1313ه . ش از مهم‏ترين اقدامات عملي اين طرز تفکر مي‏باشد. در دوره مورد نظر، وجه فرهنگي سياست آريايي‏گرايي به توسط برنامه‏ريزان فرهنگي بيشتر از وجوه ديگر در مدنظر بود. کاوشهاي علمي تاريخي، حفاريها و کشف آثار تاريخي از شئون سياست ناسيوناليستي بود که به نام کاوشهاي باستاني يا باستان‏شناسي طرح و به مورد اجرا در آمد. در اين زمينه بيش از همه آمريکاييها فعال بودند.

سخنراني آرتور پوپ 7 آمريکايي در سالهاي ابتدايي اين دهه با عنوان «هنر ايران در گذشته و آينده» به مثابه مانيفست رژيم سياسي قلمداد شد. آنگاه طرح تشکيل انجمن آثار ملي را هرتسفلد 8 پيشنهاد کرد. اين انجمن توسط محمدعلي فروغي در آذرماه سال 1304ه . ش در تهران بنياد نهاده شد.

انجمن با رياست فروغي و مرکب از جمعي از دانشمندان و رجال معروف به عنوان حفظ آثار باستاني تشکيل شد؛ از جمله ارباب کيخسرو شاهرخ به سمت خزانه‏دار منصوب شد و هرتسفلد آلماني و آندره گودار فرانسوي نيز به عنوان اعضاي افتخاري انجمن منصوب شدند. فروغي در ساخت آرامگاه و تشکيل کنگره بين‏المللي فردوسي با عنوان «جشن هزاره فردوسي» در مهرماه سال 1313 در تهران و طوس نقش فعالانه‏اي داشت. او همچنين در ترتيب مسافرت خاورشناسان به طوس دخالت داشت.

تأسيس و گسترش مراکز تعليم و تربيت جديد و گنجاندن دروسي با درونمايه ايدئولوژي رسمي باستانگرايي در عداد همين تلاش قرار دارد. سميح فارسون و مهرداد مشايخي در يک تحقيق مقايسه‏اي درباره پيامهاي عقيدتي، سياسي کتابهاي مدارس دوره پهلوي دوم و جمهوري اسلامي به نتايج قابل توجهي رسيده‏اند. موضوع پيامها در دوره پهلوي، که در زير مي‏آيد، موضوعات پيامهاي کتب درسي دوره پهلوي اول نيز هست: سنت و اسطوره‏هاي ايران باستان، ايران قبل از اسلام، تمجيد از شاه، تبليغات مربوط به برنامه نوسازي در دوران شاه، وطن‏پرستي، ارزيابي نکات مثبت حکومت، پيامهاي ملي‏گرايانه از اين دست پيامهاست. 9

با توجه به اينکه نخستين آگاهي تئوريک ايراني از آموزه‏هاي غرب در دهه‏هاي پاياني قرن 19م ـ 13ه صورت مي‏پذيرد و اين معرفت از وسعت برخوردار نيست. از طرفي چون اين نحوه از شناخت عميق و جامع نمي‏باشد، مي‏توان نتيجه گرفت که عکس‏العمل ايرانيان بيشتر جنبه احساسي و صوري داشته و از سر انفعال و رعب در مقابل هيمنه تکنيکي دنياي غرب صورت پذيرفته است. اين دسته از تلاشها عمدتا واکنشي در مقابل قدرت «ديگري» است.

نجف دريابندري در مورد شناخت ايرانيان اين دوره از فرهنگ غرب به نکته قابل تأملي اشاره مي‏کند. او در مورد تقي اراني مي‏گويد بيشتر دربند آراء کلاسيک غرب قرون 18م و 19م است. حال آنکه اين وصف حال همه متجددان قرن بيستم است. به همين نسبت، متجددان قرن 19م نيز حداقل به مدت يک سده دچار عقب‏ماندگي فرهنگي‏اند.

... اين عقب‏ماندگي فرهنگي منحصر به ادبيات هم نيست. آدم برجسته‏اي مثل دکتر تقي اراني، که مدير همان مجله دنيا بود، کتاب پسيکولوژي‏اش را از روي متون و منابع قرن نوزدهمي نوشته. در حالي که در اوائل قرن بيستم روانشناسي در اروپا و آمريکا به کلي متحول شده بود. از يک طرف بعد از انتشار کارهاي ويليام جيمز ديگر بحث روان از روانشناسي حذف شده بود، از طرف ديگر فرويد و يونگ موضوع ضمير ناخودآگاه فردي و قومي را مطرح کرده بودند. از اين تحولها هيچ اثري در کتاب اراني نمي‏بينيم. همه اينها نشان مي‏دهد که وقتي فضاي فرهنگي يک جامعه بسته باشد، حتي آدمهاي برگزيده و برجسته هم کم يا بيش در همان فضا زندگي مي‏کنند و حتي اين فضا را با خودشان به سرزمينهاي ديگر هم مي‏برند. 10

اين مسئله در مورد کتاب کاظم‏زاده ‏ايرانشهر در باب همين موضوع يعني کتابش با عنوان اصول اساسي روانشناسي نيز صادق است. موضوع فوق در حيطه‏هاي مختلف فعاليتهاي فرهنگي متجددان وقت قابل پيگيري است. و اما تأثيرپذيرفتگان از غرب در حيطه عمل خود به چند گروه تقسيم مي‏گردند. در پاسخ به عقب‏ماندگي ايران، برخي به فرهنگ اشاره دارند و توجه به آن را بر عرصه سياست مقدم مي‏دارند. در واقع، معتقدند هرگونه تحول سياسي، بر بستر تغييرات فرهنگي تحقق مي‏يابد؛ و برخي ديگر به بسترسازي سياسي و تقدم آن بر حيطه فرهنگ پاي مي‏فشارند. البته نسل متجددان دهه ابتداي حکومت رضاشاه بسيار محافظه‏کار و غيرانقلابي بودند و بيشتر به نوسازي فرهنگي به جهت رفع عقب‏ماندگي ايران توجه داشتند. به همين دليل، فعاليت آنها عمدتا به تلاش در حيطه ادبيات و تاريخ خلاصه مي‏شود. دهخدا، جمالزاده، محمدعلي فروغي، محمود افشار و ملک‏الشعراي بهار از سرآمدان اين گروه، با عنايت به تز مصلح ديکتاتور شرقي، در پي ساماندهي فرهنگ و، بيشتر، از رهگذر تعليمات عمومي هستند. گرچه قبل‏تر از آنها از قبيل سپهسالار بيشتر به نوسازي سازماني، اداري و نظامي، که مي‏توان از آن به نوسازي سياسي ياد کرد، توجه داشتند. تجددگرايان ياد شده اصلاح در ساختار ادبي جامعه ايراني را شرط توسعه ايران مي‏دانستند، موضوعي که بعدها به نوسازي فرهنگي و ادبي تعبير شد. نوگرايان ادبي اين دوره، که مدرن‏سازي عرصه ادبيات وجهه همت آنها بود، دنباله روان نسل اول خود از قبيل زين‏العابدين مراغه‏اي و طالبوف بودند. 11
با مروري برنقش متجددان معاصر ايران در عرصه مناسبات سياسي ـ اجتماعي و همچنين آراء آنان متوجه مي‏شويم که ايشان در وهله اول بيشتر متوجه ادبيات مي‏شوند. در واقع، مدرنيسم در وهله اول خود را در ادبيات نشان مي‏دهد. دليل اين امر بسيار مهم است. اولين دليلي که در اين زمينه به نظر مي‏رسد نقش شرق‏شناسان در پيگيري ادب و تمدن ايراني است که بعدها اين تلاش از سوي شاگردان وطني آنها دنبال مي‏شود. شايد دليل ديگر آن باشد که مدرنيستها عمدتا از طبقه ادبا برخاسته بودند و آنان نيز، متناسب با فعاليتهاي حرفه‏اي خود، مدرنيسم را در عرصه ادب وارد ساختند. دليل ديگر مي‏تواند توجه به ادب ايراني در قالب گفتمان ملي‏گرايي به عنوان مؤلفه مهم تجدد ايران باشد. متجددان ناچار بودند زبان خود را با زبان توده‏ها نزديک سازند. از طرفي اين ملي‏گرايي با غربي‏مآبي برخي از روشنفکران وقت در تضاد بود. غربي‏مآبان در پي حذف سابقه ادبي و فرهنگي و تاريخي ايراني بودند. براي مقابله جدي با اين طيف توجه به ادب و تاريخ ايران ضرورت داشت.

تحول ادبي بيشتر از هر چيز در ابتدا خود را در ساحت خط و زبان و پيرايش خط و زبان فارسي از لغات عرب نشان مي‏دهد، ماجرايي که از اواسط قاجاريه آغاز شد و در دوره پهلوي اول به اوج خود رسيد. آخوندزاده سردمدار فکر تغيير و اصلاح خط در جوامع اسلامي و از جمله ايران بود. او در بخشي از رساله الفباي جديد و مکتوبات پس از بحث مفصلي، علت خرابي ايران را در رسم‏الخط آن مي‏داند و راه‏حل آن را چنين برمي‏شمارد:

بايد الفباي قديم و الفباي جديد ايجاد نمود که در اندک مدت تحصيل سواد بر همه کس ميسر شود و مثل دولت پروس برعهده جماعات فرض حتمي بايد کرد که مکتبخانه‏ها داشته باشند و اطفال را از نه سالگي تا پانزده سالگي به غير از خواندن و نوشتن به هيچ کار مشغول نسازند. 12

او در جواب اينکه الفباي جديد را چطور بايد ايجاد کرد؟ مي‏نويسد:
بايد حروفات صامته را کلاً منفصله نمود وحروفات مصوته را، يعني اعراب را، کلاً داخل آنها کرد و نقاط را کلاً از حروف بايد انداخت و قرائت و کتابت را از طرف چپ به طرف راست وضع بايد ساخت، مانند الفباهاي اهل يوروپا. 13

شاهزاده جلال‏الدين ميرزا نيز از جمله پيشگامان امر پيرايش زبان فارسي است. او نيز از طرفداران فارسي سره و استفاده نکردن از واژگان مشترک عربي ـ فارسي است. نوشته‏هايش نشان‏دهنده آن است که اين رويکرد در او، بيشتر، از نفرت ديني سرچشمه مي‏گيرد.

بنياد تجدد ادبي، در چند دهه قبل، از سوي ميرزا ملکم‏خان، ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ميرزا آقاخان کرماني، زين‏العابدين مراغه‏اي گذاشته شده بود. اين دسته از تجددگرايان در کشاکش تحولات فرهنگي و اجتماعي و در اثر تماس با افکار جديد، سبک جديدي را خلق کردند و سعي نمودند به گونه‏اي ديگر به بيان احساسات و افکار خود بپردازند. در واقع، همان‏گونه که آمد، ادبيات آنان را در نقش‏آفريني تحولات سياسي و اجتماعي مدد مي‏رساند، به اين صورت که آنان سنت شعر و ادب پيشين ايران را نقد مي‏کنند و در پي نظمي جديد نحله تجدد ادبي را مي‏آفرينند.

ملکم خان در متني با عنوان «سياحي گويد» شعر فارسي را لغو و بيهوده و مسخره مي‏داند. 14 در آن نوشتار او از قول «جوان هرزه درا» معتقد است اصلاً آنچه شاعران مي‏گويند قابل فهم و درک نيست و از سويي سنت شعري هزارساله ايران را زير سؤال مي‏برد. آخوندزاده، آنجا که از ادبيات فارسي بحث مي‏کند، شعر فارسي گذشته ايران را نقد مي‏کند. از شعرايي چون قاآني خرده مي‏گيرد و اشعار آنها را «آغشته به تملقات بي‏اندازه، اغراقات و مبالغات و الفاظ بي‏معني و تشبيهات غيرطبيعي» مي‏داند. 15 او ايده‏آل خود را رسومات و قواعد حاکم بر ادبيات اروپا مي‏داند. مطلوب ميرزا آقاخان کرماني نيز ادب اروپايي است. او شعر اروپايي را باعث تنوير افکار و ضديت با خرافات مي‏داند. نهايت آمال تجددگرايان از بين بردن رذايل اخلاقي و اجتماعي وقت و بنياد نهادن مناسبات جديد در عرصه اخلاق فردي و اجتماعي است. و چون از نظر آنان بخشي از اين رذائل در ادبيات و، به ويژه، شعر سنتي نهفته است، پس شعر و شاعري نيز بايد متحول گردد. لذا اين گروه تعريف خاصي از شعر زمان خود مي‏دهد و، به علاوه درصدد برمي‏آيد هم به لحاظ ساختاري، هم در اوزان و قوافي و واژگان و هم به لحاظ مضمون و محتوي آن را تغيير دهد و سبک جديدي پديد آورد. نقطه اوج اين روند به سالهاي پاياني جنگ جهاني اول تا ابتداي حکومت سردار سپه برمي‏گردد، دوره هفت ساله‏اي که به دوره بيداري شاعران نام گرفته است. شعراي وقت، با الهام از شعر مدرن فرانسه و اشعار انقلابي ترک که به شعر عاميانه معروف است، سبک جديد را پي مي‏ريزند.

علي‏اکبر دهخدا، سيد اشرف‏الدين نسيم شمال، عارف قزويني، ميرزاده عشقي، ابوالقاسم لاهوتي و، در پايان، نيما نسل دوم اين گروه و با همين رويکردند. و اما در ساير عرصه‏ها چون نثر و تاريخنويسي نيز اين تحول را شاهديم که در بخشهاي ديگر به آنها پرداخته‏ايم. در عرصه تحول ادبي استراتژيهاي مختلفي ارائه مي‏گردد. برخي به تغييرات و تحولات تدريجي اعتقاد دارند، برخي ديگر به نفي سابقه ادبي ايران اشاره دارند و البته گروهي ديگر همچنان به سنت چسبيده‏اند؛ ولي طرفداران تجديدنظر در طرز و رويه ادبيات ايران تغييرات ادبي را سبب‏ساز توسعه و نوسازي ايران مي‏دانند.

تجدد ادبي، در اين ميان، از طرفداران بيشتري برخوردار بود. ولي کم و کيف اين تجدد مورد مناقشه بود. برخي به تغييرات سريع نظر داشتند و جمعي ديگر مشي محتاطانه‏اي را در اين راستا در پيش گرفته بودند. پيکار نو و کهنه در اين دوره، واژه‏هايي رايج در اين دوره بود که اين دو گروه را در مقابل هم قرار داده بود. تقي رفعت سردبير روزنامه تجدد و ملک‏الشعراي بهار اين دو جريان را نمايندگي مي‏کردند. طرفداران روشهاي محتاطانه گرچه به تحول ادبي مي‏انديشيدند، با اين حال نمي‏خواستند از سنن قديمي ادبي تخلف نمايند. آنها برخلاف طرفداران تغييرات سريع و بنيادي، که به سبک و شکل و زبان شعر توجه داشتند، در پي به کارگيري محتوا و معاني نو در سنت شعري و نثري بودند. بهار، پيشتاز جريان محافظه‏کار، در پي تلفيق قالب قديمي قصيده و بيان نو و تجددگرايانه و، از همه مهم‏تر همه‏فهم در خدمت به آرمانهاي اجتماعي و سياسي بود. او، در عين حال، بسان ساير متجددان دخل و تصرفاتي را در قالبهاي گذشته صورت داد.

مجله دانشکده ارگان انجمن ادبي دانشکده به سرپرستي ملک‏الشعراي بهار در تعقيب همين راهبرد در سال 1297ه . ش منتشر شد. مسئول تهيه مقالات، تصحيح و طبع آنها، سعيد نفيسي بود. در اولين شماره آن که سعيد نفيسي، رشيد کرمانشاهي (: رشيدياسمي بعدي)، عباس آشتياني (عباس اقبال‏ آشتياني بعدي) مقالاتي داشتند. ملک‏الشعرا خط‏مشي مجله را در همين راستا چنين بيان مي‏کند: «مجله براي ترويج روح ادبي و تعيين خط‏مشي جديدي در ادبيات ايران ايجاد مي‏شود. اين مجله را دانشکده اداره مي‏کند؛ حالا چه ضرر دارد که شما دانشکده را هم بشناسيد؟» 16

با اين حال، مشي اين مجله مورد انتقاد جريان تندرو بود. مرام انجمن «ترويج معاني جديد در لباس شعر و نثر قديم و شناساندن موازين فصاحت و حدود انقلاب ادبي و لزوم احترام آثار فصحاي متقدم و ضرورت اقتباس محاسن نثر اروپايي بود.» 17 بهار غزلي که يکي از اعضاي انجمن دانشکده به استقبال سعدي سرود در روزنامه زبان آزاد انتشار داد، بهانه‏اي در دست طرف مقابل شد و تقي رفعت با درج مقاله‏اي به امضاي مستعار «بيزبان» و زير عنوان «مستحدثات ادبي» به شوخي مطالبي نوشت و در پايان آن اضافه کرد. «عزيز من، کلاه سرخ ويکتور هوگو را در سر قاموس دانشکده مجوي! طوفاني در ته دوات نوجوانان تهران برنخاسته است.» با آنکه دانشکده در مقابل اين عکس‏العمل تسليم شد، ديري نپاييد که مقاله‏اي با عنوان «مکتب سعدي» در روزنامه زبان آزاد به مقام سعدي تاخت و بدين صورت آتش را برافروخت. او تعاليم شيخ سعدي را پديدآورنده بدبختي ملي دانست. ادباي وقت در مقابل اين ادعا مواضع سختي گرفتند. در مقابل، نشريه کاوه نيز به نقد جريان تجدد ادبي اقدام کرد. 18 پرونده اين ماجرا تا مدتها بعد با جبهه‏گيري دو طرف ادامه داشت. متجددين افراطي مواضعي از سر سلب و نقد در پيش گرفته بودند و موضعي تهاجمي داشتند و، در نقطه مقابل، بهار و دوستانش با ارائه اشعاري درخور و تا حدودي در کنار شعراي سنتي به دفاع از موضع سنت اقدام نمودند.

افراط در عرصه اصلاح زبان و فرهنگ ايراني به منظور پالايش زبان فارسي از سوي متجددين افراطي به تغييراتي در زبان فارسي انجاميد که اوج آن را در زبان پاک احمد کسروي مشاهده مي‏کنيم. 19

کسروي در بخشهايي از پيشگفتار زبان پاک در اين باره نوشت:
راست گردانيدن زبان فارسي و پيراستن آن از آکها 20 يکي از خواسته‏هاي ما بوده که از سال 1312ه . ش که به پراکندن مهنامه پيمان برخاسته‏ايم به آن نيز کوشيده‏ايم؛ بدينسان که از يک سو گفتارها درباره آکهاي آن زبان نوشته و آنها را باز نموده و راه چاره‏اش نيز نشان داده‏ايم و از يک سو با برگزيدن واژه‏هاي فارسي يا گزاردن واژه‏هاي نويني و يا از راههاي ديگري به آراستن زبان و درست گردانيدن آن کوشيده‏ايم، چنانکه امروز زباني را که مي‏داريم و «پاکزبان» مي‏ناميم با زباني که مي‏بود جداييها پيدا کرده. و اين است همه سخناني را که تاکنون درباره زبان گفته‏ايم. 21

جمالزاده نيز در همين زمينه به جهل مردم و موانع ترقي ايران اشاره مي‏کند و ضرورت نوسازي ادبي ايران را به عنوان عامل زمينه‏ساز پيشرفت کشور تعميق مي‏بخشد.

تجددگرايان، تعليم و تربيت عمومي و البته سکولار را در ذيل تحولات فرهنگي و معرفتي جامعه وقت تعريف مي‏کنند که به عنوان اولين قدم در راستاي نوسازي ايران قلمداد مي‏گردد. تقي‏زاده رمز اصلاح کشور را در پذيرش ضعف عمومي و عقب‏ماندگي ما و از سوي ديگر مقابله با نااميدي و شور و اشتياق براي جبران آن مي‏داند. او شناخت تاريخ ايران و معرفت پرفراز و نشيبهاي آن در طول تاريخ را رمز بيداري ايراني و پيشفرض عمل به سمت اصلاحات مي‏داند. او خطر را نه از ناحيه انگليس و روس بلکه از داخل‏مي‏داند و آن آفت داخلي عدم تعليم و تربيت عمومي است که خود به حفظ روح ايراني منجر مي‏شود. 22 وي حفظ وحدت ملي ايران و حفظ زبان ملي ايران يعني فارسي از فساد را از جمله عوامل مستحدثه اصلاحات در ايران مي‏داند.

اين موضوع در دهه دوم حکومت رضاشاه، که از هر حيث قدرتمندتر از دهه اول بود، مورد توجه جدي قرار گرفت، سالهايي که نظام سياسي وي ثبات يافته و دستگاه سياسي را براي اقدامات فرهنگي مبسوط اليد ساخته بود. از اين رو، نظام حاکم وقت در اين راستا مي‏توانست دست به نهادسازي زده مطلوب خويش را سازمان دهد. علاوه بر تأسيس دانشگاه تهران در سال 1313 و ساير نهادهاي فرهنگي ـ اجتماعي اين دوره که خود جاي بحث دارد، تشکيل فرهنگستان در ادامه برنامه‏ريزيهاي تجددگرايان آن عصر و سر و سامان دادن به مسئله زبان در اولويت قرار مي‏گيرد.

صفحه 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. استبداد منور، استبداد مترقي، ديکتاتوري مصلح و مرد آهنين ترجمه استبداد منورالفکرانه يا استبداد آگاه ولتر در نزد متجددان اين دوره است.
2. محمود افشار بعد از فرار شاه و مرگ او و، در عين حال، در فضاي نقد حکومت او در مقاله‏اي با عنوان «اختناق بيست ساله و افراط در آزادي» به ديکتاتوري شاه انتقاد مي‏کند. وي انتقاد از سياستهاي شاه و استبداد او را وظيفه «جريده‏نگاري» خود مي‏داند؛ و نيز، براي آنکه مواضع قبل خود را زير پا نگذاشته باشد، پاره‏اي از اعمال رژيم از جمله کشف حجاب، وحدت لباس مردان، اصلاح ظاهري شهرها و... را تأييد مي‏نمايد. نک: آينده، س 3، ش 1 (25، مهرماه 1323، ص 3). ساير متجدداني که به نظريه‏سازي در باب استبداد منور پرداختند نيز با قدرت گرفتن شاه از نظر خود عدول کردند.
3. ايرانشهر، س 1، ش 2، 15 ژوئن 1923، صص 315 و 314.
4. ايرانشهر، س 3، ش 1 و 2، يکم دي 1293، ص 41.
5. داريوش آشوري. ما و مدرنيت. تهران، طه، 1377. ص 171.
6. موسي غني‏نژاد. تجددطلبي و توسعه در ايران معاصر. تهران، نشر مرکز، 1377. ص 14.
7. آرتور اپهام پوپ Arthur uphom pope در سال 1304ه . ش با سمت کارشناس و رايزن مؤسسه هنري شيکاگو وارد ايران شد. اقدامات او کمک بسياري به استقرار پايه‏هاي فرهنگي سلطنت رضاشاه کرد. او تا اواخر دهه سي شمسي همچنان به عنوان شخصيتي فرهنگي در عرصه هنر و ميراث فرهنگي ايران مطرح بود. انتشار کتاب بررسي هنر ايران در شش جلد، که به سال 1317ه . ش چاپ شد، کمک شاياني به ماندگاري اين وجه از شخصيت او کرد. رفت و آمدهاي متناوب او به ايران و تلاش وي در معرفي هنر ايراني، پوپ را، بيش از پيش، به محمدرضا پهلوي نزديک کرد تا جايي که نشان تاج و نشان همايون و نشان علمي درجه يک به او داده شد و دانشگاه تهران نيز دکتراي افتخاري به او بخشيد.
از اقدامات مهم او مي‏توان به برپايي سه کنگره جهاني هنر و باستان‏شناسي اشاره کرد. کوششهاي او به ظاهر صرف شناسايي و شناساندن هنر و ميراث فرهنگي ايران شد. به همين دليل بين ايرانيان به عنوان چهره‏اي فرهنگي و خدوم شناخته شد و از وجهه خوبي برخوردار گرديد؛ خاصه آنکه در سالهاي پاياني عمر از محمدرضاشاه خواست جسدش در حاشيه زاينده‏رود اصفهان دفن گردد و شاه نيز در سال 1348ه . ش دستور داد او در آنجا به خاک سپرده شود.
اخيرا محمدقلي مجد، پژوهشگر مقيم آمريکا، کتابي با عنوان غارت بزرگ آمريکايي آثار باستاني ايران در سالهاي 1925 ـ 1941 منتشر کرده است. او در اين رساله اثبات مي‏کند که با ورود پوپ به ايران سرمايه‏گذاري آمريکا در ميراث فرهنگي ايران آغاز مي‏شود و پوپ با هزينه سرمايه‏اي اندک با همکاري محمدعلي فروغي و فرزندش مهندس محسن فروغي اشيائي به ارزش صدها ميليون دلار را سرقت و به آمريکا صادر مي‏کند. او، بر اساس اطلاعاتي بر پايه اسناد علني شده بايگاني وزارت امور خارجه آمريکا ثابت مي‏کند که پوپ چگونه در بين سالهاي 1310ه . ش تا 1314ه . ش اشيائي را از تخت‏جمشيد به آمريکا مي‏فرستاد. همچنين از سرقت عتيقه‏جات از امامزاده‏ها و مساجد ايران و فروش آنها به موزه‏هاي آمريکايي از سوي وي پرده برمي دارد. برگرفته از: فصلنامه مطالعات تاريخي، س 1، ش 3، تابستان 1383.
8. هرتسفلد Ernest Hertzfeld (1879ـ1947م) خاورشناس و ايران‏شناس آلماني، متخصص باستانشناسي کشورهاي خاورميانه، اطلاعات زيادي درباره خطوط و زبانهاي خاور نزديک از قبيل سومري قديم، ميخي، آکدي، فارسي باستان، پهلوي، کوفي، عربي و فارسي به دست آورد.
در بيست و چهارسالگي به خاور نزديک سفر کرد و به کار باستانشناسي پرداخت. از آشور (بين‏النهرين) بازديد کرد و پاسارگاد و پرسپوليس (تخت‏جمشيد) را از نزديک ديد. براي اولين بار با روش علمي به مطالعه تخت‏جمشيد پرداخت و الواح عيلامي فراواني در آن پيدا کرد. در 1931م نخستين حفاري علمي خود را در پرسپوليس و محوطه اطراف آن مانند نقش رستم، تخت رستم و استخر انجام داد.
وي کتب و مقالات و رساله‏هاي مختلفي درباره تاريخ و زبان و اديان ايران و کلده و عيلام و اسلام به جاي گذاشت که بخشي از آنها از اين قبيل‏اند: متن و ترجمه کتيبه پهلوي، زرتشت و دنياي عهد او، تاريخ ايران بر بنياد شاهنشاهي، تاريخ باستان‏شناسي ايران. (برگرفته از هوشنگ اتحاد. پژوهشگران معاصر ايران. تهران، فرهنگ معاصر، 1378. ج 1، صص 115 و 116).
9. نک به: Sanith. K. Farsoun and Mehrdad Mashayekhi, Ibid, p. 187.
10. تقي آزاد ارمکي. انديشه نوسازي در ايران. تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1379. ص 82. به نقل از: نجف دريابندري. يک گفت و گو، ناصر حريري با نجف دريابندري. تهران، نشر کارنامه، 1376. ص 42.
11. نک: تقي آزاد ارمکي، همان.
12. ميرزا فتحعلي آخوندزاده. مقالات. گردآوري باقر مؤمني. تهران، آوا، 1351. ص 189.
13. همان، ص 190.
14. يحيي آرين‏پور. از صبا تا نيما. تهران، نشر زوار، 1372. ج 1، صص 320 و 322.
15. فتحعلي آخوندزاده. مقالات فارسي. به کوشش حميد محمدزاده. ويراسته ح. صديق. تهران، نگاه، 1355. صص 32-48.
16. دانشکده، 1297ه . ش، ص 12.
17. يحيي آرين‏پور. از صبا تا نيما. تهران، زوار، 1372. ج 2، ص 436 .
18. براي بررسي روند اقدامات ر.ک: يحيي آرين‏پور، همان، ص 437 به بعد.
19. در بخشهاي ديگر آن را بررسي خواهيم کرد.
20. کسروي «آک» را به معناي عيب آورده است.
21. احمد کسروي. زبان پاک. تهران، کوشا مرکزي با هماد آزادگان، 1332. پيشگفتار.
22. کاوه، ورقه فوق‏العاده، 30 مارس 1922.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان