امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ادای دین (پائولوکوئیلو) + مرد فقیر ( داستان)

#1
Heart 
ادای دین (پائولوکوئیلو) + مرد فقیر ( داستان) 1 مارچلو، همسر یک تهیه کننده ی تلویزیونی، در شهر لس آنجلس کالیفرنیا گم شده بود. ساعت ها، از عصر تا شب، بی هدف سرگردان بود و سرانجام از منطقه خطر سر درآورد.
به نوبه خود متوجه وضعیت آن منطقه شد و با حالتی عصبی تصمیم گرفت زنگ خانه ای با چراغ های روشن را به صدا درآورد. مردی با لباس راحتی در را گشود. مارچلو وضعیت را توضیح داد و از او خواهش کرد برایش یک تاکسی بگیرد. اما مرد لباس پوشید، اتومبیل خودش را از گاراژ بیرون آورد و او را به هتل رساند.
مرد در راه توضیح داد: حدود پنج سال پیش ، در برزیل بودم. یک شب در شهر سائوپائولو گم شدم. حتی یک کلمه هم پرتغالی بلد نبودم، اما سرانجام یک پسربچه ی برزیلی متوجه مشکل من شد و مرا تا هتل راهنمایی کرد. " امروز، خداوند به من اجازه داد دین خود را ادا کنم. " HeartHeartHeart ادای دین (پائولوکوئیلو) + مرد فقیر ( داستان) 1 در یکی از شب های سرد زمستان، یک نفر با مرد فقیری برخورد کرد، مرد فقیر به سوی او دست دراز کردو صدقه خواست.
ولی آن شخص بعد از کمی جستجو در جیب هایش پولی نیافت.
فقیر همچنان خیره به او بود و انتظار می کشید و خوشحال از اینکه قرار است به او کمک شود.
آن شخص ناراحت و پریشان شد از اینکه پولی نیافته تا به او کمک کند،
در همین حال دستان سرما زده مرد فقیر را گرفت و رو به او گفت: " برادر عزیزم پولی ندارم که به تو کمک کنم، مرا ببخش "
فقیر در حالی که به او خیره شده بود، بغض کرد و گفت:
" تو بزرگترین هدیه را به من داده ای، تو مرا برادر خطاب کردی و این از همه چیز برای من با ارزشتر است "
ادای دین (پائولوکوئیلو) + مرد فقیر ( داستان) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط دیوونم میفهمی ؟ ، Hesam88 ، hhgh
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان