امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان خنده دار لطفا با جنبه فقط وارد شوند

#1
خانومی برای درمان مشکل بچه دار نشدن خود به پزشک مراجعه کرد. پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها راه حل

ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.

زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟

پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند..

زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد.

چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند.

روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد.

از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد.

- سلام، برای موضوع بچه آمدم.

- سلام، بفرمائید.

- میخوام هرچه زودتر شروع کنم.

- باشه! بریم اتاق خواب؟

- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.

- چند تا؟

- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.

عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:

- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت.

زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.

- حالا این دوقلوها را نگاه کنین.. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید..

حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:

- در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.

چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:

- شروع کنیم؟

- هر وقت شما بگین!

- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم...

- سه پایه؟ برای چی؟

- آخه وسیله کار خیلی بزرگه. نمی تونم تو دست بگیرمش و بایستی بذارمش رو سه پایه و ... خانم.... خانووووووم.... کجا میری؟ چرا فرار میکنی؟ پس بچه چی شد؟ !!!!!!!!!
.
پاسخ
 سپاس شده توسط SÅℋAℕⅅ ، saeid ، mo0ozhi ، α∂ ρяιηcєѕѕ∂ ، M ATIN ، ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، *nadia*horan* ، キム尺刀ム乙 ، BlAcK dAy ، sweet love ، فاطمه:ef ، ~ArTaBaNoOs~ ، G*O*H*A*R ، ✘PETER✘ ، I am the Queen ، farzguee ، پاتیناز ، نفیسn ، " Arrow" ، parisa16 ، ✔ בختر ایرونـــــــے ✔ ، مبینافرزین ، sina008 ، negin2000 ، !!sheatoonak!! ، zolale qasemi ، محمد2000 ، f a t e m e h ، raha15 ، rihaneh ، a00j ، خیس خاطره ، اشا
آگهی
#2
بعلللله 
بدبخت زن  : D 
ممنون
Heart
دل مرنـجــان کــــه ز هــــر دل بــــه خــــدا راهـــی هـــســت
پاسخ
 سپاس شده توسط sadeq sm ، ✘PETER✘
#3
تکراری
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
#4
خخخخخخخ....ممنون
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
#5
BlushBlushBlushBlushBlushBlushBlushBlush
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان خنده دار لطفا با جنبه فقط وارد شوند 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
#6
دمت گرم عالی بود
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘
آگهی
#7
تکراری
داستان خنده دار لطفا با جنبه فقط وارد شوند 1
پاسخ
 سپاس شده توسط نفیسn
#8
چه مسخره
داستان خنده دار لطفا با جنبه فقط وارد شوند 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘ ، black queen
#9
خخخخخخ!واقعا عالی بود!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان خنده دار لطفا با جنبه فقط وارد شوند 1
پاسخ
 سپاس شده توسط فاطمه:ef ، ✘PETER✘
#10
هههههههههههه خیلی باحال بود مر30Big Grin
و زندگی طراوت یک سیب سرخ
                                         در دستان کودک باورمن
تا گاز می زنم . سیر می شوم...Smile
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘ ، BlAcK dAy


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  داستان کوتاه عاشقانه
  بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد: داستان الاغ سخت کوش و بز حسود
  داستان اموزنده به خدایت نگو چرا
  داستان عشق مرا بغل کن
Book داستان ترسناک
  داستان وحشتناک(یکمی)
  داستان خنده دار و طنزی
  داستان به دنیا اومدن سید پوتین
  تفاوت عروسی رفتن دخترها با پسرها(مخصوص با جنبه ها)
  داستان واقعی ترسناک درباره اتفاقات عجیب

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان