29-04-2014، 18:10
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رضا شاه پهلوی (رضا سوادکوهی)
| ایرانی
تولد :1256/12/24
متولد 24 اسفند سال 1256، آلاشت، پادشاه پهلوی.از جمله اقدامات وی جادهسازی در سراسر کشور؛ از مهمترین ودشوارترین میتوان جاده چالوس و فیروز کوه را نام برد.
تاريخ تولد، محل تولد، هنگام تولد:
رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی )ربیعالاول ۱۲۹۵ هجری قمری) در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد.
پدر: داداش بیک
مادر: نوشآفرین
برادر:-
خواهر:-
همسر: مریم (صفیه، تاجماه)، تاجالملوك، ملكه توران (قمرالملوك)، عصمتالملوك دولتشاهی
فرزندان: همدمالسلطنه، شمس (1296ش)، محمدرضا ، اشرف (1298ش) ،علیرضا (1301ش)، غلامرضا (1302ش)، عبدالرضا (1303ش)، احمدرضا (1304ش) ،محمودرضا (1305ش) ،فاطمه (1307ش) ،حمیدرضا (1314ش)
شهرت ، كنيه و لقب:
در جوانی به نام ناحیهای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده میشد.با ورود به نظامیگری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامیاش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دستگرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» میخواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد و از آن پس هوادارانش او را بدین نام میخوانند.
دوران زندگي:
پدرش ، سرهنگ فوج سوادکوه بوده است و پدران او نیز نظامی بوده اند. و مادرش نیز اهل تهران بود.اصل و نصب رضا شاه بر می گردد به مردم لک زبان الشتر که جدش در فوج نادر شاه گم شده و از خراسان راهی الاشت که هم نام الشتر می باشد می شود.پس از مرگ پدرش در چهل روزگی وی، با مادرش برای پیوستن به دایی خود به تهران آمد. در این سفر رضای نوزاد به شدت بیمار شد و حتی برای یک شب اورا مرده پنداشتند. وی با مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی می کردند. در نوجوانی سرکش و زورگو بود و همسالانش از هیکل تنومند او می ترسیدند. در سن ۱۲ سالگی یا بیشتر توسط ابوالحسن خان سرتیپ (صمصام) از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. سال ۱۲۷۵ خورشیدی (۱۳۱۳ هجری قمری(پس از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه برای نگاهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده میشود. وی در دوران خدمت در قزاقخانه به سرعت رشد کرد و در سال ۱۲۸۰ خورشیدی (۱۳۱۸ هجری قمری)، به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیلباشی گروهان شصت تیر منصوب شد. گروهان شصتتیری که رضاشاه آینده به فرماندهی آن رسید نخستین گروهان شصتتیرانداز در ایران بود که در محاصره تبریز نیز در دورهٔ استبداد کوچک همراه بود. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسلهای ماکسیم آن زمان، به رضا ماکسیم معروف شد. پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۷ خورشیدی به همراه گروه محافظین عینالدوله که تبعید میشد، به فریمان فرستاده شد. رضاخان به عینالدوله نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت. در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورشها و قیامهای محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد. سپس با درجه یاوری (سرهنگی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد. در سال ۱۲۹۹ خورشیدی برای شرکت در سرکوبی قیام میرزا کوچکخان جنگلی به گیلان فرستاده شد، که منجر به نابودی جنبش گیلان و مرگ میرزا کوچکخان جنگلی گشت. در پی گفتگوها و هماهنگیهای به عمل آمده بین سیدضیاءالدین طباطبایی (مدیر روزنامه رعد) و رضاخان، در روز سوم حوت (اسفند)، کودتایی ترتیب داده شد که بسیاری معتقدند دولت بریتانیا به منظور جلوگیری از نفوذ بلشویکها و کنترل اوضاع ایران این کودتای نظامی را طرحریزی و پشتیبانی نمود. در نتیجه نیروهای قزاق وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. نزدیک به صد تن از رجال، سرشناسان و روحانیون بازداشت و زندانی شدند. احمدشاه قاجار و محمدحسن میرزا (ولیعهد) به کاخ فرحآبادگریختند و فتحالله خان سپهدار رشتی (نخستوزیر) به سفارت بریتانیا در تهران پناهنده شد.پس از کودتا و نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی، احمدشاه، رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب کرد. رضاخان سردار سپه تا سوم آبان سال ۱۳۰۲ در این سمت بود. و در این مدت نیروهای قزاق و ژاندارمری و نظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی را به وجود آورد. و با افزایش بودجه نظامی و تقویت ارتش، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد و محبوبیتی در میان مردم و روشنفکران به دست آورد. همچنین در این دوره با نخست وزیرهای شاه به ویژه احمد قوام السلطنه مشغول جنگ قدرت بود. سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملاً کشور را به رضاخان سپرد. رضاخان در این مدت پایه های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت.پس از خروج احمدشاه، عوامل رضاخان اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیان با شکست روبرو شد. بالاخره نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی با فشارهای سردار سپه در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحدهای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به « رضا پهلوی» واگذار شد. مراسم تاجگذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس شورای ملی حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. هنگامی که بر مسند پادشاهی نشست، جهان در میانه دو جنگ جهانی نفس میکشید. رضاشاه ، برنامه گستردهای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. ایران فاقد نظام اداری، ارتش منسجم، راه، نظام بانکی و اقتصادی مدرن بود و شیوه ملوکالطوایفی جایی برای قدرت مرکزی نگذاشته بود. از دیدگاه بینالمللی نیز شرایط، چندان آرام نبود. ایران در محاصره نیروهای بزرگ، روسیه در شمال و بریتانیا در جنوب بود. بریتانیا میکوشید از ایران به عنوان راهی برای سلطهجوییهای خود در هند و خاور دور بهره بگیرد و در مقابل کشور روسیه صف آرایی کند. رضا شاه پهلوی طی شانزده سال پادشاهی درگیر تکوین دولت مدرن در ایران بود. در همین هنگامه آلمان به رهبری آدولف هیتلر آتش جنگ جهانی دوم را افروخت. رضاشاه در دوره پادشاهی خود با قدرت سلطنت کرد و تمام امور مملکتی را در دست خود داشت. آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در دوره او از بین رفت و هیچ جریان مخالف را تحمل نمیکرد. بسیاری از رقبا و مخالفان خود در دستگاه حکومتی را کشت یا ساکت کرد. در زمینه نفت، قرارداد دارسی را به ظاهر لغو کرد ولی عملاً آن را با قرارداد ۱۹۳۳ تمدید کرد. مجلس شورای ملی در دوره او جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرستهایی از نمایندگان مورد تائید او انجام میشد. همچنین با نگاه به گذشتهٔ او و داراییهای خاندان پهلوی پس از درگذشتش، از تهمت زراندوزی به دور نیست. او زمینهای بسیاری را تا پایان پادشاهیاش در سراسر ایران، بهویژه در شمال ایران به نام خویش کرد و در اواخر سلطنت حدود ۷۰۰۰ روستا به نام او ثبت شده بود. او چند زبانه بود: با همسایگان اش به آلاشتی – لهجه ای از مازندرانی - با دنیای خارج فارسی، با افسران قزاق طرفدار تزار به روسی؛ و با مردان اش به نوعی دیگرگون از ترکی صحبت می کرد. بعدها به مطالعه تاریخ علاقهمند شد. علاقه وی را به ادبیات فارسی از بازسازی آرامگاههای سعدی، حافظ و فردوسی میتوان حدس زد. بخشی از کتاب سفرنامه مازندران وی به تعریف از سعدی و حافظ و تمجید از خوشنویسانی همچون میرعماد، میرزا محمدرضا کلهر و درویش میگذرد و خود وی مدعی است که «کتاب بوستان سعدی هم که به یک قطعه جواهر بیشتر شبیهاست تا به کلمات معمولی، کمتر ممکن است از دسترس من دور بماند.» علاوه بر ادبیات فارسی، او به مطالعه آثار مستشرقینی همچون گوستاو لوبون نیز علاقهمند بودهاست. از رضا شاه، علاوه بر چندین متن نطق و سخنرانی، دو سفرنامه خوزستان و مازندران به جا ماندهاست که هردو پیش از انقلاب اسلامی ایران منتشر شدهاند. با توجه به میزان سواد آکادمیک رضاشاه و اینکه همواره فقط کلمه رضا را به عنوان امضا استعمال مینمودهاست، گروهی نگارش این دو سفرنامه را به دبیر اعظم بهرامی نسبت میدهند. در زمان وی برای نخستین بار با تصویب قانون مدنی در سال ۱۳۰۷، اولیهترین حقوق زنان برای ازدواج، به رسمیت شناخته شد و کف سن ازدواج دختران که تا پیش از آن محدودیتی نداشت به ۱۵ سال تمام رسید. همچنین مردان مکلف شدند که ازدواج خود را در یک دفتر ازدواج ثبت و رسمی کنند. اما از سوی دیگر، رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمنهای مستقل از جمله سازمانهای زنان کرد و آخرین آنها را نیز در سال ۱۳۱۲ بست. در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ طرح کشف حجاب زنان را اجرا نمود. در این تاریخ برای اولین بار همسر و دختران رضا شاه، در جشن دانشسرای عالی دختران بدون حجاب حضور یافتند. اولین ازدواج وی با دختردایی خود بود كه رضاخان 9 سال با این زن زندگی كرد تا اینكه مریم هنگام نخستین زایمان خود درگذشت و از او دختری به نام همدم (فاطمه) ، باقی ماند.همسر دوم رضاخان تاجالملوك فرزند ”میرپنج تیمورخان آیرملو“ افسر مهاجر قفقاز بود. رضاخان هنگام ازدواج با تاجالملوك در سال 1294 شمسی درجه یاوری (سرگردی) داشت و از او دارای چهار فرزند شد. تاجالملوك پس از فوت رضاشاه با غلامحسین صاحب دیوانی ازدواج كرد .در سال 1300 شمسی رضاخان تصمیم به ازدواج مجدد میگیرد. این بار همسر سوم وی ملكه توران (قمرالملوك) دختر عیسی خان مجدالسلطنه امیرسلیمانی و نوه مهدیقلی خان مجدالدوله از رجال دربار قاجار بود. رضاخان در این سال كه مسئولیت وزارت جنگ را به عهده داشت با این ازدواج با خانواده قاجار پیوند خورد. برای اینكه همسرانش از هم دور باشند و حسادتهای زنانه باعث بروز مشكلات ویژهای برایش نشود، خانهای جدید در حوالی چهارراه پهلوی برای ملكه توران احداث نمود.
عاقبت ملکه توران:
تاجالملوك همسر دوم رضاخان و مادر محمدرضا در كتاب خاطرات ملكه مادر در مورد ملكه توران میگوید: «هیچ زنی چشم دیدن هوو را ندارد. بنابراین بنده را متهم به حسادت و این جور حرفها نكنید. من هم مثل همه زنها از هوو خوشم نمیآید. اما راه دیگری نداشتم و ناگزیر بودم به خاطر رضایت شوهرم كوتاه بیایم و شرایط را تحمل كنم. این دختر (توران)، دماغی بسیار پرنخوت و سر پر بادی داشت. با آنكه در كمال خوشحالی و رضایت تن به ازدواج داده بود، پس از ازدواج و تولد غلامرضا (1302ش) بنای ناسازگاری را گذاشت و هنرش این بود كه رضا را تحت تسلط خود درآورده و او را وادار كند تا مرا از قصر بیرون بیندازد و خودش ملكه ایران شود. رضا نتوانست این زن خودپسند را تحمل كند و پس از تولد غلامرضا او را طلاق داد و فرستاد دنبال كارش». توران پس از طلاق از رضاخان در سال 1302 شمسی، تا سال 1322 ازدواج نكرد. سپس با بازرگان ثروتمندی به نام ذبیحالله ملكپور وصلت نمود و تا هنگام مرگ رضاشاه به همراه تنها فرزندش غلامرضا پهلوی در یكی از عمارتهای دربار زندگی میكرد. وی پس از انقلاب اسلامیمدتی در آلمان به سر برد و در سال 1373 شمسی در پاریس در خانه سالمندان فوت كرد. رضاخان درصدد بود تا پس از توران امیرسلیمانی همسر چهارمیبرگزیند. برای این منظور از طریق امیرلشكر خدایارخان خدایاری، با عصمتالملوك دولتشاهی دختر غلامعلی میرزا مجللالدوله دولتشاهی كه بعدها از سوی رضاخان به سمت ریاست تشریفات داخلی دربار پهلوی منصوب شد، آشنا گردید و پس از چندی وی را به عقد خود درآورد. عصمتالملوك از سال 1302 كه وارد دربار شد تا تاجگذاری رضاخان در سال 1305، سه فرزند به دنیا آورد. او به هنگام تبعید رضاشاه، همراه وی به جزیره موریس رفت و پس از چند ماه به تهران بازگشت. وی از ابتدا وارد سیاست نشد. اما از نفوذ خود در به كار گماردن اقوام خویش در پستهای پر درآمد استفاده شایانی كرد. پس از مرگ رضاخان در ویلای شخصی خود در شمیران اقامت كرد. پس از انقلاب اسلامیدر تهران ماند و در سال 1374 شمسی در سن 90 سالگی درگذشت. رضا در عین حال در راستای برنامهٔ گستردهای که برای سامان اداری و اقتصادی کشور در سر داشت، برای نوسازی ساخت فرسوده جامعه ایران کارهای فروانی کرد.
برخی از مهمترین آنها عبارتاند از:
- یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران
- فرستادن دانشجویان ایرانی به خارج جهت تحصیل
- پایهگذاری بانک ملی ایران
- ساخت راهآهن سراسری ایران
- جادهسازی در سراسر کشور؛ از مهمترین ودشوارترین میتوان جاده چالوس و فیروز کوه را نام برد.
- لغو کاپیتولاسیون
- کشف حجاب
- تأسیس رادیو و خبرگزاری پارس
- تأسیس دانشگاه تهران
- گسترش صنایع
- تأسیس فرهنگستان ایران
- جایگزین کردن تقویم خورشیدی جلالی بجای تقویم هجری قمری بهعنوان تقویم رسمی ایران
- در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ علیرغم بیطرفی دولت ایران در جنگ، نیروهای شوروی از شمال و نیروهای بریتانیا از جنوب به ایران حمله کردند. پانزده لشکر ارتش رضاشاه تقریبا بدون هیچ مقاومتی در مقابل یورش خارجی تسلیم شدند، و شهرهای اصلی ایران از جمله تهران به اشغال درآمدند.
- اطمینان از عدم استفاده نیروهای آلمان نازی از خاک ایران برای حمله به مرزهای جنوبی اتحاد شوروی
- اطمینان از امنیت جریان نفت جنوب ایران که سوخت بخش بزرگی از ناوگان نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا را تامین میکرد.
- اطمینان از عدم استفاده آلمان از نفت ایران
- تکمیل و استفاده از راهآهن سراسری ایران برای ارسال مهمات و تسلیحات به جبهه شوروی از طریق خلیج فارس، ایران و دریای خزر
- به علت اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم، متفقین به ایران لقب «پل پیروزی» داده بودند.
«ممکن است اعلی حضرت لطفاً از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلی حضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد.» رضاشاه در ابتدا قصد داشت در یکی از کشورهای آمریکای لاتین و به احتمال زیاد کشور آرژانتین ساکن شود. وی به همراه یازده نفر از اعضای خانواده ی سلطنتی از جمله شمس پهلوی و علیرضا پهلوی و همچنین هشت نفر دیگر در شهر بندرعباس سوار کشتی انگلیسی شده و این شهر را به قصد بمبئی هند ترک کردند تا مدتی را در این شهر بگذرانند و پس از رفع خستگی به یکی از کشورهای شیلی یا آرژانتین برای سکونت بروند.اما پس از نزدیک شدن به شهر بمبئی, حکومت هند انگلیس به وی اطلاع داد که نمی توانند در این شهر اقامت کنند و باید به سمت جزیره ی موریس رهسپار شوند و این امر موجب برآشفتگی رضاشاه شد؛زیرا تا پیش از این واقعه وی و همراهانش گمان می کردند که پس از استعفا و ترک ایران می توانند آزادانه در هر جای دنیا که مایل باشند ساکن شوند. اما بعد متوجه شدند که در واقع به نوعی زندانی دولت انگلیس هستند.به مسافران کشتی حتی اجازه ی ورود به شهربمبئی را نیز ندادند و مجبور شدند مدت پنج روز را وسط دریا در کشتی منتظر بمانند تا کشتی دیگری از راه برسد و با آن کشتی رهسپار جزیره ی موریس بشوند."سر کلارمونت اسکراین" کنسولیار انگلیس در کرمان که مامور انتقال رضاشاه و همراهانش به موریس بوده در کتاب "جنگ جهانی در ایران "و همچنین شمس پهلوی در خاطرات خود دلیل اینکه به هیچ یک از مسافران اجازه ی ورود داده نشد را این می دانند که ممکن بود ورود پادشاه یک کشور اسلامی به بمبئی منجر به بروز شورش مسلمانان در این شهر شود.رضاشاه پس از مدتی اقامت در این جزیره چندین بار درباره ی وضعیت آب و هوایی آنجا به حکمران انگلیسی این جزیره اعتراض نمود تا سرانجام با انتقال وی و همراهانش به مکانی بهتر در آفریقا موافقت شد.
مسئوليت ها و مقام ها:
- وزارت جنگ
- نخستوزیر
- شاه ایران
رضاشاه سرانجام پس از دومین سکته ی قلبی در ژوهانسبورگ در گذشت.پیکر رضاشاه را پس از مرگ به مصر بردند و در آنجا به امانت گذاشتند. در اردیبهشت سال ۱۳۲۹,در دوره ی نخست وزیری منصورالملک جنازه به ایران آمد و با تشریفات رسمی به حضرت عبدالعظیم برده شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد.ابتدا برخی از نمایندگان جبهه ملی با برگزاری تشریفات رسمی مخالفت کردند و قصد داشتند در مجلس سخنرانی هایی درباره ی دوره ی رضاشاه و علیه او ایراد کنند که این امر منجر به نگرانی دربار شد.سرانجام با وساطت منصورالملک نخست وزیر وقت با حسین مکی و مذاکره مکی با محمد مصدق قرار بر این شد که مجلس در این باره سکوت کند و نطقی علیه یا له او ایراد نشود. در روز ۲۴ دیماه ۱۳۵۷ و زمان کوتاهی پیش از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی توسط محمدرضا، نخست به لس آنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر برده شد.
نقل قول وخاطرات:
تاجالملوك همسر دوم رضاخان و مادر محمدرضا در كتاب خاطرات ملكه مادر در مورد ملكه توران میگوید: «هیچ زنی چشم دیدن هوو را ندارد. بنابراین بنده را متهم به حسادت و این جور حرفها نكنید. من هم مثل همه زنها از هوو خوشم نمیآید. اما راه دیگری نداشتم و ناگزیر بودم به خاطر رضایت شوهرم كوتاه بیایم و شرایط را تحمل كنم. این دختر (توران)، دماغی بسیار پرنخوت و سر پر بادی داشت. با آنكه در كمال خوشحالی و رضایت تن به ازدواج داده بود، پس از ازدواج و تولد غلامرضا (1302ش) بنای ناسازگاری را گذاشت و هنرش این بود كه رضا را تحت تسلط خود درآورده و او را وادار كند تا مرا از قصر بیرون بیندازد و خودش ملكه ایران شود. رضا نتوانست این زن خودپسند را تحمل كند و پس از تولد غلامرضا او را طلاق داد و فرستاد دنبال كارش».
منابع:
ویکی پدیا
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://lakistan.persianblog.ir
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.seemorgh.com