امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 4.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ساعت مچی!!!! (طنز)

#1
مرد جوان : ببخشید آقا میشه بگین ساعت چنده
پیرمرد : معلومه که نه
چرا آقا ... مگه چی ازتون کم میشه اگه به من ساعت رو بگین ؟؟
یه چیزایی کم میشه ...و اگه به تو ساعت رو بگم به ضررم میشه
ولی آقا آخه میشه به من بگین چه جوری؟؟
ببین اگه من به تو ساعت رو بگم مسلما تو از من تشکر میکنی و شاید فردا دوباره از من ساعت رو بپرسی نه؟؟
خوب ... آره امکان داره
امکانش هم هست که ما دو سه بار یا بیشتر باز هم همدیگه رو ملاقات کنیم و تو از من اسم و آدرسم رو هم بپرسی
خوب... آره این هم امکان داره
یه روزی شاید بیای خونه من و بگی داشتم از این دور ورا رد میشدم گفتم یه سری به شما بزنم و منم بهت تعارف کنم بیای تو تا یه چایی با هم بخوریم... و بعد این تعارف و ادبی که من به جا آوردم باعث بشه که تو دوباره بیای دیدن من و در اون زمانه که میگی به به چه چایی خوش طعمی و بپرسی که کی اونو درست کرده
آره ممکنه
بعدش من به تو میگم که دخترم چایی رو درست کرده و در اون زمان هست که باید دختر خوشگل و جوونم رو به تو معرفی کنم و تو هم از دختر من خوشت بیاد
لبخندی بر لب مرد جوان نشست
در این زمان هست که تو هی میخوای بیای و دختر منو ملاقات کنی و ازش میخوای باهات قرار بزاره و یا این که با هم برین سینما
مرد جوان از تجسم این موضوع باز هم لبخند زد
دختر من هم کم کم به تو علاقمند میشه و همیشه چشم انتظارته که بیای
و پس از ملاقات های مکرر تو هم عاشقش میشی و ازش درخواست میکنی که باهات ازدواج کنه
مرد جوان دوباره لبخند زد
یه روزی هر دو تاتون میایین پیش من و به عشقتون اعتراف میکنین و از من واسه عروسیتون اجازه میخواین
اوه بله ...حتما و تبسمی بر لبانش نشست
پیرمرد با عصبانیت به مرد جوان گفت: من هیچوقت اجازه نمیدم که دختر دسته گلم با آدمی مث تو که حتی یه ساعت مچی هم نداره ازدواج کنه... میفهمی؟؟؟؟ و با عصبانیت دور شد.
ساعت مچی!!!! (طنز) 1
25r3025r303ztz
پاسخ
 سپاس شده توسط *larmes de Feu* ، sina.a1 ، paniz ، ...Sara SHZ... ، ♫♪M.J.X♪♫ ، benyamin ، ZUSE ، MoOn Girl ، Lordlas ، narges ، raha8919 ، sajede ، 777 ، thp ، vahid 77 ، hani eh ، Tina.t.t
آگهی
#2
پیرمرده عجب اعتماد به نفسی داشته!حالا از کجا می دونسته این اقا عاشق دخترش میشه25r30:84:
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست...
پس انقدر سیر بخند که غم از رو برود...
پاسخ
 سپاس شده توسط *larmes de Feu* ، saghar77 ، ♫♪M.J.X♪♫ ، sajede
#3
(30-06-2012، 20:51)المیرا باحاله نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
پیرمرده عجب اعتماد به نفسی داشته!حالا از کجا می دونسته این اقا عاشق دخترش میشه25r30:84:

از لبخندهای ژکوند پسره ....2i8d
25r30
پاسخ
 سپاس شده توسط ♫♪M.J.X♪♫ ، *larmes de Feu* ، sajede
#4
ایول خیلی باحال بود .
همه چی ویران شد
تو کجایی سهراب ؟
اب را گل کردند .. چشمهارا بستند
وچه با دل کردند ... وای سهراب کجایی اخر ؟
زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند
کجایی اخر ؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند
همه جا سایه ی دیوار زدند
صبر کن ... قایقت جا دارد ؟
من هم میخواهم دور شوم از این خاک غریب
تو کجایی اخر؟
پاسخ
 سپاس شده توسط saghar77 ، ♫♪M.J.X♪♫ ، sajede
#5
چه پرروBig Grin
آنان که با زندگی میسازند زندگی را میبازند
پاسخ
 سپاس شده توسط ♫♪M.J.X♪♫ ، saghar77 ، sajede
#6
فسيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ​ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ​ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلAngry
خيلي خيلي خيلي خيلي خيلي تكراريه:97::97::97::97::97::97::97::97::97::97::97::97:
با اين پستاي تكراري ميدونين خيلي اعصابه ادمارو خرد ميكنيد؟AngryAngryAngryAngryAngryAngryAngryAngryAngryAngry
فقطیهتیریمیتونهشادیآورهزندگیباشهBlush
پاسخ
آگهی
#7
Big GrinBig Grin:29dz::29dz:25r3025r3025r3025r3025r3025r30
کاشکی یکی پیدا می شد  وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارونیه
به جای اینکه بپرسه چیه؟ چی شده؟ چرا؟

بغلت کنه و بگه گریه نکنcryingcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط saghar77
#8
خیلی خندبدم p332:p325:495
عجب روزگاریه ، دل ماله منه ، تو سینه ی منه ، اما واسه تو می تپه !
خاطره را به دست قلبم می سپارم که با تپش آن هر لحظه به یاد تو باشمBlush:Laie_23:
پاسخ
 سپاس شده توسط saghar77
#9
عالي بود اصلانم اعصاب خورد كن نبودAngry
زندگي كن و لبخند بزن به خاطر آن هايي كه با لبخندت زندگي ميكنن
از نفست آرام ميگيرند و به اميدت زنده هستند و با يادت خاطره ميسازند Sad
پاسخ
 سپاس شده توسط saghar77
#10
حکایت این پیرمرده مثل این جکه:
یه روز یه نفر میره پیش یک خیاط بهش یه پارچه میده میگه با این یک شلوار برام بدوز.فردا میام میگیرم.فردا که اومدم نگی سوزنم گم شد.وقت نکردم کار واسم پیش اومد زنم مریض شد و...
اصلا بده من نمیخواد بدوزی.
!!!!!
پاسخ
 سپاس شده توسط saghar77


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Earth ساعت های جفت میخوان بهمون «بفهمونن که»
  ساعت مچی زنانه
  !ساعت بازی دوقلو هاااااا...!
Rainbow ساعت های پسرونه
  ست ساعت و دستبند دخترونه^__^
  ساعت ٥ صبح ... ١٦ خرداد ٩٧ ( واقعيه حتما بخونين )
  پیش بینی مرگ با این ساعت مچی +عکس
  ساعت مناسب برای خوابیدن و بیدار شدن چه وقت است؟
  معرفی نخستین ساعت‌های هوشمند مووادو
  ۲۴ ساعت زندگی یک بچه پولدار/ ماهی ۴۰ میلیون پول تو جیبی می‌گیرم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان