امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لسینگ به روایت مارگارت آتوود

#1
مارگارت آتوود نویسنده بریتانیایی در پی در گذشت دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دوریس لسینگ متنی درباره وجوه ادبی و شخصیتی این نویسنده منتشر کرد که در ادامه می خوانید.


لسینگ به روایت مارگارت آتوود 1

دوریس لسینگ فوق‌العاده درگذشت. هیچ‌وقت انتظارش را ندارید كه آن شمایل سنگین ادبیات یك‌باره ناپدید شود. یك شوك بزرگ است.
اولین‌بار لسینگ را در سال 1963 روی نیمكت یك پارك در پاریس دیدم. من دانشجویی بودم كه خودم را با نان باگت و پنیر و پرتقال سیر می‌كردم. و همان‌طور كه برای هر كسی كه از این چیزها می‌خورد پیش می‌آید، معده درد داشتم. من و رفیقم آلیسون كانینگهام در طول روز از خانه‌مان بیرون می‌زدیم تا آلیسون بتواند مرا بعد از خواندن كتاب «دفترچه طلایی» كه شب و روز روی آن چمباتمه زده بودم، تسكین دهد. كتابی كه خشم همه ما را در خودش داشت. چه كسی فكرش را می‌كرد ما در حال خواندن كتابی بودیم كه بعدها تبدیل به یك نماد، یك اسطوره می‌شد؟
درست وقتی به لحظات بحرانی و سخت زندگی آنا ولف می‌رسیدیم، پلیس به سمت‌مان می‌آمد و می‌گفت كه دراز كشیدن روی نیمكت پارك غدقن است. درنتیجه ما از آنجا به یك كافه یا حتی دستشویی عمومی كوچ می‌كردیم. یادتان باشد كه این كتاب قبل از موج دوم فمینیسم نوشته شده بود. قبل از اینكه كنترل جمعیت فراگیر شود. برای ما كاراكتر آنا ولف بازكننده چشمان‌مان بود. او درباره چیزهایی حرف می‌زد و فكر می‌كرد كه در زمان نوجوانی ما سر میزهای شام‌مان درباره آنها بحث نمی‌شد.
یكی دیگر از كسانی كه كتاب‌هایش را می‌خواندیم سیمون دوبوار بود اما ما با مهاجر تازه به دوران‌رسیده‌ای مانند دوریس لسینگ اشتراكات بیشتری داشتیم. او در ایران متولد شده بود. در مزرعه‌ای در رودزیا(در زیمبابوه) بزرگ شده بود و بعد از دو ازدواج ناموفق به انگلستان آمده بود در حالی كه دورنمای چندان بزرگی پیش چشمانش نبود درست مثل ما مستعمراتی‌ها كه به انگلستان فرار كرده بودیم ولی چشم‌اندازی جلویمان نمی‌دیدیم.
بخشی از انرژی لسینگ احتمالا از اصلیت خارجی‌اش می‌آمد. شیوه تربیتش به او بصیرتی داده بود كه حتی درباره مردمی كه شبیه خودش هم نبودند احساس تعهد می‌كرد. و اگر شما بدانید كه هیچ‌وقت كاملا متناسب با این جامعه نمی‌شوید، هرگز شما را به عنوان یك انگلیسی واقعی نمی‌شناسند، آن وقت چیز كمتری برای از دست دادن خواهید داشت. دوریس هر كاری را با تمام وجودش، با تمام قلب و روحش انجام می‌داد. گاهی اوقات موقتا مرتكب اشتباهاتی می‌شد مثل نظراتش در مورد كمونیسم استالینیستی. اما هیچ‌وقت خودش را تحت مصونیت آنها قرار نمی‌داد یا مخالفانش را تحت فشار نمی‌گذاشت. تا مرز ورشكستگی پیش رفت.
بخشی از انرژی لسینگ احتمالا از اصلیت خارجی‌اش می‌آمد. شیوه تربیتش به او بصیرتی داده بود كه حتی درباره مردمی كه شبیه خودش هم نبودند احساس تعهد می‌كرد. و اگر شما بدانید كه هیچ‌وقت كاملا متناسب با این جامعه نمی‌شوید، هرگز شما را به عنوان یك انگلیسی واقعی نمی‌شناسند، آن وقت چیز كمتری برای از دست دادن خواهید داشت.
اگر قرار بود بنایی از نویسندگان قرن بیستم ساخته شود، دوریس لسینگ قطعا یكی از كسانی بود كه باید مجسمه‌اش حكاكی می‌شد. درست مثل آدرین ریچ، او هم یكی از محورهای اصلی بود كه در آن زمان دروازه‌های برابری جنسیتی را گشود و زنان با آزادی‌های بیشتری مواجه شدند. همان‌طور كه چالش‌های بیشتری هم پیش رویشان قرار گرفت.
او در بنیادش یك آدم سیاسی بود. مانیفست‌های قدرت را در اشكال مختلف‌شان درك می‌كرد. اما به همان اندازه هم از روحیه‌ای غیرمادی و معنوی برخوردار بود. او محدودیت‌های انسانی را كشف كرد بخصوص بعد از آنكه طرفدار عرفان شد. به‌عنوان یك نویسنده نوگرا و شجاع بود زمانی كه همه رمان‌نویس‌ها از این طفره می‌رفتند كه خط اصلی قصه‌شان علمی-تخیلی باشد او یك سری از كتاب‌هایش را در این ژانر نوشت. خیلی واقع‌بین بود و تكیه كلامش هم «یا حضرت مسیح» بود كه وقتی در سال 2007 برنده جایزه نوبل شد با صدای بلند آن را به زبان آورد. او یازدهمین زنی بود كه به این مقام دست پیدا می‌كرد و اصلا هم انتظارش را نداشت. این ناباوری‌اش از دریافت جایزه یك‌جور آزادی هنرمندانه در خودش داشت. چون اگر خودت را به‌عنوان یك شخصیت خاص بزرگ در نظر نگیری، مجبور نیستی كه درست رفتار كنی. می‌توانی باز هم مرزها را كنار بزنی و این همان كاری است كه برای دوریس جذاب بود.
من هیچ‌وقت سیمون دوبوار را كه در زمان جوانی ما یك اسطوره دور از دسترس بود، ملاقات نكردم اما چندین بار دوریس لسینگ را دیدم. این ملاقات‌ها در مكان‌های ادبی اتفاق می‌افتاد. و او دقیقا همان كسی بود كه یك نویسنده زن جوان آرزویش را داشت به چنین شخصیتی تبدیل شود: مهربان، كمك‌كننده، علاقمند و درك درستی از موقعیت همه نویسندگانی داشت كه از نقاط مختلف دنیا به انگلستان آمده بودند. او یك نمونه برای همه كسانی بود كه از پیشینه‌ای مانند او برخوردار بودند. اینكه شما می‌توانید هیچ باشید و از ناكجاآباد بیایید اما با شجاعت و هوش و پیشتكار در زمان‌های سخت و كمی شانس تبدیل به یكی از قله‌های ادبیات جهان شوید.
لسینگ به روایت مارگارت آتوود 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  روایت شفیعی‌ کدکنی از آغاز شاعری‌

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان