24-05-2014، 11:40
میخوام بگم قصه ی شیرین و فرهاد من
که چجوری شدن عاشق و دلدار هم
همه فکر میکنیم عاشقیم ای وای من
ولی کور خوندیم دنیای من
روزی روزگاری فرهاد من عاشق شیرین شد،ای وای من
دست بر قضا،شیرین من جایی گرفتار شد،ای وای من
از عشق بی خبر شیرین من
وای وای وای فرهاد من
وای وای وای شیرین من
شیرین دست پادشاه!...فرهاد اسیر یک نگاه!...
شیرین دست پادشاه!...فرهاد...
حالا دیگه فرهاد من واسه شیرین من
راهی نداره جز کندن کوه غم!
حالا دیگه تیشه. شد همراه من!
اخه شیرینو میخواد فرهاد من.....
روزی روزگاری پیر مخوفی رفت پیش فرهاد من!
پیر مخوف گفت به فرهاد من شیرین تو مرده ای وای من
از حسادتش بود اون پیر زن!
وای وای وای فرهاد من
وای وای وای شیرین من
حالا تیشه ی همراه غم،شده دیگه قاتل فرهاد من
حالا دیگه تیشه ی همراه غم،شده قاتل فرهاد من
که چجوری شدن عاشق و دلدار هم
همه فکر میکنیم عاشقیم ای وای من
ولی کور خوندیم دنیای من
روزی روزگاری فرهاد من عاشق شیرین شد،ای وای من
دست بر قضا،شیرین من جایی گرفتار شد،ای وای من
از عشق بی خبر شیرین من
وای وای وای فرهاد من
وای وای وای شیرین من
شیرین دست پادشاه!...فرهاد اسیر یک نگاه!...
شیرین دست پادشاه!...فرهاد...
حالا دیگه فرهاد من واسه شیرین من
راهی نداره جز کندن کوه غم!
حالا دیگه تیشه. شد همراه من!
اخه شیرینو میخواد فرهاد من.....
روزی روزگاری پیر مخوفی رفت پیش فرهاد من!
پیر مخوف گفت به فرهاد من شیرین تو مرده ای وای من
از حسادتش بود اون پیر زن!
وای وای وای فرهاد من
وای وای وای شیرین من
حالا تیشه ی همراه غم،شده دیگه قاتل فرهاد من
حالا دیگه تیشه ی همراه غم،شده قاتل فرهاد من