31-05-2014، 22:43
(آخرین ویرایش در این ارسال: 01-06-2014، 7:16، توسط Dead Silence.)
خُ من از اول میگم ..
اون موقع ک تازه عضو شده بودم ؛ اومدم گ .آ !
کسی محلم نداد ..
چن بارم گفتم سلام ولی کسی ج نداد :|
تا اینکه با پرویی بلاخره تونستم دوست پیدا کنم .. ! :|
اون اولا ؛ چندمین بار میشد ک میمودم ت گ . آ !
موقعی ک رفتم ، دیدم بچه ها دارن جرئت حقیقت بازی میکنن ! منم رفتم :| { پرو بودم دیه } ؛ هیچی ..
ی سوالایی ازم میپرسیدن ک کف و خـون قاطی کرده بودم :|| !!
ولی خُ !
با اولین نفری ک آشنا شدم عرفان و امیر بودن :||||
ساعت 2 نصفه شب بود من و اون دو تا تو گ . آ بودیم ! !
ی سری برگشتم ب امیر گفتم : تو چقد مث پسر خالمی :| ولی اون ازدواج کرده :|||
از اون موقع ب بعد بهَم دیگه میگفتم دختر خاله پسر خاله :||||||||||||
بعدش تبدیل به دختر خُله / پسر خُله شد :|
همین دیه !
هروقت میومد گ . آ ؛ سلام میداد ؛ میگفتم پسر خُله =)))))))
اونم میگفت من چاق نیستم :|
نمیدونم واقن !
چ روزایی بود ! خیلی کل کل میکردم ..
اون اوایل با خیلیا دعوام میشد ؛ 1 بار محرومم کردن ؛ 1 بار بهم 40 % اخطار دادن و ...
ولی نتیجش شد پیدا کردن دوستایه گُلی مث بچه هایه فلشخور (: !
بعد از عید با نسترن و رز و ملیتا و فاطمه و ... آشنا شدم ...
قبلا جَـو صمیمی تر بود ... من و عرفان و ملیتا و امیر خیلی کل مینداختیم :|
ولی تـُف به این زمونه ک همشو گذرود !
هرچقدرم میرم دنیال اون گفتو هایه قبلی پیداشون نمیکنم .. ))":
دوستایی دارم ک اگه نباشن میخام دنیا نباشه...!
مث ملی , نسی , رزی , امیر , عرفان , اهورا , پریــآ ,ایمـآن { آقآ مـدیره :| } و ... --> ♥ <--
گریم گرف )):
+ مـرسی نیایش از تاپیک قشنگــت -+ -- *^_^*--+-
اون موقع ک تازه عضو شده بودم ؛ اومدم گ .آ !
کسی محلم نداد ..
چن بارم گفتم سلام ولی کسی ج نداد :|
تا اینکه با پرویی بلاخره تونستم دوست پیدا کنم .. ! :|
اون اولا ؛ چندمین بار میشد ک میمودم ت گ . آ !
موقعی ک رفتم ، دیدم بچه ها دارن جرئت حقیقت بازی میکنن ! منم رفتم :| { پرو بودم دیه } ؛ هیچی ..
ی سوالایی ازم میپرسیدن ک کف و خـون قاطی کرده بودم :|| !!
ولی خُ !
با اولین نفری ک آشنا شدم عرفان و امیر بودن :||||
ساعت 2 نصفه شب بود من و اون دو تا تو گ . آ بودیم ! !
ی سری برگشتم ب امیر گفتم : تو چقد مث پسر خالمی :| ولی اون ازدواج کرده :|||
از اون موقع ب بعد بهَم دیگه میگفتم دختر خاله پسر خاله :||||||||||||
بعدش تبدیل به دختر خُله / پسر خُله شد :|
همین دیه !
هروقت میومد گ . آ ؛ سلام میداد ؛ میگفتم پسر خُله =)))))))
اونم میگفت من چاق نیستم :|
نمیدونم واقن !
چ روزایی بود ! خیلی کل کل میکردم ..
اون اوایل با خیلیا دعوام میشد ؛ 1 بار محرومم کردن ؛ 1 بار بهم 40 % اخطار دادن و ...
ولی نتیجش شد پیدا کردن دوستایه گُلی مث بچه هایه فلشخور (: !
بعد از عید با نسترن و رز و ملیتا و فاطمه و ... آشنا شدم ...
قبلا جَـو صمیمی تر بود ... من و عرفان و ملیتا و امیر خیلی کل مینداختیم :|
ولی تـُف به این زمونه ک همشو گذرود !
هرچقدرم میرم دنیال اون گفتو هایه قبلی پیداشون نمیکنم .. ))":
دوستایی دارم ک اگه نباشن میخام دنیا نباشه...!
مث ملی , نسی , رزی , امیر , عرفان , اهورا , پریــآ ,ایمـآن { آقآ مـدیره :| } و ... --> ♥ <--
گریم گرف )):
+ مـرسی نیایش از تاپیک قشنگــت -+ -- *^_^*--+-