29-05-2014، 13:50
حیف نون میره کربلا قبر مختارو بقل میکنه و میگه دمت گرم عجب فیلمی بازی کردی.
داداشم رفته سربازی بهش میگن مشکل قضایی که ندارین؟میگه نه به اون صورت فقط نمیدونم چرا هر وقت غذا میخورم سیر نمیشم.
مامان تازه از خونه ی خالم برگشته زنگ زده و داره ازش تشکر میکنه الان 45 دیقس دارن با هم حرف میزنن.آخه مادر من حرفاتونو میزدید وقتی تمتو شد میومدیوجالب این جاس مامانم میپرسه هوا اونجا خوبه.
ما تا20 سالگی از تاریکی می ترسیدیم.بعدا دختر خاله ی 7 سالم تو تاریکی نشسته بهش میگم داری چی کار میکنی میگه دارم با ارواح ارتباط بر قرار می کنم.
سپاس یادتون نره.
ممنونم از توجه شما و این سایت.