امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سُنبل خانم سوگلی شاه ( قربانی جنون شاهان قاجار)

#1
تحعلیشاه در طول مدت سلطنت خود که حدود چهل سال به طول انجامید، بنا به نوشته ی صاحب کتاب «فاتح التواریخ»، قریب یک هزار زن عقدی و صیغه داشت. هنگامی که در اصفهان چشم از جهان میبست، 57 پسر و 47 دختر از او به یادگار باقی مانده بود. بیکاری و رفاه در محیط حرمسرا و حسادت و رقابت بین زنان، گاه فاجعه های فراوانی می آفرید. بخش بزرگی از زندگی روزانه زنان حرم به تفأل، ورق بازی، جادو، دعا و کارهای از این دست میگذشت. همه ی اینها تلاشی بود از سوی یکایک زنان حرم برای محکم کردن جایگاه خود در ساختار حرمسرا و سرانجام در دل شاه. معروفترین زنان محبوب شاه در اواسط سلطنت او، «تاجالدوله»، «مریم خانم»، «نیرالدوله»، «ساقی بیگم خانم»، «نوش آفرین خانم»، «مشتری خانم» و صدها زن دیگر بودند که هر کدام ویژگیهای خاص خود را داشتند. از میان خیل این زنان محبوب شاه، از جمله به «سنبل خانم» می پردازیم که مادر «شعاع السلطنه» است. «سنبل خانم» از مردم کرمان بود که در جریان حمله ی«آغامحمدخان قاجار» به آن شهر و قتل و عام ساکنان آنجا به اسارت گرفته شد. «آغامحمدخان» از مردم کرمان نفرت داشت. به همین دلیل پس از اسارت دختر، دستور کور کردن او را داده بود. دلیل نفرت او از مردم کرمان، همکاری اهل این شهر با «لطفعلیخان» زند بود. وی این گناه را بر مردم کرمان نمیتوانست ببخشد. «آغامحمدخان» در آغاز دستور داده بود که پیران و جوانان، زنان، مردان و کودکان این شهر را سر ببرند و از سرهای بریده ی آنان، مناره بسازند. اما بعد که جنون آدمکشیاش اندکی کاهش یافت، دستور داد تا از انداختن زنان و کودکان به درون آتش خودداری کنند اما چشم مردان را بدون توجه به سن و سال آنها درآورده و از آنها مناره بسازند. در این میان، شمار بسیاری از مردم کرمان از خطر مرگ جستند ولی از خطر کور شدن نتوانستند رهایی یابند. شیوهی کور کردن دیگران بهعنوان تنبیه و انتقام، در تاریخ کشور ما پدیدهی تازهای نیست. بارها از آن، جهت انتقامگیری استفاده شدهاست. از جمله میتوان به «نادرشاه افشار»، اشاره کرد که فرزند خود، «شاهرخ میرزا» را که به او بدبین شده بود، کور ساخت. «فتحعلیشاه» که خود نیز در کشتارهای آغامحمد خان نیز دست داشت، روزی ضمن عبور از شهر مشاهده میکند که چند سپاهی ایلیاتی، دختر جوان و زیبایی را در آغوش کشیده و قصد دارند بعد از تجاوز، او را به قتل برسانند. یکی از سپاهیان، مرتب با گرز خود بر فرق دختر میکوبد تا او را بکشد اما عدهای از آنها اصرار دارند که بهتر است اول به وصالش برسند بعد نابودش سازند. دختر که زبان ترکی نمیفهمد ، ناله و شیون میکند که او را نکشند. در چنین حالتی، موهای بلند، آشفته و شفاف، چشمهای درشت و رنگ سبزهی بدن او ، چنان شور و هیجانی در باباخان (فتحعلیشاه بعدها) ایجاد میکند که از سپاهیان میخواهد او را رها کنند. در آن حالت، آنها که او را نمیشناسند، نمیپذیرند و او ناچار میشود با ضربهای که بر مغز سپاهی فرود میآورد، دختر را از چنگ سپاهیان بیرون برد. همان شب باباخان از آن دختر کام میگیرد و چون شیفتهی زیبائیش شده بود او را به عقد خود درمیآورد. این دختر همان «سنبل خانم» است که شاه به وی مهر فراوان میورزید. شاهِ زنبارهی قاجار بر تعداد زنان حرم خود روز به روز میافزاید. خیل زنان حرم خانه از فرط بیکاری پرواز کلاغهایی را که در آسمان تهران در حال گردش بودند، تماشا میکردند و بر آن تفأل میزنند. در این میان، کم کم پای افراد فالبین و رمال ودعانویس و جادوگر نیز به حرمسرا راه مییابد. شاه برای سرگرم کردن زنان خود، فوت و فن ورق بازی و قمار را به آنان میآموزد. این کار و به ویژه برد و باختهای پولی آنچنان رایج می شود که بیشتر به نوعی اعتیاد بدل میشود. به این معنی که حتی در سختترین روزهای جنگ هولناک ایران و روسیه، اهالی حرم شاهی، از آن غافل نبودند مگر در شبهای جمعه که نوحه خوانی و سوگواری دینی در حرمخانه برپا میشد. زندگی «فتحعلیشاه» از لحظهای که چشم از خواب میگشود تا زمانی که به خواب میرفت، در حرمسرا میگذشت. کارهای سنگین و مهم کشور بر دوش نحیف «میرزا ابراهیم خان کلانتر شیرازی» ملقب به «اعتمادالدوله» نهاده شده بود. این وزیر اعظم که مردی مدیر و کاردان بوده، در خلال سالهای صدارتش تلاش داشته تا نظم نوینی به اصول و تشکیلات دولت ایران بدهد. اما هم او نیز به وحشیانه ترین شکل ممکن، قربانی عواقب حرم و حرمسرا شد. زنان حرم شاهی، جلاد را واداشتند که اول به فجیعترین وضع، زبان، بینی، گوشها و دست و پای «اعتمادالدوله» را ببرد و پس از آن، پیکر تکه تکه اش را در آب جوش بیندازد. در اینجا اشارهای هم به شیوهی خوابیدن شاه قاجار میکنیم. این اشاره، از قول یکی از نواده های فتحعلیشاه که از نزدیک شاهد چنین مواردی بوده، نقل شده است: «گستردن رختخواب و لوازم راحت خاقان در عهده ی بیگم جان قزوینی بود که سه پسر از خاقان داشت. هر شب، شش نفر زن حرم در سر خدمت کشیک به نوبت میآمدند. دو نفر پشت سر بود، که پشت و شانه ی شاهانه را در بغل میگرفت و دیگری منتظر بود که هر وقت به پهلوی دیگر غلتیدند، او بخوابد و پشت شاه را در بغل آرد. هر دو نفر هم به نوبت پای شاه را میمالیدند. یک نفر نقل و قصه میگفت، یک نفر هم برای خدمت بیرون رفتن و انجام فرمایشات در همان اتاق میماند. مسابقه ی «نرمتنانِ» حرم اگر شاه ایران به دشواریهای سیاسی و اقتصادی کشور، وضع نابسامان مردم و فقر و بیماری آنها نمیاندیشید اما در حوزهی زن و حرمسرا و سرگرمیهایی از این دست، آدم نسبتاً مبتکری بود. روزی که او با زنان حرم خود به بازار بزرگ شهر میرفت و از نزدیک شاهد لطافت پارچههای ابریشمی بود، ابتکار برگزاری یک مسابقهی هیجان انگیز به وسوسهاش میاندازد. شاه تصمیم میگیرد نرمی و لطافت ابریشم را با نرمی تن زنان حرم خود مقایسه کند. دست اندرکاران که از این همه تنوع طلبی شاه متعجب شده اند، ابتکار او را تحسین میکنند. این مسابقه و شرح برگزاری آن یکی از صحنه های عجیب و خواندنی تاریخ حرمخانه در ایران است. «عبدالله مستوفی» نویسنده ی کتاب «تاریخ اداری و اجتماعی ایران» در صفحه ی 30 در جلد اول کتاب خود از این مسابقه زیر عنوان « مسابقه ی نرمی پا» اشاراتی دارد. در کتابهای تاریخی دیگر نیز اشاره هایی به این مورد شده است. چنین برمی آید که دامنه ی این مسابقه از حرم شاهی گذشته و به شهرها و تهران نیز رسیده باشد. زنان و دختران زیبارو از سراسر کشور به حرمخانهی «فتحعلیشاه» خوانده میشدند تا طی مراسمی در این مسابقه شرکت کنند. آنان به فراخور «نرمتنی» و زیبایی خود جوایزی دریافت میداشتند. این مسابقه سالی یک بار در قصر شاه با تشریفات ویژه انجام میشد. نحوهی برگزاری و اجرای مسابقه به این شکل بود که در تالاری بسیار بزرگ، کفپوشی پهن میکرده اند تا روی قالیهای تالار را بپوشاند. روی این کفپوش، مقدار زیادی ابریشم میریخته اند. شرکت کنندگان این مسابقه در حضور شاه، باید روی کفپوش می غلتیده اند. در تمام این مدت، شاه تماشاگر حرکات نرمتنان « حرمِ سِتر و عِفاف ملکوت» خویش بوده است. البته قبل از این مسابقه ی روی ابریشم غلتیدن، کار به شیوهی دیگری انجام میگرفت. بدان معنی که دختران و زنان حرم، میباید روی کفپوش پوشیده از ابریشم راه میرفتند. اگر در این میان، ذرات ابریشم به کف پای آنان نمیچسبیده، حکایت از نرمی و تمیزی کف پای آنان داشته است. طبیعی است که افراد مورد نظر، از دست شاه به دریافت جایزه نایل میشده اند. اما ظاهراً این کار از آن هیجان تصور شده برای شاه برخوردار نبوده است. به همین جهت ذهن خلاق شاهانه به سوی شکل غلتیدن نرمتنان حرمسرا بر روی ابریشمها جهتگیری شده است بزم شاه در حرمسرا و رزم سربازان در قفقاز زمانی که نقشه تجزیه ی ایران به دست دولتهای خارجی کشیده میشد، در درون قصر شاه قاجار نیز نقشه ی مسابقه بزرگ «نرمتنان» و مقدمات به اجرا درآمدن آن فراهم میآمد که کمتر از مسابقه دختر شایسته ی جهان در این دوران، هیجان انگیز نبود و مخارج بسیاری را بر گُرده مردم فقیر و تهیدست ایران تحمیل میکرد. آن سال سومین زمستان از سالهای سلطنت «فتحعلیشاه» بود. زمستانی سخت که مرگ و میر فراوان به دنبال داشت. در اثر ریزش بسیار برف، راهها بسته شده بود و هیزم و آذوقه کافی در اختیار مردم نبود. علاوه بر سرما و گرسنگی، مردم دچار نوعی بیماری شده بودند که بعدها نام « آنفلوآنزا» به خود گرفت. همه روزه بسیاری از مردم فقیر در گوشه و کنار پایتخت براثر گرسنگی و سرما جان خود را از دست میدادند. بیماری وبا، تیفوس و طاعون هر چند سال، به جان مردم شبیخون میزد. مردم با قحطی و گرسنگی دست به گریبان بودند و بیگانگان نیز با دسیسه های گوناگون در پی تجزیه کشور کمین کرده بودند. شاه هوسران قاجار فارغ از غم گرسنگی مردم و مرگ و میر آنها، در میان زنان حرمسرای خود میلولید و اشتهای سیری ناپذیرش به دنبال زنان تازه و تجربه های تازه در زمینه های جنسی بود. او دور از همه ی مرگ و میرها که بیشترشامل حال کودکان و سالمندان میشد، خود را برای لذت بخشترین مسابقهی نرمتنان که سوگلی هایش آن را ترتیب داده بودند، آماده میکرد. قرار بر این بود که از نقاط گوناگون کشور در این مسابقه شرکت کنند. همه ی برندگان، افتخار صیغه شدن شاهانه را به خود اختصاص میدادند. تصمیم گرفته شد که بسیاری از دختران درباری و شخصیتهای مهم را به حرمخانه دعوت کنند که پس از صرف ناهار در غروب یک روز جمعه، مسابقه اجرا شود. در آن روز، رفت و آمد نوکرها و فراشها و ورود بسیاری از زنان و دختران با چادر و روبنده و سوار بر قاطر، خبر از واقعه ای تازه میداد. یکی از تالارهای بزرگ اندرون در قصر«گلستان» به محل برگزاری مسابقه اختصاص داده شده بود. تخت زرین مخصوص جلوس سلطان در قسمت شمالی تالار گذاشته شده بود و روی کفپوش عریض و طویلی که قسمت اعظم تالار را پوشانده بود، هزاران تکه از پارچه های ریز و درشت ابریشمی به چشم میخورد. در خلال روز از میهمانان که بخشی از آنها را مادران و خواهران افراد شرکت کننده تشکیل میدادند، با شربت گلاب، آلبالو، بهار نارنج، عرق بیدمشک و میوه های فصل و غذاهای شاهانه پذیرایی میشد. شاه، تنها فرد مذکر این مجلس بود که به مناسبت مقام خود، محرم همه به حساب میآمد.. مجمعه های غذاهای شاهانه به فراوانی در سراسر سفره چیده شده بود. نوازندگان نابینا به فرمان شاه با چنگ و رباب و کمانچه و سنتور، بزم شاه را هیجان انگیزتر میساختند و کنیزان سیاهپوست که از زنگبار و سواحل ماداگاسکار و سودان به ایران آورده شده بودند، قلیان و قهوه به حاضران تعارف میکردند. در چنین زمانی، در منطقه قفقاز، سربازان ایرانی در آن زمستان سرد و مردافکن که فاقد لباس گرم بودند از سرما به خود می پیچیدند و یکی پس از دیگری بر اثر بیماری جان خود را از دست میدادند. از سوی دیگر، در چنین جشنی است که شاه قاجار، شیفته ی دختری میشود که در چند متری اونشسته است. پس از برگزاری مسابقه زمانی میرسد که شاه باید جوایز را به برنده یا برندگان بدهد. اما او خشمگین میشود و از دادن جوایز به دختران خودداری کرده و با قهر به اندرون میرود. در این میان، تنها یکی از سوگلی های او میفهمد که دلیل رنجش شاه، برنده نشدن همان دختری بوده که بیش از دیگران نظر او را به خود جلب کرده است. آن شب دختران و زنانی که از راه دور آمده بودند شب را در حرمخانه ی گرم و روشن دربار«فتحعلیشاه» ماندند. زنان حرم درصدد رفع کدورت شاهانه برآمدند و به همین دلیل، دختر مورد نظر او را که «جمیله» نام داشت برای پذیرایی و ورود به حرم شاه آماده کردند. سلطان قاجار با دیدن او میگوید حیف است که نام چنین لعبتی «جمیله» باشد. از امروز نام او را «گُلبَدَن» میگذاریم! آنگاه شعری را که در وصف او سروده بود برای حاضران میخواند: قـــامت مـــوزون تو قــد صنوبـــــر شکست خندهی شیرین تو، قیمت شکــر شکست ماه قصبپوش من طرف کله برشکست زلف سمنسای او غالیه را برشکست طُــــرهی پرچین او بوی ز سنبل بَرَد کاکــــل مشکین او رونق عنبر شکست ساقی بیرحم چــون دور به خاقان رسید هم می و پیمانه ریخت هم خُم و ساغر شکست .سرگذشت زنان حرمسراهای شاهان ایران، بخشی از سرگذشت زنان کشور ماست که کمتر بدان پرداخته شدهاست. این بخش از تاریخ ایران، نتایج ویرانگر و دردناکی برای مردم نیز به دنبال داشته است. این همه فاجعه و بلا، حاصل خوشگذرانی، بی تدبیری و زنبارگی بخشی از شاهان کشور ما، بویژه شاهان قاجار بودهاست. این مسائل در زمانی رخ میدهد که ایران در بدترین و در عین حال حساسترین دورهی تاریخی خود به سر میبرد. درست زمانی که بخش بزرگی از جهان با کاروان بیداری رو به پیش دارد، ایران در معرض تجاوز دوگانه ای قرار گرفته است. تجاوز از درون به وسیله ی حاکمان آن و تجاوز از بیرون به دلیل هموار بودن راه و آماده بودن همه ی امکانات برای تصرف بخشهایی از خاک یک کشور. البته نباید این نکته را انکار کرد که حتی استقرار چنان حکومتی در ایران، حاصل عوامل دیگری بوده است که آن عوامل، بخشی ریشه در گذشته ی تاریخ ایران دارد و شماری ریشه در همان زمان. «فتحعلیشاه» و دیگر سران سلسله قاجار نیز فرزندان نادانی فاجعه بار تاریخی و اجتماعی همان کشورند. آنان اگر از تربیت و آموزشی درست برخوردار بودند چه بسا هم می توانستند به قول معروف، صد در دنیا و هزار در آخرت نصیب خویش کنند، هم به حال و روز مردم برسند و هم در حرمسرای شاهی در میان لذت های انسانی و حیوانی بیهوش شوند. زنان حرم شاهی به عنوان انسان های اسیر، بی اراده و ابزار کوتاه مدت دست شاه، چه بسا آرزو می کردند که در روستایی دور از زرق و برق حرم شاهی زندگی کنند و تا آن حد بازیچه مقررات فاسد، غیر انسانی و ساینده مردان زور و زر نباشند. حتی کسانی که در مسابقه نرم تنانه ی حرمسرای شاهی شرکت میکردند، چه بسا نه از سر سیری و یا برای خوشگذرانی در حرم شاهی بوده است. به عنوان نمونه میتوان به همان دخترکی اشاره کرد که شاه به علت برنده نشدن او، سخت آشفته خاطر شده بود. این دختر برای سوگلی شاه تعریف میکند که او برای گریز از بدبختی و فقر، رو به دشمن خاندان خود آورده است: «من با امید فراوانی در این مسابقه شرکت کردم. خانواده ام در جریان جنگهای قبله عالم با «حسینقلی خان» از هستی ساقط شدند. در این میان تنها من بودم که میتوانستم با جلب توجه و ترحم شاه، مانع از نابودی قطعی خانواده ام شوم. برادرهایم به دستور قبله عالم کور شدند و مادر و خواهرهایم در بدترین وضع بسر میبرند. فکر کردم اگر در این مسابقه برنده شوم، با پول قابل توجهی که دریافت میکنم می توانم وضع نابسامان خانواده ام را، سامانی ببخشم و ضمناً جهیزیه ی خوبی نیز برای خودم تهیه کنم.» تشریفات حرمخانه روز به روز پیچیده تر میشود. اسراف در همه ی عرصه ها از زرق و برق گرفته تا نوشیدنیها و خوردنیها، هیچ حد ومرزی نمیشناسد. از طرف دیگر نیروهای جنگی تزار روس که از «قفقاز» به سوی جنوب روانه شده اند، جز ویرانی، کشتار، دربدری و وحشت عظیم برای مردم ایران که هیچ پناهگاه نظامی و سیاسی قدرتمندی ندارند، چیز دیگری از خود به جای نمیگذارند. تاریخ شهریاران و خلفای عثمانی که دارای حرمسرا بوده اند، حکایت از آن دارد که آنان، شبها را برای تمدد اعصاب و رفع خستگی از کارهای اداری و سیاسی، به تنهایی به خوابگاه میرفته اند تا کسی مزاحمشان نشود. اما شاه قاجار مقرر میسازد که هر شب شش تا هشت زن در خوابگاه او، تا صبح حضور داشته باشند. بعضی از این زنان برای شاه قصه میگویند و برخی آواز میخوانند. «فتعلیشاه» به چنان حال و هوایی رسیده بود که هیچ نیرویی نمیتوانست اراده ی او را سد کند. این ویژگی چنان قوت گرفته بود که سخنگفتن برخلاف خواسته ی او، کفر به حساب میآمد. روزی که او از شدت خشم، زبان و بینی «حاج میرزا ابراهیم کلانتر» (اعتمادالدوله، صدراعظم) را برید و خود او را در دیگ آب جوش انداخت، حتی یک نفر از بزرگان کشور جرأت نکردند وساطت کرده یا از او حمایت کنند و یا حتی خدمتها و کوششهای او را در برقراری سلطنت قاجار به او یادآور شوند! از یاد نبریم که حاج ابراهیم کلانتر، صرف نظر از همه ی سمت هایی که داشت و کارهایی که کرده بود، نقش استاد و تربیت کننده شخص شاه را نیز در دوران رشد او به عهده داشته بود. کنیزان سیاهپوستِ دربار به هنگام میانسالی و کهولت اجازه مییافتند از قصر خارج شوند و برای خود، زندگی و سر و سامانی خارج از دیوارهای حرم فراهم آورند. اما بیچاره غلامان و خواجه های سیاه و سفید، کوچکترین امیدی به آینده نداشتند. آنان اگر از دام تصفیه های خونین حرمخانه جان سالم بدر میبردند، یا به جرم همدستی با زنان خائن یا کمک به فرار آنان از حصارهای حرمسرا، به قتل نمیرسیدند، تا آخر عمر پشت دیوارهای حرمخانه می ماندند و می پوسیدند. «فتحعلیشاه»، سال نخست سلطنت خود را با درهم کوبیدن قیامها و نهضتهای جاه طلبانه سرداران و متنفذین محلی به پایان رساند. هفتهای نبود که چندتن از گردنکشان، گردن زده نشوند. روزی نبود که دو سه تن از یاغیان در میان آجرهای دیوار گذاشته نشوند و زنده بگور نگردند. و یا دستور اعدام، کور کردن، عقیم کردن و سنگچین کردن دشمنانش به طور مرتب صادر نشود. در همین زمان، قحطی، جان انسان ها را همچون برگ پاییز درو میکرد. مهاجمان و راهزنان، فرصت را غنیمت می شمردند و با هجوم به خانه های مردم بی دفاع، آنان را از هستی اندک باقی مانده شان محروم میساختند. از سوی دیگر اقوام ساکنان شمال شرقی کشور، هرسال به خراسان و گرگان و مازندران یورش میبردند و شمار بسیاری از مردم را به عنوان برده، در بازارهای «خیوه» و «خوارزم» میفروختند. قدرتمندان میکشتند و میبردند و مردم بی دفاع، کشته میشدند و به غارت میرفتند. قانون جنگل در سراسر خاک ایران، نکته به نکته، مو به مو، اجرا میشد. واین گوشه ای از تاریخ ایران من در طی دو سه قرن گذشته...
    
    سُنبل خانم سوگلی شاه ( قربانی جنون شاهان قاجار) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ( DEYABLO ) ، Arwin* ، امیررضا*
آگهی
#2
خیلی زیاد بود به نظر من اگه رنگ بندیش میکردی از یه نواختی در میومد در کل ممنون Smile
+ سپاس
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  پلیس راه جاده اصفهان به تهران در عصر قاجار/دختران فال بین
  مروری بر جایگاه قوای نظامی در عصر قاجار
  اولین متخصص دندانپزشک در زمان قاجار که بود ؟
  مهریه زنان در دوره قاجار
  طرح ترافیک ایران در دوره قاجار!+ عکس
  خانم کندی! دست بوسم
  حاتم بخشی قاجار و جدایی سرزمین های ابدی و تاریخی ایران در آسیای مركزی
  راز "آغا" بودن محمدخان قاجار
  فروش القاب در دوره قاجار
  كارنامه دكترمصدق دردوره قاجار

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان