امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

××شعـــر طنـــز××سری 1

#1
گزوز اسکانیا / مخصوص اسپانیا
اگزوز و بوق و تایر / تقدیم الجزایر
اگزوز و پمپ‌بنزین / برای آرژانتین
اگزوز و فیلتر هوا / برای استرالیا
یه رینگی که دُرُس نی / دُرُس برای بوسنی
یه باک که داره گازوییل / برای تیم برزیل
وایر و سیبک و شاتون / مخصوص تیم کامرون
خودروهایی که برقیه / یه‌جا واسه نیجریه
یه گِیج چرب‌وچیلی / کادوی تیم شیلی
سنسور کیسه‌ی هوا / مال کیه، کلمبیا
سنسور کیسه‌ی هوا / حالا مال کاستاریکا
سنسور کیسه‌ی هوا / سپس مال ایتالیا
سنسور کیسه‌ی هوا / دیگه مال تیم غنا
اگر کِلاچه یا کلاج / انگ کیه، ساحل عاج
ستون اول شاسی / واسه تیم کرواسی
میل‌ سوپاپ، رادیاتور / جایزه واسه اکوادور
چهارشاخه گاردان با گریس / روونه به سمت سوییس
چهارشاخه گاردان بی گریس / پیش به سوی انگلیس
کارتر و بوشِ خودروها / کادوی ما به آمریکا
چکش برق تهویه / مفیده واسه روسیه
آچار فرانسه‌‌های ما / مال فرانسه، رابه‌را
هزارخار فرمان / برای تیم آلمان
چهارتا لاستیک زاپاس / هدیه می‌شه به هندوراس
سوپاپ، کوئل، یاتاقان / با احترام، به یونان
سیمِ کلاچِ داتسون / اهدا می‌شه به ژاپن
سوییچ و میل توپی / مال کره‌جنوبی
ساسات، سپر، باربند / با هم برای هلند
دنده‌ی اتوماتیک / فقط برای بلژیک
هرچی که زیر پاس پدال / دو دستی مال پرتغال
میل سوپاپ که موضوعه / خوشش میاد اوروگوئه
هرچی داره مکانیک / باید بده به مکزیک
و برای تشویق تیم خودمان: بشو سوار پیکان / برو بزن گل ایران
♥♥
سیاهکار مشو مثلِ یک زغال فروش
دغل مباش و مشو باغبانِ کال فروش
به پای خویش به زندان و چاه باید رفت
در آن دیار که یوسف شود بلال فروش
به هر دو ثانیه میلادِ پنج برجِ حرام
بود به دور تو ای دکّۀ حلال فروش
دکان ببند که سودت نبخشد آن بازار
که زرگر است بسی کمتر از سفال فروش
بهوش باش که در های و هوی این بازار
رود ز دست تو سرمایه دستمال فروش !
اگر چه سنگِ ترازو شکسته پایت را
بپر وگر نه شوی ای پرنده بال فروش
بیا ز پستوی تاریکِ ذهنِ خود بیرون
چراغ راه مکن حرفِ احتمال فروش
قبول هست که هست آزمونِ ما دنیا
بلی ولی شده طرّاحِ آن سؤال فروش
هلا مگرد که پیدا نمی توانی کرد
در این سراچۀ آشفته پرتقال فروش
♥♥

باز کوتاه نکن مـــوی پدرسوخته ات
بیخیال شب هوهوی پدرسوخته ات
محـــو تالار  هزار  آینه  نه ! لازم نیست
بشکن آن برجک و باروی پدرسوخته ات
هفت جد تو به من چه همه بودند ارباب
کـــج نکن این همه ابروی پدرسوخته ات
ناز بی ناز، همین گونه لوندی کافی ست
ول کن آن جنبل و جادوی پدر سوخته ات
لب سمرقند بخارا تن! غلتان غلتان
از کجا آمد آن گـوی پدرسوخته ات
گــوی یا این کــه بلا هرچه حسابش بکنی
چشم مشکین ، ختن آهوی پدرسوخته ات
وزن را رودکی از شانه زدن هات آموخت
از  غـــزل  بافتن  مــوی  پدر سوخته ات
ماه خارزم چرا ؟ ماه خودم باش فقط
ای فدای تو و سوسوی پدرسوخته ات
من حسودم چه کسی گفته بگردد؟ بیخود!
دور  دست  ِ تو  النگـــوی ِ  پدر سوخته ات
تخت و تاجت ملکه تا که نرفته ست به باد
رد کن آن بوســه ی کندوی پدرسوخته ات
بده تا مک بزنم اینهمه قایم نکنش
زیر ِ پیراهن ، لیموی پدرسوخته ات
دوست هرچند ندارم کـه بهارینه شوم
بفرست آن دو پرستوی پدرسوخته ات
شاید از نو به سرم زد بشکوفم که تو هم
بنشینی  لب  آن  جوی  پدر سوخته ات
بلــخ تا قونیه خاکستر بادت این شعــر
که تو تب/ ریزی هوهوی پدرسوخته ات
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  چــنگ شعـــر مثــنوی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان