16-07-2014، 12:49
(آخرین ویرایش در این ارسال: 16-07-2014، 13:03، توسط ارشيا(دختر).)
مردی که بالای 18 سال داشت در خانهای میرود و از پسر صاحبخانه طلب آب میکند. پسر کاسهای پر از آب آورده، به دست مرد میدهد.ناگهان کاسه از دست مرد میافتد و میشکند. مرد خجل و شرمنده شروع به عذرخواهی میکند. پسرک هم برای اینکه دل او را به دست آورد میگوید: عیب نداره، به بابام میگم یه کاسه دیگه واسه سگمون بخره
یه روز یه مورچه هه میره تو چایی یه خسیس بالای 18 سالی مورچه هه رو درمیاره و میگه: زودباش، هرچی چایی خوردی تف کن!
یه روز دو نفر که اینبار فقط دومیشون بالای 18سال داشت به بیمارستان میرسونن که هردو 10% سوختگی و 90% کوفتگی داشتند. از اولی می پرسن: چی شده؟ چرا این جوری شده ای؟
جواب میده: چون که وقتی آتیش گرفتم، با بیل خاموشش کردن!
بعد از دومی می پرسن: تو چت شده؟
دومیه جواب میده: آتیش کنج دیوار بود؛ خواستم از روش بپرم!
یه نفر که 48 سال از 18 سالگیش میگذشت چون دندوناش طلا بوده هر شب تو گاوصندوق می خوابیده!
دوتا غضنفر که اتفاقاً هر دوتاشون بالای 18 سال داشتند تصمیم میگیرن فارسی صحبت کنن اولی میگه پاشو دومی نمیپاشم اولی جواب میده نگو نمیپاشم بگو پاشیده نمی شوم
از ساده لوح +18ای می پرسن حموم چند بخشه می گه 2 بخش . زنونه مردونه .
یه ساده لوح ؛ که امکان نداره زیر 18 سال باشه سر مرز یه عراقیه رو اسیر میگیره. همینجور که داشته میبردتش، یه دفعه یه خمپاره میخوره بغلشون دست عراقیه کنده میشه. عراقیه میگه: بگذار من این دستمو بندازم تو کشور خودم. غضنفر دلش میسوزه، میگه باشه. یکم دیگه میرن، دوباره یه خمپاره میخوره اون یکی دست عراقیه هم کنده میشه. باز عراقیه میگه بگذار من این دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، غضنفر هم میگه باشه. بعد یه ترکش دیگه میخوره پای عراقیه هم کنده میشه، ورش میداره میندازه اونور مرز. یه دفعه ساده لوحه تفنگ رو میذاره روشقیقه یارو میگه: هوی! فکر نکن من نمیفهمم، کم کم داری فرار میکنیها!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
..
برو از خدا بترس چي فكر كردي با خودت فكر كردي جكاي خاك تو سري
گذاشتم؟؟
تو روح كسي كه بازديد ميككنه نظر نميده
یه روز یه مورچه هه میره تو چایی یه خسیس بالای 18 سالی مورچه هه رو درمیاره و میگه: زودباش، هرچی چایی خوردی تف کن!
یه روز دو نفر که اینبار فقط دومیشون بالای 18سال داشت به بیمارستان میرسونن که هردو 10% سوختگی و 90% کوفتگی داشتند. از اولی می پرسن: چی شده؟ چرا این جوری شده ای؟
جواب میده: چون که وقتی آتیش گرفتم، با بیل خاموشش کردن!
بعد از دومی می پرسن: تو چت شده؟
دومیه جواب میده: آتیش کنج دیوار بود؛ خواستم از روش بپرم!
یه نفر که 48 سال از 18 سالگیش میگذشت چون دندوناش طلا بوده هر شب تو گاوصندوق می خوابیده!
دوتا غضنفر که اتفاقاً هر دوتاشون بالای 18 سال داشتند تصمیم میگیرن فارسی صحبت کنن اولی میگه پاشو دومی نمیپاشم اولی جواب میده نگو نمیپاشم بگو پاشیده نمی شوم
از ساده لوح +18ای می پرسن حموم چند بخشه می گه 2 بخش . زنونه مردونه .
یه ساده لوح ؛ که امکان نداره زیر 18 سال باشه سر مرز یه عراقیه رو اسیر میگیره. همینجور که داشته میبردتش، یه دفعه یه خمپاره میخوره بغلشون دست عراقیه کنده میشه. عراقیه میگه: بگذار من این دستمو بندازم تو کشور خودم. غضنفر دلش میسوزه، میگه باشه. یکم دیگه میرن، دوباره یه خمپاره میخوره اون یکی دست عراقیه هم کنده میشه. باز عراقیه میگه بگذار من این دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، غضنفر هم میگه باشه. بعد یه ترکش دیگه میخوره پای عراقیه هم کنده میشه، ورش میداره میندازه اونور مرز. یه دفعه ساده لوحه تفنگ رو میذاره روشقیقه یارو میگه: هوی! فکر نکن من نمیفهمم، کم کم داری فرار میکنیها!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
..
برو از خدا بترس چي فكر كردي با خودت فكر كردي جكاي خاك تو سري
گذاشتم؟؟
تو روح كسي كه بازديد ميككنه نظر نميده