امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رویای صادقانه

#1
کاروان زیارتی خواهران دانش آموز یزد موقع بازگشت از مناطق عملیاتی جنوب ، بر خلاف هماهنگی های قبلی برای استراحت به پادگان آموزشی آباده رفت . 
با آن که این تصمیم ناگهانی گرفته شد ، اما مسئولین کاروان ، موقع ورو به پادگان متوجه آمادگی قبلی کارکنان آن جا شدند . همه چیز برای پذیرائی اماده بود حتی پاسدارها و سربازها به استقبال آمده بودند و پتوئی را هم جلوی پای زائران پهن کرده بودند . آنها از خواهران دانش آموز خواستند تا موقع ورود با کفش از روی پتو رد شوند . می گفتند دستور سردار فتوحی است . 
مسئولین کاروان خیلی تعجب کردند . رفتند پیش سردار فتوحی – ایشان وقتی اصرار زیاد بچه ها را دید ، ناچار به اعتراف شد و گفت : دیشب توی خواب مهمان بزرگواری دیدم که از زیارت کربلا و از پیش حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند . در خواب از من خواستند قدر قدم آنان را بدانم و به استقبالشان بروم . 
یکی پرسید : سردار این پتو را دیگر برای چی پهن کرده اید ؟ سردار فتوحی سرش را پائین انداخت و در حالی که سرخ شده بود گفت : پتو مال خودم است . می خواهم از خاک پاک زائران کربلا متبرک شود . 

راوی : محمد حسن مصون
رویای صادقانه 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان