امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

از دردم می گویم با تو

#1
اما دیگر زمان شمس تو   ای مولوی دیگر گذشته است . این آب یا نه بلکه خون از سر گذشته است .  گر شمس تو با پای دل بر آب می رفت  در فاو شمس من ته مرداب می رفت گر عشق شمست را به میدان یکه می کرد  میدان مین شمس مرا صد تکه می کرد  شمست طبیب حاذق دلها اگر بود  در حاج عمران شمس من امداد گر بود .  وقتی گمان بردی که شمست در بهشت است  در جبهه شمس من وصیت می نوشته است .

خواهرم . برادرم میخوام بگم : دلدادگان چون ساغر از دلبر گرفتند از غیر دلبر دامن دل بر گرفتند . دادند جان تا در بر جانانه رفتند دادند دل جا در بر دل پر گرفتند .

شهدا از بستر دنیای فانی برخاستند حالا کجا هستند ببینند چه جور تو خیابونها روی خون پاک و مطهرشان راه می روند ؟

خواهرم . برادرم شهدا سرمست از عشق خدا از سر گذشتند . میدونی یعنی چی ؟ اگر میدونستی با این شکل ظاهر به خیابان نمی آمدی . شهدا سرمشق از آن کشته ی بی سر گرفتند اما جوانان امروز از که واز چه سرمشق می گیرند ؟ شهدا ناخوانده علم آموزگار عشق گشتند . نارفته مکتب درس بی دفتر گرفتند . اما من و تو .....

دیگر نگوییم هیچ فقط بگوییم شهدا شرمنده ایم بخدا شرمنده ایم . اما آیا فقط این جمله کافی است ؟

 

 

نویسنده:  کنیز حضرت زهرا (س)
از دردم می گویم با تو 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  از مهدی (ع) می گویم
Tongue ساده می گویم : خـدایــا دوسـتـت دارم ...

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان