امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قدسیت عباس و مشروعیت عباسیان

#1
مشروعیت عباسیان
این که یک حکومت طولانی مانند عباسیان از 132 تا 656 مبتنی بر نوعی مشروعیت [با مدل خاص جامعه صدر اسلام و دوره میانی] باشد و تنها به مقبولیت موقتی و معمولی تکیه نکرده باشد، امری روشن است. بدون شک، تأسیس و استدامه این دولت را نباید به عوامل موقت نسبت داد، بلکه به عکس می بایست ریشه های مشروعیت آن را در مسائل اساسی تر جستجو کرد، مسائلی که با توجه به تنوع قومی، جغرافیایی و نیز تداوم تاریخی با تمامی تغییرات سیاسی و شرایط حاکم، تقریبا و نسبتا ثابت باقی ماند و برای چند قرن این دولت را حفظ کرد. در این قرون، چند بار ارکان جامعه عراق و ایران که مرکز استقرار این دولت بود، توسط اقوام تازه تغییر کرد و قومی بعد از قومی بر آن شهر و دیار و مردمان مسلط شدند، اما مشروعیت عباسیان همچون یک رشته استوار  پایدار ماند و این دولت را در بستر تاریخ پیش برد. شگفت که در آخرین مرحله نیز، یک قوم کافر آن را از جای برکند و حتی بالاتر آن که، وقتی به زور مغول، از عراق، برافتاد، مجددا در مصر استقرار یافت و برای مدتی طولانی حتی اگر به طور اسمی هم بود، در آنجا خود را نگاه داشت.
اساس این مشروعیت چیست که تا این اندازه دوام آورده است؟
در باره این مشروعیت فراوان گفته و نوشته شده است، مطالبی که بر اساس منابع مختلف بوده و از تاریخ گرفته تا ادبیات، از نثر گرفته تا نظم، توانسته است نشان دهد که عباسیان در میان مردم بر اساس چه دیدگاهی پذیرفته شدند. مطمئنا در این باره، زمینه های مختلف وجود داشته و چنین نبوده است که این مشروعیت بر اساس نگره تک علتی باشد.
این که مثلا آنان از بنی هاشم بودند و بنی هاشم منتسب به پیامبر (ص) بود یک علت مهم است.  در این باره از آغازین حرکت های انقلابی عباسیان تا آخرین روزهای دولت آنان، و حتی اشک هایی که بعدها برای سقوط آنان ریخته شد، نصوص و متونی وجود دارد.
نیز این که خلافت خود در دنیای اسلام تبدیل به یک نهاد مقدس الهی شده و حتی در دوره اموی نیز اساس مشروعیت همین بود و در عباسیان هم ادامه یافت، باید عامل دیگری شمرده شود.
و این که عباسیان - درست مثل امویان ـ  از نگره ظل اللهی استفاده کرده و بر اساس آنچه در ایران ساسانی و نقاط دیگر بوده توانسته اند مشروعیت خویش را استوار سازند، عامل سومی است که باید روی آن تاکید شود.
و این که امویان ریاست قبیله ای را تبدیل به خلافت کردند و عباسیان سلطنت ساسانی را اساس تبدیل آن به خلافت قرار دادند، و از بیزانسها هم عبرتها برای بقایشان گرفتند همه مهم بود، اما در این میان این که اصل خلافت نوعی تقدس بدست آورد، رتبه اول را داشت.
در میان آنچه مشروعیت آور برای عباسیان بود، در کنار همه مسائل، چیزی به نام «احادیث نبوی» را در باره این خاندان باید مد نظر داشت. این احادیث که تنوع قابل ملاحظه ای دارد، بسان هاله ای نورانی در اطراف عباسیان به خصوص اصل و نسب و فضائل و ویژگی های آن پیچیده شده و آن را به عنوان یک موجودات قدسی درآورده است.
البته این که عباسیان به قدرت رسیدند و رسیدن به قدرت و نگاه داری آن مستلزم بدرفتاری ها و خونریزیهای فراوان بود، همیشه می توانست امری ضد قدسی برای آنان باشد، اما «احادیث» همچنان بستری را برای قدسیت آنان در میان عامه مردم فراهم کرد. احادیثی که توسط محدثان خوانده می شد و می توانست ارتباط عباس را با پیامبر (ص) که برادر زاده ایشان بود، استوار کند.
اینها روایاتی بود از پیامبر (ص)‌ در باره عباس و عباسیان، گزارش هایی بود تاریخی از آنچه میان این خاندان با خاندان های دیگر یا افراد دیگر رخ داده بود، و بسیاری از مسائل دیگر که تنها با یک مرور ریز و دقیق روی این نقلها می توان ماهیت و چگونگی آنها و طبعا تأثیرگذاری شان را مورد بررسی قرار داد. برای درک بیشتر این بحث باید تاریخ حدیث را هم دانست و جایگاه این احادیث را در مجموعه عظیمی چند ده هزار حدیثی که به صورت مداوم در میان محدثان نسل به نسل، دست به دست می شد، به درستی دریافت.
در اینجا به خصوص تأکید بر نوع احادیث و اخباری است که در این باره در کنار هم چیده شد. در این زمینه دو نکته وجود دارد:
یکی بحث سنتی در باره این که اینها جعلی است یا خیر. و این که اگر جعلی است، جعلی بودن آنها چگونه قابل اثبات است،
دوم این که منهای آن، این سلسله روایات و اخبار، وقتی کنار هم چیده می شود، در آن ظرف تاریخی، چه نتیجه ای را در چه سمت و سویی بدست می دهد. به عبارت دیگر، پروژه ای که این اخبار و احادیث در آن ها شکل گرفت، در پی تصویر سازی از عباسیان در چه قالبی و برای اثبات چه نکته ای در ارتباط با مشروعیت آنان بود.
و اما در خصوص عباسیان، باید در نظر داشت که نوعی رفاقت میان «مشروعیت» و «قدسیت» وجود دارد. در واقع، در یک جامعه دینی که از آغاز روی خلافت، هاله ای قدسیت آمده، به ناچار، هر نوع مشروعیتی باید در چهارچوب این قدسیت تعریف شود. این کاری است که بیش از همه از دوره عثمان آغاز شد. آن هم زمانی که بحث خلع او مطرح شد و او گفت: لباسی که خداوند به او پوشانده را در نخواهد آورد. بعد از آن بحث از قدسیت خلافت یکسره مطرح بود. در دوران اموی ها نیز همین امر وجود داشت، هرچند رنگ و بوی قبیلگی بر اساس آموزه های عربی و اعرابی هم در آن به مقدار کافی وجود داشت. اما در دوره عباسی مسأله با حفظ همان هویت، و تغییراتی که رخ داد، ادامه یافت.
اما این که این قدسیت چه ارتباطی با اخبار و احادیث دارد، نکته ای است که بیشتر در دوره عباسی شیوع دارد. احادیث ابزاری برای اثبات فضیلت یا رذیلت برای افراد بود. البته در بخش فضیلت بیشتر. در عین حال بستگی به افراد و خاندانها داشت. برای مثال، در باره معاویه، روایاتی که در قدح و مذمت وی وجود داشت، و روشن نیست که از دوره اموی است یا اوائل عباسی، بیش از روایاتی بود که در ستایش وی به عنوان کاتب وحی و مانند آن وجود داشت. احادیث فضائل می توانست برای یک شخص یا خانواده، موقعیتی قدسی ایجاد کند و او را به عنوان نیرویی برگزیده یا ممتاز نشان دهد.
 
قدسیت عباس و مشروعیت عباسیان 1

 
فضائل «عباس» به مثابه جدً عباسیان
در داستان قدسیت و مشروعیت باید تصویری را که مورخان از موقعیت عباس بن عبدالمطلب [متوفای سال 32 هجری در سن 88 سالگی: بلاذری: 4/ 30 ]  داده اند، ستون خیمه تلقی کرد. کلیت زندگی عباس در دوران پیامبر(ص) روشن است، مردی اشرافی که وقتی بسیار از نزدیکان حضرت و حتی مردمان متفرق مسلمان شدند، او اسلام را نپذیرفت و به زحمت اندکی پیش از فتح مکه مسلمان شد. اما همین عباس، بعدها و در گذر تاریخ، چهره ای مقدس شد که دهها حدیث در فضیلت او وارد شده است، احادیثی که بخشی از آنها در این سمت و سو بود تا همین اسلام نیاوردن او را هم به عنوان یک نکته مثبت و فضیلت درآورد.
برای این کار، تعداد زیادی خبر و روایت توسط راویان نقل شده که نشان می داد، عباس برای پیامبر (ص) بسیار عزیز بوده است. علاوه بر آن، بر اساس این نقلها، وی همان زمان هم که در مکه بوده، اخبار پنهانی را برای آن حضرت می فرستاده است. حجم گسترده این نقلها بدون هیچ تردیدی، نشان می دهد که مورخان و سیره نگاران اوائل عصر عباسی و دیگران هم در ادامه، در تلاش بوده اند تا وجهه عباس را به عنوان ستون خیمه عباسیان از هر نوع  خطایی در دیر اسلام آوردن تطهیر کرده و موقعیت او و خاندانش را بسیار والا نشان دهند.
برای این که ابعاد این ماجرا روشن شود لازم است تا مروری بر چند گزارش کهن در این باره داشته باشیم.
در میان آثار کهن، یکی از بهترین آنها انساب الاشراف بلاذری است که مجموعه این اخبار را در جزء مربوط به عباس و فرزندان او گردآوری کرده است. هر کدام از این اخبار، گوشه ای از این «قدیس» سازی از عباس را نشان می دهد، چیزی که بسیار بکار عباسیان می آمد. البته لابلای این اخبار، اطلاعات تاریخی معمولی هم هست که به گزارش ما مربوط نمی شود.
نخستین عبارتی که بلاذری بحثش را در باره عباس آغاز کرده این است: «و أما العباس بن عبد المطلب فكان مُحبّا لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم، مائلا اليه، و كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم يأتي منزله فيقيل فيه». [4/7].
خبر دیگر که سند یمنی دارد این است که «أنّ رجلا من قريش رأى العباس فقال: هذا عم النبي و ما أسلم حتى لم يبق كافر، فشكا العباس قوله إلى النبي صلّى اللّه عليه و سلّم فخرج مغضبا فقال: «من آذى العباس عمّي فقد آذاني، إنّ عمّ الرجل صنو أبيه».
در میان این اخبار، خبری که در باره حضور بنی هاشم در بدر آمده و ضمن آن گفته شده است که حضرت فرمود آنها با اکراه و جبر آمده اند، محورش دفاع از عباس است که به اسارت درآمد و اتفاقا حضرت دستور داد تا فدیه سنگینی از او گرفته آزادش کردند. بنابرین این که رسول (ص) دستور داده باشد اگر کسی آنها را دید نکشد، محل تأمل است: «منهم عمي العباس، فمن لقيه منكم فلا يعرضنّ له فإنه خرج مكرها». کسی هم که گفته بود به این سخن عمل نکرده و اگر عباس را ببیند او را خواهد کشت، رسول (ص) را سخت ناراحت کرد و خطاب به عمر فرمود: ««يا أبا حفص، أ يضرب وجه عم محمد رسول اللّه بالسيف»؟ عمر هم ابوحذیفه را منافق خواند. [4/8].
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان