04-08-2014، 23:05
نبوت و امامت مقامي الهي است كه خداوند آن را براساس لياقت به شخصي ميدهد تا هدايت مردم را به عهده گيرد. خداوند درباره حضرت ابراهيم(ع)بعد از اينكه از امتحانات الهي سربلند بيرون آمد، ميفرمايد: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(1)
(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نميرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».يعني اگر فرزندانت لايق اين مقام باشند، به آنها هم داده ميشود و گرنه داده نخواهد شد.
در اين مورد هم اگر فرزندان يوسف پيامبر نشده باشند، به خاطر اين بوده است كه لايق آن مقام بزرگ نبوده و شايستگي آن را نداشتهاند.
البته در حديثي از امام صادق(ع)نقل شده كه علت به پيامبري نرسيدن فرزندان يوسف(ع) به خاطر آن بوده است كه وقتي پدرش به مصر نزد او رفت ديرتر از پدر از اسب پايين آمد; و خداوند به خاطر اين ترك اولي از نسل او پيامبري قرار نداد.(2) لكن در نقل اين حديث از امام صادقجاي ترديد است.(3) حضرت يوسف(ع) جزء انبيا بزرگوار الهي ميباشد.
عصمت پيامبران خدا از مسائلي است كه با دلايل عقلي و آيات و روايات فراوان به طور قطع ثابت است.(4)
سراسر آيههاي سورة يوسف(ع) بر علم و دانش، بردباري و شكيبايي و پاكي و عصمت شگفت آور حضرت يوسف صدّيق شهادت و گواهي ميدهد و قرآن، سرگذشت او را به عنوان "اسوه تقوا" و نمونه پاكي و مظهر عفت و عصمت بيان ميكند و او را از بندگان "مخلَص" (5) ميشمارد كه به فرمودة قرآن كريم "مخلَصين" از گزند شيطان در امانند: "اِلاّ عبادك منهم المخلصين" (6) بنابراين، چگونه ميتوان به او نسبت داد كه "عزّ سلطنت او را گرفته باشد و به احترام پدر از اسب پياده نشده باشد و...".
به همين جهت، برخي از مفسران اين احاديث را مخالف با آيات قرآن و ضروريات دين و از خرافات و اسرائيلياتي دانستهاند كه در احاديث ما وارد شده و قابل قبول و اعتماد نميباشد.(7)
آيات و روايات معتبر نشانگر آن است كه حضرت يوسف(ع) طبق فرمان الهي عمل ميكرد و كمال احترام را نسبت به پدر انجام ميداد; چنان كه قرآن كريم ميفرمايد:
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يوسُفَ آوَى إِلَيهِ أَبَوَيهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ(8)و هنگامي که بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگي داخل مصر شويد، که انشاء الله در امن و امان خواهيد بود!»
از جملة "فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَي يُوسُف" و "قَال ادْخُلُواْ مِصْرَ" (واژه ورود و دخول) استفاده ميشود كه حضرت يوسف(ع) در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در ساختمان و يا چادرهايي منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر ميبرد و هنگامي كه پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت يوسف نسبت به آنان اظهار محبت ويژهاي كرد: "آوَى إِلَيهِ أَبَوَيهِ" و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن ديار سكني گزينند; در غير اين صورت واژة ورود و دخول جايگاهي نداشت، بلكه كلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.(9)
بنابراين پاسخ سوال فوق در واقع همان است كه در ابتدا عرض كردم: نبوت و امامت مقامي الهي است كه خداوند آن را براساس لياقت به شخصي ميدهد تا هدايت مردم را به عهده گيرد.
پي نوشتها:
(1). بقره،124.
(2). كافي، كليني;، ج 2، ص 311، دارالكتب الاسلامية.
(3). جهت آگاهي بيشتر ر.ك: الفرقان في تفسير القرآن، محمد الصادقي، ج 12 و 13، ص 205 ـ 208، آية 100 سورة يوسف، انتشارات فرهنگ اسلامي؛ گناهان كبيره، آيتالله دستغيب، ج 1، ص 132، چ افست بوذرجمهري.
(4). ر.ك: پيام قرآن، ج 7، ص 75 ـ 200 / منشور جاويد، جعفر سبحاني، ج 5، ص 30 ـ 152، دفتر انتشارات اسلامي / ر.ك: رسائل توحيدي، علامه طباطبايي، ترجمه و تحقيق علي شيرواني هرندي، ص 191 ـ 202، انتشارات الزهرا / فرشتگان، علي رضا رجالي تهراني، ص 65 ـ 68، دفتر تبليغات اسلامي.
(5). يوسف، 24.
(6). حجر، 40.
(7). ر.ك: الفرقان في تفسير القرآن، محمد الصادقي، ج 12 ـ 13، ص 206 ـ 208، انتشارات فرهنگ اسلامي.
(8). يوسف،99.
(9). ر.ك: تفسير راهنما، هاشمي رفسنجاني، ج 8، ص 576 ـ 577، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي / الميزان، علامه طباطبايي;، ج 11، ص 248، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نميرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».يعني اگر فرزندانت لايق اين مقام باشند، به آنها هم داده ميشود و گرنه داده نخواهد شد.
در اين مورد هم اگر فرزندان يوسف پيامبر نشده باشند، به خاطر اين بوده است كه لايق آن مقام بزرگ نبوده و شايستگي آن را نداشتهاند.
البته در حديثي از امام صادق(ع)نقل شده كه علت به پيامبري نرسيدن فرزندان يوسف(ع) به خاطر آن بوده است كه وقتي پدرش به مصر نزد او رفت ديرتر از پدر از اسب پايين آمد; و خداوند به خاطر اين ترك اولي از نسل او پيامبري قرار نداد.(2) لكن در نقل اين حديث از امام صادقجاي ترديد است.(3) حضرت يوسف(ع) جزء انبيا بزرگوار الهي ميباشد.
عصمت پيامبران خدا از مسائلي است كه با دلايل عقلي و آيات و روايات فراوان به طور قطع ثابت است.(4)
سراسر آيههاي سورة يوسف(ع) بر علم و دانش، بردباري و شكيبايي و پاكي و عصمت شگفت آور حضرت يوسف صدّيق شهادت و گواهي ميدهد و قرآن، سرگذشت او را به عنوان "اسوه تقوا" و نمونه پاكي و مظهر عفت و عصمت بيان ميكند و او را از بندگان "مخلَص" (5) ميشمارد كه به فرمودة قرآن كريم "مخلَصين" از گزند شيطان در امانند: "اِلاّ عبادك منهم المخلصين" (6) بنابراين، چگونه ميتوان به او نسبت داد كه "عزّ سلطنت او را گرفته باشد و به احترام پدر از اسب پياده نشده باشد و...".
به همين جهت، برخي از مفسران اين احاديث را مخالف با آيات قرآن و ضروريات دين و از خرافات و اسرائيلياتي دانستهاند كه در احاديث ما وارد شده و قابل قبول و اعتماد نميباشد.(7)
آيات و روايات معتبر نشانگر آن است كه حضرت يوسف(ع) طبق فرمان الهي عمل ميكرد و كمال احترام را نسبت به پدر انجام ميداد; چنان كه قرآن كريم ميفرمايد:
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يوسُفَ آوَى إِلَيهِ أَبَوَيهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ(8)و هنگامي که بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگي داخل مصر شويد، که انشاء الله در امن و امان خواهيد بود!»
از جملة "فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَي يُوسُف" و "قَال ادْخُلُواْ مِصْرَ" (واژه ورود و دخول) استفاده ميشود كه حضرت يوسف(ع) در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در ساختمان و يا چادرهايي منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر ميبرد و هنگامي كه پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت يوسف نسبت به آنان اظهار محبت ويژهاي كرد: "آوَى إِلَيهِ أَبَوَيهِ" و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن ديار سكني گزينند; در غير اين صورت واژة ورود و دخول جايگاهي نداشت، بلكه كلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.(9)
بنابراين پاسخ سوال فوق در واقع همان است كه در ابتدا عرض كردم: نبوت و امامت مقامي الهي است كه خداوند آن را براساس لياقت به شخصي ميدهد تا هدايت مردم را به عهده گيرد.
پي نوشتها:
(1). بقره،124.
(2). كافي، كليني;، ج 2، ص 311، دارالكتب الاسلامية.
(3). جهت آگاهي بيشتر ر.ك: الفرقان في تفسير القرآن، محمد الصادقي، ج 12 و 13، ص 205 ـ 208، آية 100 سورة يوسف، انتشارات فرهنگ اسلامي؛ گناهان كبيره، آيتالله دستغيب، ج 1، ص 132، چ افست بوذرجمهري.
(4). ر.ك: پيام قرآن، ج 7، ص 75 ـ 200 / منشور جاويد، جعفر سبحاني، ج 5، ص 30 ـ 152، دفتر انتشارات اسلامي / ر.ك: رسائل توحيدي، علامه طباطبايي، ترجمه و تحقيق علي شيرواني هرندي، ص 191 ـ 202، انتشارات الزهرا / فرشتگان، علي رضا رجالي تهراني، ص 65 ـ 68، دفتر تبليغات اسلامي.
(5). يوسف، 24.
(6). حجر، 40.
(7). ر.ك: الفرقان في تفسير القرآن، محمد الصادقي، ج 12 ـ 13، ص 206 ـ 208، انتشارات فرهنگ اسلامي.
(8). يوسف،99.
(9). ر.ك: تفسير راهنما، هاشمي رفسنجاني، ج 8، ص 576 ـ 577، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي / الميزان، علامه طباطبايي;، ج 11، ص 248، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.